کتاب سنج- نقد وبررسی ودیگر یادداشتها...

Monday, May 26, 2008

درتیررس حادثه:4 بخش پایانی

"قوام استاد مسلم شگرد و تدبیرسیاسی"، و قتل عام مردم آذربایجان
موقعش رسید. به بهانه شروع انتخابات نیروی نظامی با تدارکات جنگی عازم آذربایجان شد. آقایان
مهندس مهدی بازرگان وسید محمود طالقانی که گویا درآن سالها به تازگی به امام جماعت مسجدی درخیابان استامبول برگزیده شده بود درپادگان باغشاه حاضر شدند. قرآن بالا سر سربازان گرفتند و دعا کردند که از جنگ باکفار به سلامت برگردند!
نخستین جنایت های وحشیانه در زنجان رخ داد. جهت پرهیز ازاطاله کلام مطالعۀ صفحات 418 تا 422 کتاب«گذشته چراغ راه آینده است»، به علاقمندان توصیه میشود تا عمق توحش جنایات سازمان یافته توسط ذوالفقاری ها و ارتشی ها را دریابند.
با رسیدن ارتش به تبریز کشت و کشتارآغازشد. جنایت ارتش بیسابقه بود.
سروصدای کشتارهای ارتش و ملاکین فراری و پرشدن زندان های آذربایجان از دهقانان گرسنه و لخت، فصل ننگینی از قدرت مهارنشدنی حکومت را به نام قوام ثبت کرد. قوام از آن بیدادگریهای ارتش، درلفافۀ نجات کشور برای خود افتخاری آفرید وبرای حفظ آن افتخار پوشالی دربارۀ فجایع خونین کلمه ای برزبان نیاورد.
نظرنویسنده کتاب نیزحکایت ازشک وتردیدخودش دارد وتوجیهش بدترازگناه. اگر سکوت میکرد و مثل خیلی مسائل نادیده میگرفت، به نفع خود و قهرمانش تمام میشد.
آنجا که مینویسد:
«قوام را میتوان، تا آنجا که به خشونتهای ارتش درآذربایجان مربوط میشد، ازهر مسئولیتی مبرا دانست، زیراارتش به واقع درفرمان او نبود؛ هرچند که این واقعیت نمیتواند مسئولیت او را به عنوان رئیس دولت دراین عرصه منتفی سارد ...» صص 72 – 271رفتارشرافتمندانه یک نخست وزیر مسئول ایجاب میکرد که قوام، یکبار هم که شده راهی انتخاب میکرد که از خونریزی مردم و آوارگیهای جماعتی جلوگیری میشد. به نام شروع انتخابات، لشگرمجهزو تمام عیاربا ابزارجنگی به آذربایجان اعزام نمیکرد. به دروغ متوسل نمیشد. با تزویر وریا و یک کاسه کردن "انتخابات" با "فتح آذربایجان"، مرتکب آن همه خونریزی وجنایت نمیشد؟ مگرخبرجنایت های زنجان و دهات اطراف را همان روزهای نخست نشنید؟ مگر رئیس دولت نبود؟ تاریخ ،نیرنگ و ناتوانی عملی قوام را هرگزفراموش نخواهد کرد. هراندازه هم که بخواهند چهرۀ او را بزک و دوزک کنند، باز هم سیمای بزه کارودستان خونالودش ازخاطرۀ مردم وتاریخ وطن زدوده نخواهدشد.
خدمات حکومت یکساله فرقه دموکرات وشرح فاجعۀ هجوم نظامی و رفتارهای وحشیانۀ ملاکین فراری که به قصد قلع و قمع رعایای گرسنه همراه ارتشیها درحلقۀ دسته ای از فواحش واوباشان بادف و سرنا وارد شهر شدند، در این مقال نمیگنجد. جای گشودنش اینجا نیست. گوشه هایی از آن جنایات سازمان یافته را در کتاب« گذشته چراغ راه آینده است» میتوان خواند. وهمچنین در کتاب «سرزمین عجیب بامردمی مهربان» نوشته ویلیام داگلاس قاضی امریکایی – چاپ نیویورک 1951 ملاحظه کرد که سالی بعد ازواقعۀ سقوط فرقه،شخصاازآذربایجان دیدن کرده است.ازخواندن آن روایتهانفس خواننده بندمیآید.

شوکت مینویسد: «با سقوط جمهوری مهاباد، از نفرتی که درآذربایجان نسبت به فرقه دموکرات داشت، اثری دیده نشد.» 264
کدام نفرت؟ اگرنفرتی وجود داشت چگونه دیده نشد؟ کجا باید دیده میشد که نشده؟ سقوط جمهوری مهاباد، چه رابطه ای با نفرتی که اثرش "درآذربایجان نسبت به فرقۀ دموکرات داشت" دارد؟ توضیحاتی که هم پشت سرهمان مطلب آمده کمکی به روشن شدن موضوع نمیکند. در صفحه بعدی نیز بااشاره به روابط قوام با ایل قشقایی و نفوذ حزب دموکرات صحبت از "نزدیکی او با جریان چپ، شکاکیت و ناخرسندی دربار و نیروهای دست راستی را برانگیخته بود...» است، مشکل را حل نمیکند
قوام سیاستمداری بودکه به دروغ و حیله گریهاش میبالید. بین مردم بدنام بود. اساسا برای مردم اهمیتی قائل نبود. خلاف مصدق که خوشنام و صادق و پاک و منزه بود. قدرت خود را ملهم از مردم میدانست وعمیقا به مردم ایمان داشت. نجابت ذاتی او اجازه نمیداد دروغ بگوید، فکر و اندیشۀ خود رابه خدعه و نیرنگ بیالاید. قوام خلاف اواز صداقت و پاکی و راسنتگوئی بی بهره بود. بلند پروازی که در راه رسیدن به هدف ازهمه چیزمیگذشت. خود را بالاترازشاه میدانست. دربار پهلوی را جدی نمیگرفت. اشرف پهلوی گفته بود :
«قوام السلطنه دشمن ماست» ص 267. برای مقاصد خاص وجاه طلبی های خود، سرسجاده دستی به قرآن و دستی به صراحی با شیطان چانه میزد. برای چنین آدمی چپ وراست چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ باعلم به این، ارزشگذاری درصفات نبودۀ او، مثلا درباره مذاکره نفت با استالین، ربطی به قوام نداشت. قبل از آن مذاکره، توسط دکتر مصدق درمجلس قانون منع مذاکره درباره نفت با دول خارج به تصویب رسیده بود. که نویسنده، این را هم به حساب "تدبیرسیاسی" قوام میگذارد.
آن نامۀ سرگشاده هم که قوام به شاه در مخالفت خود برای تشکیل مجلس موسسان دربارۀ افزایش قدرت و اختیارات شاه، مینویسد، از اعتبارحقوقی چندانی برخوردارنیست. مقام مسئول که خود درمظان قانون شکنی های فراوان بوده: از توطئه قتل مجاهدین درپارک اتابک گرفته تا واقعۀ خراسان وفسادمالی و افکارتجزیه طلبانه، تا کشتارمردم آذربایجان و بستن روزنامه های مخالف، فکرانحلال مجلس دروقایع سی تیر، با چنین سیاهه ای از خلاف کاریهای استبدادی، چگونه میتوان ارزشی به آن نامه متصورشد!
قوام، درموقعیت های حساس، مانند همه سیاستمداران حرفه ای، ازحضور و تماس با چپ و راست ومیانه گرفته تا روحانیت و بازاری و طبقات گوناگون جامعه استفاده میکرد. بازی های ماهرانه ش در شرایط بحرانی، تنها نکتۀ مثبت اوبود که نباید فراموش کرد.
و بالاخره با فروپاشی فرقه دموکرات وعدم موفقیت درمسئله نفت با شوروی، قوام بعد از 22 ماه از نخست وزیری کنار میرود.

فصل هشتم : درتیررس حادثه
درتیرماه 1331 بعد ازاستعفای دکترمصدق، قوام با تمهیداتی که ازقبل تدارک دیده بود به دریافت فرمان نخست وزیری از طرف شاه نائل آمد.
شوکت مینویسد:
«چهارهفته پیش ازسقوط مصدق، برای نخستین بار با میدلتون، سفیرانگلیس، در تجریش ملاقات کرد. جزئیات این ملاقات پنهانی که به توصیه هندرسون سفیر آمریکا صورت گرفته بود حاوی نظریات کارگزارسیاست بریتانیا درایران پیرامون ضرورت سقوط کابینه مصدق و جایگزینی آن با دولتی جدید بود؛ جرئیاتی که از کوشش همه جانبه قوام برای جلب رضایت خاطر میدلتون درانتخاب وی به عنوان جانشین مناسب مصدق حکایت میکرد. او، پیشاپیش، درجریان گفتگویی سه ساعته با هندرسون به چنین تفاهمی دست یافته بود.» ص 273
تصمیم گیرندکان اصلی برای حکومت ایران، دراین دوره انگلیس و امریکا بودند. قوام با کمک آن ها درتوطئه برای براندازی دولت دکتر مصدق و حکومت قانونی او مشارکت میکند تا بار دیگر به مقام نخست وزیری برسد وکار نفت را سامان بدهد. نفوذ بیگانگان تاحدیست که وقتی قوام تصمیم میگیرد آیت الله کاشانی را بازداشت کند، دو ساعت جلوتر رادیو لندن خبررا فاش میکند:
«بنا بر آن بود که آیت الله کاشانی بعد ازظهر 29 دی ماه بازداشت شود. به گفته ارسنجانی رادیولندن دوساعت پیش ازاین اقدام قراربازداشت را فاش ساخته بود»
این هم قابل تآمل است که :آقای کاشانی به عنوان وکیل مجلس مصونیت پارلمانی دارد و بازداشت او خلاف قانون است. این را به قوام یادآور میشوند. ولی او پاسخ میدهد:«مملکتی رابه آتش کشیده اند ودرپناه مصونیت ایستاده اند. من این حریم را میشکنم وآنها را تسلیم دادگاه میکنم تا معلوم شود آیا این اشخاص حق دارند یک مملکتی را به این روزها بیندازند.» ص 289
حرمت به قانون، فرهنگ خود را دارد که هنوز دراین سرزمین بیگانه است. حتا آدمی مثل قوام درمقام مسئول به قانون شکنی رسمیت میدهد. آیت الله کاشانی نماینده مجلس است و مصونیت پارلمانی دارد. ولی قوام میخواهد او را بازداشت و محاکمه کند. وجه مشترک او با باقرخان بیسواد، دراستبداد فکری و بیقانونی یک سان است. باقرخان سالارملی هم سی سال پیش درهمان واقعه خلع سلاح گفته بود:
«خودم میروم دست چند نفرازکلای انقلابی را میگیرم و ازمجلس بیرون میکنم.» صص 70 -69
در چنین برهوتی با افکارپوسیده واستبدادی نمیتوان ذات قانون را فهمید، مفهوم وحد و حدودش را درک کرد. فرق چندانی هم ندارد این شخص عین الدوله مستبد باشد یا قوام السلطنۀ یا باقرخان سالار ملی بیسواد .
تنهاقوام نیست که دراین وادی منحوس، درمجلس مشروطه با افکاراستبدادی فرمان میراند. مظفربقائی که استاد فلسفه در دانشگاه تهران بود و وکیل مجلس، وازحزب بازان و هوچیگران پرمشغله آن روزگاران، به وکلایی که همان روزها برای قوام رآی تمایل داده بودند خط و نشان میکشد و در یک نطقی اعلام میکند:
«ما این چهل نفررا به چهل تیر چراغ برق آویزان خواهیم کرد. ... » ص 297
بقایی به این حکم "دادگاه بلخ" اکتفا نمیکند . پا را فراترمیگذارد. شوکت مینویسد:«بقایی درفرصتی دیگربا اشاره به این که "زندگی مسلمانان درقصاص وانتقام است." خواهان مجازات سخت سربازان و افسرانی شد که مسئول وقایع سی ام تیر بودند. اوازمردم خواست "آنان راشناسایی وقطعه قطعه" کنند؛ خواست تاخانه های شان طعمه حریق شود و "نسل منحوس" آنان که "خون ایرانی" نداشتند، از صحنه پاک گردد. بقایی مردم را به انتقام فرامیخواند وازآنان میخواست تا به " زنان و بچگان ومادران و پدران" افسرانی که عامل وقایع سی تیر بودند "رحم" نشود. او آنگاه به سراغ قوام، "جنایتکار اصلی" رفت و درصدد بود تا برایش "محاکمه صحرایی" تشکیل دهد.»
حیرت انگیزسخنان انتقامجویانه ودل پرکینه کسی که فلسفه خوانده وازبد حادثه در دانشگاه هم برای جوانان ایرانی تدریس میکرده است، که اگر شوکت، اسم اورا حذف میکرد،مخاطبینش چنین سخنانی که بوی خون وخشونت ازآن به مشام میرسد را به خلخالی و لاجوردی نسبت میدادند.
یا، محمد مسعود در روزنامه خود مرد امروز اعلام میکند که:
«من یک میلیون ریال جایزه ازبین بردن قوام السلطنه را به خود یا وارث معدوم کننده او میپردازم و این پول ازفروش خانه من خواهد بود. خانه ای که شش سال است ازدست این جنایتکاران شش شب درآن استراخت نکرده ام.»
محمدمسعود که نسل من ازاو بسیار آموخته است، خود متوجه نبود که همین تفکر غلط او بی قانونی و ابزار سلب آسایش اورا فراهم آورده و تسری آن به جامعه را سبب شده است در کجای قانون اجازۀ چنین عمل زشت قید شده که یک روزنامه نگار حکم قتل نخست وزیر کشوررا صادرکند؟ عبرت آموزاینکه عمرجوان خوداو نیز بدون کمترین خون بهایی درهمین بسترکج اندیشی ها تباه شد و در خاک سیاه آرمید.
عدم موفقیت قوام در نخست وزیری و پیشامد خونین سی تیر 1331، آنطوری که شوکت روایت میکند :
« ... اما خطای قوام درتقاضای صدور فرمان انحلال مجلس – آنگونه که او آن را رمز موفقیت خود میدانست - درآن نهفته بود که میبایست پیش ازقبول مقام نخست وزیری انجام میگرفت ونه پس ازآن. ... ... میدلتون نیز درگزارشی که پس از سقوط قوام به وزارت خارجه انگلستان فرستاد برآن تآکید کرد. میدلتون نوشت او و هندرسون هر دو به قوام پیغام فرستاده بودند که پیش از گرفتن فرمان انحلال مجلس، ازقبول نخست وزیری خودداری کند. میدلتون عدم توجه این نکته را یکی از دلایل شکست قوام شمارد.» صص 88- 287
و جالب تراینکه خود شاه هم قوام را به بازی گرفته و درملاقات با نمایندگان جبهه ملی و به روایت کاظم حسیبی، « شاه به آنان گفته بود : " پی راه قانونی برای برکناری قوام بگردید." و نکته آن که، همان شب قوام به ارسنجانی گفت: "اعلیحضرت با پیشنهاد من موافقت فرموده اندو پیغام داده شده است که صدور فرمان انحلال مانعی ندارد.» ص 288
نویسنده، دوست دارد که به هربهانه ای شده مصدق را دراز کرده وسرش فریاد بکشد.
درهمین فصل هشتم باز مطالبی آورده که زمینه سازی برای انحراف فکرخواننده را القا میکند. تقاضای اختیارات قوام و مصدق ازمجلس،تنها برای برجسته کردن آن وسیاه کردن این یکی ست. ماهیتا کار هردو خلاف قانون بوده که میباید یکسان بررسی کرد و در ارزشگذاری، درنفس خلاف نیز منصفانه رفتارکرد.
«او ازدیرباز، ارهمان روزگاری گه برای نخستین بار برمسند صدارت تکیه زد، پیرامون مسئله نفت براین نظربود که میبایست با استخراج منابع ثروت مملکت ... موجبات ازدیاد منافع عمومی وتکثیرعایدات و ترفیه حال اهالی فراهم شده و ضمنا برای عده کثیری .... تهیه شغل شده باشد.» وبعد میگوید: قوام دستیابی به چنین هدفی را منوط به اتخاذ راه و روشی فارغ ازتکیه بر "پرنسیب وئئوری"، فارغ از تکیه بر"مرام وآرزو" میدانست. برای او حل مسئلۀ نفت و، درافق گسترده تری، مقوله سیاست دروجهی عمومی تر، جوهرخودرا درپافشاری براصولی خدشه ناپذیر، که درتدوین قوانینی "مفید وقابل اجراء" به حال مملکت بازمییافت...»
این بحث آنقدرمغشوش و درهم است که اگر قوام فارغ از مرام و آرزو بوده پس آن ادعای مشروطه خواهی و مداحی درباره شادمانی او دربه امضا رساندن فرمان مشروطیت چیست؟ .جانبداری و اختفای مشروطه خواهان چه ضیغه ایست؟
برای اثبات طرفداری یکجانبه، ازاندیشه ای مفروض، نیازی به تئوری بافی نیست.اگر در نظرنویسنده، یک نخست وزیر مسئول فارغ از"پرنسیب وتئوری" و فارغ ازتکیه بر"مرام و آرزو" هدف غائی ست، اورا به امان خدا باید رها کرد. صادقانه بگویم اگربا آثارگذشتۀ شوکت آشنا نبودم، فکرمیکردم ایشان درتآیید نظرات شرکت نفت انگلیس، زحمت تحریر کتاب را بعهده گرفته. بااین یادآوری که بعیداست نظربیگانگان اینقدرآشفنه بوده باشند.

شوکت، درنخستین برگهای آغاز کتاب در" اشاره" از ناکامی قوام در سی تیر، با تآسف از "فرصت تاریخی ازدست رفته" یاد میکند و میگوید:
« ... شکست قوام السلطنه درتیرماه 1331، فرصت تاریخی ازدست رفته ای بود که بازگشت مصدق به قدرت وپیامد هولناکی چون کودتا را دنبال داشت. میتوان گمان کرد که درصورت موفقیت او، نه تنها کودتائی در میان نمی بود، بلکه آن چه سرنوشت ما را درسال های دور و نزدیک رقم زده است، درمسیر دیگر و چه بسا به گونه ای متفاوت صورت میگرفت ودروجدان تاریخی مان، نقشی جزآنچه هست برجای می نهاد.» ص 10
پیشگویی درآن شرایط زیاد مشکل نبود. قوام با همه هشیاری ها با موج شایعه ها به بزرگنمائیهایش بالید ولافید. او، درداخل کشور درمظان تهمت بود. ازنظرحزب توده که پایگاه کارگران وپایین ترین قشرهای جامعه بود رافریفت، و درخارج زمامداران وقت شوروی را. سوداگران بین المللی با خدعه های درونی او به ویژه با تجاوز و خونریزی هایش کاری نداشتند، ولی بازیهای سیاسی او با شوروی هرگز از نظرگاه شرکت های نفتی پنهان نبود .
گذشته ازآن، چپ ستیزی قوام، درهردو جبهه داخلی و خارجی، همراه با بلند پروازی هایی که داشت خطربزرگی برای سلطنت هم به حساب میآمد که از نظرشاه واطرافیانش دورنبود. درست است که همو درواقعۀ آذربایجان باخون هزاران تن ازمردم این سرزمین، افتخاری خونالود برای خود به دست آورده بود، اما درآن موقعیت، یعنی درحادثۀ 30 تیر 1331 یک برگ سوخته بود وانظارعمومی ازاوبعنوان رجلی مارکدار یاد میکرد با آن سوابق وبازی های گذشته اش.
نه، آقای شوکت، اگر در روز سی ام تیر قوام السلطنه موفق میشد، هم دربار با آن همه تردید و نگرانی که از جاه طلبیهای او داشت و هم شوروی زخمی از فریب های قوام، با آن همه تنش ها درمراکز کارگری، نه تنها کار نفت حل نمیشد، بلکه با اوج گیری نارضایتی عموم به ویژه با بهم خوردن «سیاست موازنه منفی»، تعادل سیاست خارجی دکترمصدق، اوضاع بدتر و خراب تر هم میشد.
شرایط میبایست برای قدرت گرفتن شاه و تغییرات زمانه برای خنثی کردن آثار «ملی کردن صنعت نفت ایران» پیش میآمد تا نیروی پنهان شرکتهای نفتی برای جهانیان روشن میشد ومهمتر، نسخه وسرمشقی عبرت آموزبرای کشورهای نفتخیز در جهان سوم.
نویسنده، در بخش پایانی از روایت های مستند، ابعاد مداخلۀ بیگانگان و گردانندگان سیاست کشوررا معرفی میکند:
شوکت، درباره تصویب ماده واحده ای که به آزادی خلیل طهماسبی قاتل رزم آرا انجامید و به موجب آن قاتل را بیگناه تشخیص دادند و اززندان آزادشد مینویسد:
«باتصویب این دوماده واحده، قوای مقننه با دخالت آشکار درقوه قضائیه و مجریه، اصل تقسیم قوا را که ازاصول انکارناپذیرمشروطیت بود زیرپاگذاشت ... » ص299
استدلال درستی نیست. قوه مقننه قانون وضع کرده است. واین قانون است که خودش غلط است. اما وقتی وضع شد دیگر دخالت نیست.
برگهای پایانی کتاب، بحث "وحدت کلمه"، درخواست علما وتلگراف آیت الله چهارسوقی که منع مشروبات الکلی راخواستارهستند، یا منع کشت خشخاش که درمجلس تصویب میشود و آزادی نواب صفوی و همه پرسی و تعطیل مجلس و آمال تحقق نیافته قوام و تحلیل هایی که نویسنده درباره حزب توده ودربار و دولت مصدق و شوروی و کودتای 28 مرداد به دست میدهد.
و «احمد قوام در 31 تیرماه 34 درتهران دیده از جهان فرو بست.» ص327

کتاب به پایان میرسد. این گفتار نیز با اظهارنظر سیاستمداری دربارۀ قوام بسته میشود.
«شولنبورگ» سفیروقت آلمان درشوروی ست و قبل ازآن به "مدت 9 سال درایران به سر برده" در گزارشی به وزارت خارجه آلمان مینویسد:
«قوام نخست وزیرکنونی ایران را "دوست انگلستان" خواندن نادرست است. او هیچ گاه چنین نبوده است. قوام نه جزو "دوستداران انگلستان" بود و نه جزو "دوستداران روس"ّ بلکه همواره بی طرف و کاملا ملی بوده است ... قوام امروز نیز مجبور است به انگلستان که تمام ایران را اشغال کرده است امتیازاتی بدهد. اما این امر تغییری دراین واقعیت نمیدهد که او در حقیقت ناسیونالیست است و راه ها و امکاناتی را دنبال میکند تا مجددا از شر بیگانگانی که در ایران نفوذ کرده اند رهایی یابد. همین واقعیت که او تاکنون مانع شده است ایران به آلمان اعلام جنگ بدهد، نشان دهنده آن است که واقعا میکوشد درمقابل خواسته های انگلستان بایستد.» ص 168
درآشنائی با شیوۀ محکم ووسواس فاضلانۀ شوکت، این اثررا مغشوش دیدم. وجانبدارانه.
حقیقت اینکه با تآسف بگویم نمیدانم چه براورفته که "ارتشا وتجزیه طلبی و خباثت قوام در (نبش قبرکلنل پسیان) وبی مسئولتی نخست وزیروقت درکشتارمردم آذربایجان"، را شاهکار"قوام استاد شگردی تدبیر سیاسی" قلمدادمیکند. درحیرتم که پاک و ناپاک را میسنجد و داوری را به نفع خیانت ورذالت پایان میدهد.
بی تردید شوکت، آدم دقیق و موشکافیست. درحسن نیت او تردیدی ندارم. من هنوز از وسواس و سماجت او درگفتگو با فعالان چپ، به راستی لذت میبرم. کمترمصاحبه گر نویسنده را میتوان دراین حوزه ها با شوکت سنجید. زحمات وخدماتش همیشه قابل ستایش است ولی از لغزش های آزار دهندۀ کتاب حاضرنمیتوان گذشت، همچنان ازتآکید بر فرضیه های متغیرو تحلیل های لرزان، ازهمه مهمتر: ضعف درسنجش "تفاوت" های بنیادی دو رجل سیاسی، یکی بازیگری محیل وبلندپروازی معتاد به ناپاکی ازنوجوانی، و دیگری سیاستمداری پاکیزه و سالم، معتقد به حرمت آرای مردم درهمۀ زمینه ها؛ و همین ها ست که به آسیب پذیری کتاب راه گشوده. حاصل اثررا فاقد استحکام و اصالت کارهای قبلی نویسنده کرده است. اما این امید راهم دارم که همو درتلاش زدودن آثارتنفرو تقدس از چهرۀ رجال سیاسی کشور، نگاهی تازه از دریچه ای دیگر به تاریخ معاصررا دارد. تا گوهر نقد و پیکرۀ عقل نقاد را شفاف تر بنمایاند. شوکت، چنین فضائی را گشوده است.

Tuesday, May 06, 2008

درتیررس حادثه: بخش 3

فصل پنجم : بازگشت به قدرت
نویسنده کتاب دراین فصل که با تاجگذاری رضاشاه شروع میشود، شرح مبسوطی درباره فعالیت های گستردۀ آلمان نازی دارد و نگاهی به حمله متفقین به ایران که ناشی از فعالیت دولت نازی ست و برافتادن رضا شاه از سلطنت وآغازپادشاهی محمد رضا شاه، و نخست وزیری قوام؛ و دقیق تراین که این فصل چهل صفحه ای دربرگیرنده سالهای پرتنش است که نوسازیِ آمرانۀ ایران به زمانۀ رضاشاه شروع شده و آلمانی ها دراین اصلاحات سهم بزرگی دارند.

روایت های مبالغه آمیز شوکت شنیدنی ست:
«ازنخستین سالهای روی کارآمدن نازی ها، روابط میان ایران و آلمان رشد قابل ملاحظه ای کرده بود. سرمایه های بانکی و مؤسسات مالی آن کشور، شریان های اقتصادی ایران را به جزنفت دراختیار خود گرفته بودند. آلمان طی این سال ها، بزرگترین سرمایه گذار درایران بود. ... ... کارشناسان و مستشاران آلمانی در مشاغل حساس ساختمان راه آهن، صنایع جنگی، اتومبیل سازی، تولید برق و بهره برداری ازمعادن شرکت داشتند. رادیو ... ساخته شد. هواپیما سازی (تآکید ازماست) درشاه آباد آغاز به کارکرد .... . ... تبلیغات فاشیستی و نظریه برتری نژآد آریائی ... که با حمایت مالی موسسات آلمانی اداره می شد به تمایلات ناسیونالیستها دامن میزدند. ... ... به منظور پیشبرد طرح های جاسوسی، رئیس دستگاه جاسوسی آلمان درکشورهای اسلامی بارها به ایران سفر کرد ... ... توجه ویژه خودرا به ایران معطوف ساخته بودند؛ توجهی که از طریق کلوپ آلمان ها درتهران اعمال میشد که "خانه قهوه ای " نام داشت ومحل مناسبی برای تماس مآموران گشتاپو و دستگاه ضد جاسوسی آلمان با عوامل خود درایران بود. ...» 55- 153
این درست است که رضاشاه بنا به تجربه هایی که ازدول روس و انگلیس داشت، و فارغ ازکارشکنی های آنها برای اصلاحات اساسی کشور به آلمان نزدیک شد و درسایۀ کمک آنها توانست پروژه های صنعتی وعمران وآبادی را به اجرا درآوردّ، ولی این درست نیست، که آلمانی ها اتومبیل سازی و "هواپیماسازی درشاه آباد آغاز به کارکردند! کدام شاه آباد؟ اگرمنظور شاه آباد غرب است که تا سال های 39- 40 ازکرمانشاه به آن طرف جاده درست و حسابی نبود. یک جاده خاکی کمعرض خطرناک زمان جنگ که تلفات هولناکی هم داشت،حتا درفصل حمل چغندر به کارخانه قند شاه آبادغرب، چغندر کاران را به ستوه آورده بود. شاید منظور نویسنده شاه آباد دیگری غیر از استان کرمانشاهان بوده است.
اما نباید ازحق گذشت که کارهای بنیادی آلمانی ها به زمانۀ خود، درتکوین صنعت نوپای ایران بسی گسترده تر و مؤثر ترازاین ها بود. بعنوان مثال میتوان از: تآسیس هنرستان های صنعتی در مراکز استان های کشور، که به منظور تربیت تکنیسین های فنی کشور ایجاد گردید یاد نمود. فارغ التحصیلان همان هنرستان ها بودند که دردهه های بعد در سراسر کارخانه های ایران حتا درپالایشگاه های نفت کشور، بیشترین کارهای فنی را برعهده داشتند.
شوکت درهمین فصل، از کودتای قوام برعلیه رضا شاه خبرمیدهد. مینویسد:
«آن چه درمیان اسناد وزارت خارجه انگلستان پیرامون کودتای قوام مربوط میشود سندی است مبنی برشرکت او دراین اقدام و برانداختن رضاشاه. ...» ص 157
نویسنده با شرح حوادث جنگ و حمله آلمان به شوروی و فشار روس و انگلیس به ایران درباره اخراج اتباع آلمانی و اصرار رضاشاه برای حفظ بیطرفی در جنگ، اشغال ایران ازطرف متفقین، تبعیدرضاشاه،نخست وزیری قوام، استعفای او، بروز ناآرامیها، تظاهرات تهران و بیشتردراثرکمبود نان تا درگیری مجدد قوام با روسها که برادامه حضورارتش خود به بهانه گرفتن امتیازنفت ومسائل آذربایجان، خواننده را با حوادث آن سال های پرتنش آشنا میکند.

لغزشهایی تامرز لاف وگزاف، دربرخی روایتهای این فصل به چشم میخورد. همچنانچه دربالا اشاره شد، درمورد کارخانه اتومبیل سازی یا آغازکارخانه هواپیماسازی در شاه آباد. بازهم خواننده به این روایت برخورد میکند:
«ازآغازجنگ به این سو، قیمت مواد غذایی به بیش ازپانصد برابرافزایش یافته...» ص 184.
بدون تردید یک اشتباه فاحش درمحاسبه رخ داده. حتاچنین گرانی وسیر صعودی قیمت ها دربعدازانقلاب نیزپیش نیامده . بعنوان مثال:
اگرمبنای گرانی قیمتها،همان پانصد برابرفرض شود، نرخ دلارهفتادریالی قبل از انقلاب، امروزه باید به رقم ریال 35000 = 70 ×500 میرسید! که حتا به یک سوم مبلغ فوق هم نرسیده است!

نویسنده، اشاره ای دارد به بلوای تهران در آذرماه سال 1321 که به "بلوای نان" شهرت داشت. به گواهی اسناد موجود، هدف اصلی کنار زدن قوام از مسند نخست وزیری بود. زیرا قوام "خودرا یک سر و گردن ازمحمدرضاشاه بالاتر میدانست."
بلوا، توسط دربار با سازماندهی عباس مسعودی مدیر اطلاعات وبازاریان وعلما و اوباش تهران شکل میگیرد. حسن نزیه که همان زمان دانشجوی حقوق بود و خود شاهد و ناظر حوادث، که در نامه ای درروزنامه فریاد مورخ 25/9/21 تحت عنوان: " درتهران چه خبربود؟" گزارشی نوشته که در ص 155 کتاب "گذشته چراغ راه آینده است" انتشارات زبرجد . تهران سال 1355 آمده است.
دراینجا برای جلوگیری از اطالۀ کلام، علاقمندان را به دو نامۀ پرمحتوا و سنجیده که بازرسان رسیدگی به آن حادثه : آقایان محمد رشاد و غلامعلی عظیما، با معرفی کانون آن نا آرامی ها و چک هایی که ازطرف دربار صادرو دراختیار آقای عباس مسعودی گذاشته شده را به صص59-153 کتاب فوق رجوع میدهم.

فصل ششم: رویارویی با شوروی ست

بیشترمطالب این فصل همانطوریکه درپیشانی ش حک شده حوادث دراطراف کلنجار رفتن با شوروی ست. و قوام به نحو دلخواه دولت و سیاست روز کارها را پیش میبرد. موفق میشود که شوروی قشون خود راازایران بیرون بکشد. بعنوان شروع انتخابات در آذربایجان، ارتش تمام عیار به جنگ فرقه دموکرات میفرستد. بیگناهان بیشماری را به خاک و خون میکشد.

دراین فصل بازهم ازهمان لغزش ها کم و بیش خواننده را آزار میدهد.
« ... فرقه دموکراتی که درپیروی ازاصل خدشه ناپذیرمارکسیسم روسی مبنی برآن که "هدف وسیله را توجیه میکند" برای جلب مردم آذربایجان، اجرای مراسم مذهبی چون سینه زنی، قمه زنی، تعزیه و چادربرسرکردن را که از دوره ی رضا شاه ممنوع شده بود، آزاد ساخت. بنا برگزارش آتاشه مطبوعاتی امریکا در تبریز، مردم را به اجرای آداب و رسوم مذهبی تشویق و خود درمراسم ماه محرم شرکت میکرد.» صص 18 - 217

فرقه دموکرات در12شهریور1324شکل گرفت. مراسم مذهبی که آتاشه مطبوعاتی در بالا ازانها یاد کرده، چندسال پیش، درهمان هفته اول حملۀ متفقین به ایران و هجوم قشون شوروی به آذربایجان شروع شده بود. یعنی،درست چهارسال قبل ازتولد فرقۀ دموکرات درآذربایجان . لعن و دشنام روضه خوانها به رضاشاه درهرمنبر و مسجد مد روز شد. علم های سیاه بالا سرخانه هاخاطرۀ عاشورا دردلها زنده کرد. در قحطی و گرسنگی شهر، در مساجد و خانه ها چای و قلیان به راه افتاد. کشمش و خرما جای قند و شکر را گرفت و ازعزاداران حسینی پذیرایی بعمل آمد. مردم همیشه گریان درنهایت خلوص و ساده دلی درمقابل بهت و حیرت سربازان روس، درخیابانها به سینه زنی پرداختند و اشگ ریختند.
واما درباره مراسم عزاداری: به رسم تشیع برگزاری عزاداری درماه محرم و صفر درآذربایجان سابقه ای طولانی دارد. دردوران رضاشاه مدتی تعطیل شد. ولی روضه خوانی در خانه ها در خفا و بیشتر با حضور محارم وآشنایان ادامه داشت. خبر قمه زنی هم جسته و گریخته از دهات دور افتاده میرسید که برخی شهریهای متعصب مجری آن مراسم بودند.
اول بار که دسته های سیاهپوشان را بطورعلنی با علم های بزرگ درحال سینه زنی دیدم، زمانی بود که روس ها تازه تبریز رااشغال کرده بودند. قبلا، مراسم روضه خوانی زنانه درماه محرم را دیده بودم که در زیرزمین خانه مان برگزارمیشد، درنهایت وسواس و پنهانکاری. به دور از چشم مآمورین نظمیه. با دلهره ای که مادرم از سر وصدا ولو رفتن داشت. دائما به عزاداران یادآوری میکرد که آرام گریه کنند. روضه خوان های کلاهی ( تنها عمامه ای، حاج ملا علی واعظ خیابانی بود .) کار خود را بلد بودند با صدای محزون وآرام اشگی از زنها میگرفتند ومیرفتند. درهمان روزها برای اولین بار در میدان محله دو سیاهپوش را دیدم که سرشان را با پارچۀ سفیدی بسته بودند وعلایم خون در اطراف سر و صورتشان دیده میشد. آمیرحسین کهنموئی با گفتن قبول باشد پرسید کجا بود؟ یکی از آن دو پاسخ داد:
"مارالان، باغ ... کوچه کلیسای مریم ننه ."

کسروی، به هشیاری از پیامد سرگیری مراسم عزاداری آگاه است وهمونخستین کسی ست که بعد از شهریور20، لب به اعتراض میگشاید.
« ... کسروی از محمدعلی فروغی نخستین نخست وزیر پس از شهریور 20، نقل میکند بسیار پر معنی است. گویی که درآن سالها رهنموداصلی سیاست دولتیان همین جمله است که فروغی در نخستین دیدارش با روزنامه نگاران به زبان آورده است " به دین هم باید حمایت کرد".» ص 14 قتل کسروی. ناصرپاکدامن. چاپ دوم انتشارات فروغ . کلن. 1380
ودیگراین که :
« دادگاه یکی از آخرین نوشته های زنده یاد کسروی است که بار نخست درسال 1323 به چاپ رسیده است. مینویسد:
"چه پافشاری داشتید که سینه زدن و قمه زدن و اینگونه نمایشها دوباره بازگردد. و شهربانی جلو نگیرد؟ آیا شما چندان ساده اید که زبان چیرگی ملایان را نمیدانید؟ چندان نادانید که زشتی زنجیر زدن و قمه زدن را که دستاویز دست بیگانگان شده و این توده را وحشی میخوانند درنیابید؟ فروغی نام دین میبرد درحالی که خودش ازبیدین ترین کسان بود...» ص 61 همان کتاب بالا.
تصویبنامه مورخ (12/6/1322) هیئت وزیران دردولت علی سهیلی ، درجواب تلکرافی که آیت الله قمی ازمشهد مخابره کرده اند:
ماده 1 و 3 تصویبنامه فوق، گواهی دیگر:
1 – آنچه راجع به حجاب زنان تذکر فرموده اند دولت عملا این نظریه را تآمین نموده است و دستورداده شده که متعزض نشوند.
3- درباب تدریس شرعیات و عمل آداب دینی برنامه های آموزشی بانظر یکنفر مجتهد جامه الشرایط درقانون شورای عالی فرهنگ قید شده منظورخواهدشد وراجع به مدارسی که عنوان مختلط دارند در اول ازمنه امکان پسران ازدختران تفکیک خواهدشد.» همان ص 273.

این خبر نیزبه نقل ازروزنامه صدای ایران 21 اسفند ماه سال 1323خواندنیست:
«چندی قبل سیدی ازاهالی اردبیل (سیداحمد میرخاص) درنواحی آذربایجان علم مخالفت برعلیه حزب توده افراشته و با عده ای ازموافقین خود بعنوان جهاد بر تشکیلات حزب مزبور حمله ورشده و آنهارا آتش میزنند و ضمنا افراد حزب را بصورت اسیر دستگیر کرده و زنهایشان را میان اطرافیان تقسم مینمایند. مجوز او دراین بوده است که حزب توده برعلیه اسلام ایجادشده و بنا براین افراد آن کافر بشمار رفته وخونشان مباح و زنهایشان حلال است وحتا دریکی دومورد حکم رجم (سنگسار) صادر کرده و مردم به اطاعت ازاو یکی دونفررا سنگباران نموده اند. آن وقت دولت صدرالاشراف با تصویب بخشنامه ای زیر به وی پاداش میداد.»
شماره تصویبنامه و مبلغ دراصل قید شده. ص243 گذشته چراغ راه آینده است.
هدایت، سرنوشت محتوم مردم را درست دریافته . درنامه ای به شهید نورائی مینویسد:
«از همان اول میدانستم که آخوند و دربار و هژیر و قوام و هرقرمساق که بیاید یابرود همه دست به یکی هستند و فقط گوششان به گرامافون و صدای استاد است.»
ص 137- صادق هدایت. هشتاد ودونامه به حسن شهید نورایی. کتاپ چشم انداز. چاپ دوم.
آقای شوکت، بهتر نبود اسناد آن دوران را که به اختصاراشاره رفت، مطالعه میکردید وبا تکیه به یک سند آتاشه مطبوعاتی امریکا، دردام لغزش ها دچار نمیشدید؟!
اینها شاید ربطی به کتاب قوام السلطنه نداشته باشد. اما باید درست نوشته شود. به درستی باحفظ امانتداری، پاک ومنزه وسالم به دست آیندگان برسد. مخالفت با اسلام وشاه یا فرقه دموکرات چیز دیگریست ، تحریف تاریخ و قلب حقایق چیز دیگر! ولو که گزارش دهنده یک دیپلومات امریکایی بوده باشد!
انتساب بازگشت مراسم عزاداری با آن سابقۀ دیرپا، به فرقه دموکرات، یک دروغ محض است. خصومت با هرپدیده ای اگر صادقانه صورت بگیرد،خیلی ازگمراهی های فرهنگی تعدیل پذیر میبشود. متآسفانه هنوز درپی شکستهای خانمانسوز، از تمیز مرزمخالفت و خصومت وامانده ایم!
سران فرقه دموکرات البته که به مسجدمیرفتند ودرمراسم ترحیم شرکت میکردند. در فوت
آقای اصفهانی مرجع تقلید، شخص پیشه وری با هیئت دولت به مساجد شهررفته ودربیشتر
مراسم شرکت میکردند.
بیان نامه 12 شهریور فرقه دموکرات با بسم الله الرحمان الرحیم شروع شده است.
طبیعی ست که هرپدیده نوظهور موافق و مخالفینی داشته باشد به ویژه یدیدۀ سیاسی و فرهنگی. که حامل محو خیلی از میراث های پوسیده بوده و محل حادثه هم ایران با آن همه آشفتگیهای فکری و سلیقه ای. در چنین فضایی، کارنامه وعملکردها را باید سنجید و به درستی داوری کرد.
دو دهه جلوتر از واقعۀ فرقه دموکرات، مگر همین مردم و همین سنتگرایان مذهبی نبودند که دوش حمام ها را نجس اعلام کردند و هکذا شستشوی اموات درگورستان ها را!
برای اطلاع بیفزایم که:
فرقه دموکرات برای نخستین باردرایران سازمان زنان"قادین لارتشکیلاتی"راتآسیس کرد.
پلیس زنان به وجودآورد. به زنان حق راِی درانتخابات داد،حقوقی که سالها بعد، درانقلاب
سفید شاه، مردم ایران با مفهوم آن آشنا شدند. با ده ها کار مفید و به یادماندنی .
برگردیم سرمطلب .
اما، قوام این بارهم درمقام نخست وزیری با مشکلات زیادی روبروبود. بعداز تشکیل حکومت ملی درآذربایجان، کابینه حکیمی سقوط کرد و قوام مآمور تشکیل دولت شد. درنهم خرداد سال 25 تآسیس حزب دموکرات را اعلام کرد. انتخاب اسم آن حزب گمراه کننده بود. عده ای براین گمان بودند که رابطه ای پنهانی بین فرقه دموکرات وحزب جدیدالتاسیس قوام پیداشده است. تعجب آورآنکه اکثرعشایرجنوب به سرعت به حزب دموکرات قوام پیوستند. اعتصاب یکصدهزارنفری کارگران نفت درحوزه های نفتی در32/4/1325 آغازشد. سه ناو جنگی انگلیسی واردآبهای ایران گردید و در آبادان پهلو گرفتند. اتحادیه عشایر با حملۀ مسلحانه و با پشتیبانی نظامیان آن اعتصاب کارگری را به خون کشیدند.46 نفر کشته و 170 نفر زخمی شدند. پیروزی کارگران درآن اعتصاب، سازماندهی و قدرت حزب توده را به رخ کشید. کسی از قاتلان محاکمه نشد. دولت قوام نیزجهت شکستن اعتصاب بزرگ، بدون دخالت نظامی دولت انگلیس، پوئن مثبتی در کارنامه خود ثبت کرد.

فصل هفتم : کارزار آذربایجان.
فصل بالا با این جملۀ حیرت آور شروع میشود:
«تابستان 1324 (1945)، درگرماگرم تدارک اشغال ایران توسط ارتش سرخ، باقروف، دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی درباکو به مسکو احضار شد.» ص227
ارتش سرخ، در شهریور 1320 کشوررا اشغال کرده بود و«روزنهم ماه مه 1946مطابق با 19اردیبهشت 1325تخلیه کامل ایران ازنیروهای نظامی شوروی یاپان پذیرفت.» ص 365 ج2گذشته چراغ راه آینده است.
بنا براین، نیروی نظامی شوروی درآن تاریخ درایران بود چه لزومی به اشغال مجدد داشت؟

شوکت اوضاع آذربایجان درشهریور 20 را شرح میدهد. فرار استاندار و فرماندهان ارتش و انتظامات وکلیۀ مسئولان کشوری ولشکری، آواره شدن سربازهای غیرمحلی در خیابانها با سرووضع پریشان، بدترازهمه شایعۀ تجاوز سربازان روس به زنان، وحشت بزرگی بین مردم ایجاد کرد و شهر به حالت نیمه تعطیل درآمد. درهمان روزهای نخست اکثرسرمایه داران بازارو متمولین با هر وسیله ای که دستشان میرسید ازشهر خارج شدند. دهات امن ترین مکان بود. چند هفته ای طول نکشید که به تدریج برگشتند و به کسب وکار وزندگی مشغول شدند.
آنچه مردم را به وحشت انداخته بود، ذهنیت تاریخی تجاوزهای گذشتۀ روسها بود که در واقعه استبداد صغیر با وحشیگری تمام تبریز را به آتش وخون کشیده بودند.
مردم، وقتی آزاری ازقشون روس ندیدند به تدریج آرام شدند. و زمانی که روس ها امنیت شهررا برعهده گرفتند، مجبورشدند حضورسنگین متجاوزین را تحمل کنند.
شوکت، دراین فصل، با زبانی تلخ وقضاوتی یک طرفه از تفکرانتقادی فاصله میگیرد. مثلا آنجا که ازتشکیل فرقه دموکرات آذربایجان بدون اطلاع حزب توده بحث وانتقاد حزب را مطرح میکند.
به این جمله توجه شود:
« این تندترین و شاید آخرین انتقاد جدی بزرگترین حزب کارگری خاورمیانه از کارگزاران بلشویسم در "مهد سوسیالیسم" و "سرزمین شوراها" بود. دیری نپائید که رهبران حزب توده، دربند طلسم جادویی رؤیای لنینیسم،مصالح جنبش کارگری ایران را درمسلخ اعتماد با اطاعتی کورکورانه از نظامی که معنای واقعی خود را درکابوس استالینیسم باز مییافت، قربانی کردند.»
سیستم شوروی و استالین دههاایراد اساسی داشت، همچنان حزب بوده. ولی استالینیسم هرگز کابوس نبود. حضور مادی داشت. قابل لمس بود. با کابوس نمیشد نازیسم را نابود کرد. نازیسم، زنگ خطری بود برای نابودی تمدن بشری. نمونه اش کوره های آدمسوزی بود که میلیونها انسان را سوزاند و جزغاله کرد. سبعیت عریان را به نمایش گذاشت. با کابوس نمیشد، به مصاف دیومهیب خونخواربه مبارزه برخاست و بشریت و هستی را رهانید ولو این مبارزه با کمک دیگران بوده باشد.
اگرحزب توده ایدۀ پنهان استالین یا کابوس استالینیسم راشناخته بود ومیدانست که او یک «کابوس» است. و کابوس است که روی ویرانه های تزار درتلاش ساختن دنیای بهتریست، جامعۀ ایران وضع دیگری پیدا میکرد. درسال 57 وقتی تب انقلاب سراسر وطن را فراگرفت،ایران با آن همه مدعیان، چه کسی از «کابوس خمینی» و ایدۀ پنهان او خبر داشت؟ کشف الاسرار در سال 1323 و تحریرالوسیله درسال 1319 نوشته شده بود. رساله ای که بعدها عنوان مانیفیست حکومت فقها به خود گرفت. همگان میدانستند که پشتوانه فکری ونظری آقای خمینی، سابقه ای نزدیک به هزار وچهار صد سال قدمت دارد که آبشخورآن نیز در صحاری عربستان است و مدفون درپوسیده های زمان.

وقتی که نیروی نظامی شوروی ایران را ترک کرد، سقوط دولت فرقه دموکرات قابل پیش بینی بود. حادثه جنگل تجدید شد. همان نیرنگی که سر میرزای پاکدل را برباد داد، درلون دیگری، طرحش آماده میشد که جان پیشه وری را بگیرد. رفت و آمدهای نمایندگان دوطرف به تهران و آذربایجان وملاقاتهای پیشه وری با سران حکومت مرکزی، همه برای وقت تلف کردن بود تا قوام پروژۀ بازی های محیلانه خود را تکمیل کند.

شوکت جایی، از قوام ونشریه حزب دموکرات اوسخن میگوید. انگار نقبی زده به درون قوام، و ژرفای فکر واندیشه های او را بیرون ریخته است :
«نشریه دموکرات ایران "ازنزدیکی روح منشور سازمان ملل با دین اسلام" سخن میگفت وتآکید میکرد "شاید نتوان درتاریخ حکومات دموکراسی، نظیرحکومت خلفای صدر اسلام، به خصوص حکومت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام یافت." حزبی که درارگان خود، مرگ ایت الله اصفهانی را "ضایعۀ بزرگی برای عالم اسلام" دانست و این ماتم عظیم" را به ملت ایران وشیعیان جهان تسلیت گفت. حزبی که ازیک سو، از عاشورای حسینی" بعنوان مبداء بزرگی برای نجات اسلام ازاستیلای بیدادگران" یاد میکرد و به ستایش "علی، بزرگترین مردم مبارز جهان بشریت" مینشست وازسوی دیگر، "جشن انقلاب اکتبر" را مییستود و "به روان تابناک لنین درود میفرستاد؛ چنین حزبی که، اگرچه دردستیابی به هدف های فوری چون پیروزی درانتخابات مجلس پانزدهم ومنزوی ساختن حزب توده به موفقیتی غیرقابل انکار دست یافت، اما جز این، نه تنها از کارایی چندانی برخوردار نشد بلکه به اعتبار قوام نیز صدماتی جدی زد.» ص 248
شوکت، با نشان دادن تصویری ازفرهنگ سیاسی سیاستمداران، پریشانی و گیجی و بی پرنسیبی مسئولان را روایت میکند. تا خواننده خود عمق فقرفرهنگی وچرائی ادامۀ بحران ها را دریابد