کتاب سنج- نقد وبررسی ودیگر یادداشتها...

Monday, June 12, 2006

خواب آشفته نفت ( بخش پایانی)

از کودتای 28 مرداد تا سقوط زاهدی
محمدعلی موحد
تهران نوروز 1384
نشر کارنامه – 545 صفحه

2



درفصل پنجم (سایۀ سهمگین سکوت)، نویسنده اشاره به مطلب جالبی دارد که قابل تآمل است.
"برخی از محققان غربی برآن اند که اتحاد شوروی پس از مرگ استالین مدتی گرفتار یک حالت بلا تکلیفی بود . از این رو درکودتای ایران نتوانست رهنمود روشنی به حزب توده بدهد . ازقول ویلیام راجر لویس مینویسد : به دنبال مرگ استالین یک دوره بی تصمیمی پیش آمد که روسها نتوانستند به کمونیستهای ایرانی کمک کنند. تشکیلات حزب توده را به حال خود رها کردند. و درمیان سایر چیزهائی که از خود به جاگذاشت یک بستۀ بزرگ محتوی تمبرِ پست بود که روی آنها هر "جمهوری ایران" زده شده بود و یادآور سرنوشت ایران در صورت دخالت اتحاد شوروی بود." ص 146
بعد از کودتای 28 مرداد و کشف شبکۀ نظامی حزب توده، در هیچیک از اسناد و مدارک حزب و سازمان نظامی، از چنین مدرکی حرف به میان نیامده است. حتا در کتابی که سپهبد محسن مبصر در سپتامبر 1996 درلندن به نام «پژوهش» منتشر کرد و به قول خودش با تمام دقتی که در تبیین اسناد به کار برده بود، هرکز صحبت کشف تمیر جمهوری ادعائی ویلیام راجرلویس را ندارد.. و با تسلطِ اطلاعاتی و اخلاقیات شخصی که نویسنده "پژوهش" داشت، بعید به نظر میرسد که چنین سند مهم از دستش دررفته باشد. گذشته از این در کتاب " پس از نیم قرن. راز کودتای 28 مرداد. اثر با ارزش محمد جعفر محمدی { ازافسران حزب توده } که چند سال پیش در کلن توسط انتشارات فروغ منتشر گردید، به چنین سندی اشاره نشده است.. شاید جزو ابزار وحشت مقامات ایرانی، ضرورت ساماندهی چنین شایعه سازی ازطرف آمریکائیها درآن موقعیت الزام آور بوده است .

از فصل ششم تافصل نهم شرح دادگاه مصدق است.
نویسنده، جلسات دادرسی و نکات برجسته این محاکمۀ تاریخی را با دقت و کنجکاوی تعقیب میکند. با اطلاعات تازه ای که ازبایگانی ها بیرون کشیده و جمع آوری کرده است، خواننده را در جریان گردش کار آن دادگاه قرار میدهد. این چهار فصل که شامل شرح دادگاه دکتر مصدق و یارانش میباشد، از بهترین فصول کتاب است که گوشه هایی از تقابل دو اندیشۀ همیشه درجدال اجتماعی و تاریخی ایران را توضیح میدهد. از طرفی، ارتشی های خشک اندیش هستند با لباس رسمی که با اصول نظامیگری و اطاعت کورکورانه در مقام قضا تکیه زده اند، و طرف های مقابل، مردان قانون و رجال استخوان خرد کرده پایبند به باورهای ملی و تعهدات اجتماعی با ایمان و اراده ای قوی و استوار.
اسناد گواهی میدهد که حادثه برکناری دکتر مصدق، توطئه ای بیش نبوده است. فرمانی که در 22 مرداد صادر شده و درآن عزل دکترمصدق از سمت نخست وزیری قید شده، در نیمه شب 25 مرداد به دکتر مصدق ابلاغ میشود.
سرهنگ شاهقلی (وکیل مدافع سرتیپ ریاحی) ، تلویحا از حدود اختیارات شاه صحبت میکند تا میرسد به اصل مسئله. " اصولا مسئله این که آیا اعلیحضرت همایون شاهنشاهی حق صدور چنین امری را داشته اند یا خیر دراین دادگاه مورد بحث نیست. زیرا کدام یک از دادرسان معظم مآموریت دارند که به حدود و حقوق اعلیحضرت همایونی رسیدگی کنند؟ ... سرهنگ شاهقلی به این نکته هم اشاره کرد که تاریخ عزل 22 مرداد است ولی درآن تاریخ هنوز نخست وزیر هم امریه را ندیده بود ..." صص73 – 174.
چنانچه دربالا اشاره شد: فرمان عزل در روز 22 مرداد صادر شده ولی درنیمه شب 25 مرداد به دست دکتر مصدق میرسد و درست چند ساعت بعد شاه، بدون اطلاع از رامسر مستقیما به بغداد پرواز کرده و سپس به رم. میرود. مسافرت و خروج شاه از ایران، بدون اطلاع دولت در صبح 25 مرداد به اطلاع مردم میرسد و روزنامه ها خبر فرار شاه را منتشر میکنتد.

دردادگاه چه گذشت:
مصدق، قبل از خواندن لایحۀ دفاعیۀ خود، پنج نسخه از آن را به جایگاه خبرنگاران پرت میکند. و بعد دفاعیات را شروع کرده و در دراثبات کودتای نظامی برعلیه دولت قانونی خود میگوید:
" ... اگر کودتا نبود برطبق کدام حکمی از مقامات صالحه دو وزیر و یک نماینده مجلس را درشمیران (درخانه های خود) دستگیر و مضروب نموده و ازآن جا بدون لباس و کفش به سعدآباد و از سعدآباد به شهر آوردند وچون دیدند که ستاد ارتش به تصرف همکاران شان درنیامده مجددا آن ها را به سعدآباد برده و درآنجا بازداشت کردند. چرا سیم تلفن ستادِ ارتش رابا پادگان گاردشاهنشاهی درباغشاه و سیم تلفن اشخاصی که با بازداشت کردند قبل ازاینکه دستگیرشوند قطع نموده وچرا تلفن خانۀ بازار را اشغال نمودند. " ص251
"لطفی وزیر دادگستری کابینۀ دکتر مصدق خطاب به دادستان ارتش میگوید:
" ... آقای دادستان ارتش، رئیس کاخ دادگستری بهترین کسی است که طرز کار مرا درشبانه روز درکاخ دیده است. من حتا روزهای جمعه و تعطیلی های دیگر هم که حق قانونی خودم بود درآن روزها کارنکنم، دردادگستری کارمیکردم ... نباید درباره او گفت یک حادثه ای را که پیرزن شهری فهمیده است تو وزیر دادگستری چگونه نفهمیدی؟ زیرا ممکن است آن پیرزن بیکارباشد عقب جادوگری هم برود. ولی یک وزیر دادگستری که سال های سال رشا و ارتشا را در دادگستری میدید و خون دل میخورد و مورد تمسخر و استهزای اشخاص نادرست بود نفهمد که درشهر، در یک مکان، چه خبری رخ داده و یا درروزنامه چه نوشته شده است ... چون خودت راحت بودی و درساعت اداری به اداره میرفتی و پس از انقضا هم به خانه ات میرفتی. مسئولیت جای واژگون شده را هم نداشتی. آن بارهای سنگین هم به دوش تو نبود، حق داری چنین تصوری بکنی.{دراین موقع لطفی که از شدت عصبانیت میلرزید فریاد زد} البته خبرنداشتی که دردادگستری چه خبر بود. تنها رشا و ارتشاء نبود. ناموس کسی درامان نبود. حیثیت مردم متزلزل بود. ...صص 22 – 223 .
سخنان تکان دهنده دکتر معظمی وزیر پست و تلگراف نیز که خلاف رآی و منش حکومت های استبدادی ست ، گوشه های تازه ای از فضای دموکراسی و آزاد منشی حکومت دکتر مصدق را درآن سال های پرتنش به نمایش میگذارد :
" ... من اهل سانسور نبودم {به صدای بلند} وظیفۀ پست و تلگراف، آقای دادستان، این نیست که تلکرافات مردم را کنترل کند یا نامه های مردم را بخواند و مخابرات ادارات را سانسور کند. وزارت پست و تلگراف، آقای دادستان، کارش خواندن تلگرافات و اسرار مردم نیست. من آقا، از تلگراف رمز آقای فاطمی چگونه میتوانم اطلاع داشته باشم یا وزارت پست و تلگراف چه اطلاعی میتواند داشته باشد؟ مگر مآمورین و تلگرافچی ها موطف بودند که تلگراف ها را بیاورند پیش من؟ ... من به هیچ وجه در زمان وزارتم اجازه نمیدادم که کسی اسرار مردم را سانسورکند." ص226 .
دکتر صدیقی نیز ضمن سخنان سنجیده اش اشاره ای دارد به اینکه :
" هیچ قانونی از نطر جامعه شناسی، جامع و کامل که شامل عموم ادوار و اعصار باشد نیست. وقتی که اصول ادیان درتطور است قوانین عادی و موضوعۀ ما جای خود دارد."
و دادستان نظامی که معنا و مفهوم سخنان فاضلانۀ دکتر صدیقی را نمیفهد چیست و چه گفته است، به خیال خود " ... گزکی داد به دست دادستان ارتش که چماق تکفیر برکشید و گفت : این جانب تنفر خودرا از این جمله اظهار میدارم زیرا که اگر اینطورباشد اصول قانون اساسی ناظر برمذهب رسمی اسلام و طریقۀ حقۀ اثنا عشریه نیز درمعرض تغییر خواهد بود ... دکترصدیقی باز ناچارشد توضیحات بیشتری بدهد تا ثابت کند که اگر اصول ادیان درتطور نبود دین موسی تبدیل به دین عیسی نمی شد و پیغمبر اسلام که میگوید برای اکمال دین آمده مبعوث نمیشد. ..." ص 231
مصدق، در دادرسی، رو به دادستان ارتش میگوید :
" ... من میل نداشتم روی این مرد را ببینم ... او در همین دادگاه درآن روزی که نمیخواستم به دادگاه بیایم گفت من شما را دستبند میزنم و از محل خود به دادگاه می آوردم ... او خیال میکرد من با این حرفها از میدان درمیروم ... ... این گفت من أدمی هستم که دکتر مصدق را آوردم و دستگیرکردم و زندانی کردم. او نمیداند که مرا سیاست خارجی به زندان آورده و او که قادر نبود کسی را دستگیر کند. حتا پشه ای را دستگیرکند برخلاف قوانین هزار رفتار غلط کرد . خیال میکند دراین جا نعره که میکشد در پشت این میله ها{ اشاره به میکروفن ... محکومیت من، که از وطنم دفاع میکنم محکومیت وطنم میباشد ... توچه هستی؟ تو یک آلتی هستی که داری میرقصی. ...} صص 56 - 257
جریان دادرسی نشان میدهد که درآن دادگاه با تمام اِعمال رفتارهای نظامی، دکتر مصدق و دیگر متهمان درنهایت آزادی از خود دفاع کرده اند. در اینکه دادگاه نظامی بوده، نباید شکی کرد، با اینحال آزادی آن دادگاه نمونه بود، و هراندازه که تشکیل آن محاکمۀ دستوری، درتاریخ مشروطیت بینظیر و بیسابقه بود، نمیتوان انکار کرد که آزادی بیان و دفاع متهمان نیز بیسابقه بود. درآن دادگاه متهمان دردفاع از قانون، دردفاع از حقوق مردم، در اثبات کودتای نظامی، دراثبات اینکه فرمان عزل غیرقانونی بوده، سخن گفتند حتا سرهنگ شاهقلی یکی از وکلای تیمسار ریاحی با زبانی ملموس به حدود اختیارات شاه اشاره میکند و همچنانکه که قبلا گفتم موحد، به درستی با سنجش فضای آن دوران استبدادی با آب و هوای سیاسی اجتماعی دوران فعلی در حکومت اسلامی ست که برآشفته میشود و میگو.ید :
" ... و من هروقت این روزها میشنوم یا میخوانم که دردادرسی ها به کمترین بهانه ای دادگاه سری اعلام میشود یا متهمی را برای گرفتن اعتراف به انحای مختلف زیرفشار میگذارند یا وکیلی را به جرم دفاع از موکل خود مجرم میخوانند .... برخود میلرزم که آیا دستگاه دادگستری ما پس از نیم قرن که برآن حکومت کودتا گذشته است برچه نمط می تند و برچه پهلو میخسبد. ..."

راستی اگر ضربت 28 مرداد نبود واقعۀ بهمن 57 پیش میامد؟ مطمئن نیستم ولی این را میدانم که زخم های سنگین آن حادثه، زمینه های چنین انحطاط فلاکت بار را فراهم ساخت.

حیرت آور اینکه: دولت انگلیس با آمدن دولت کودتا، امید زیادی بسته برای برگردانیدن شرکت سابق نفت انگلیس به ایران. خواننده کتاب از افکار پریشان و گمراه کننده برخی سیاستمداران غربی، در ساده لوح انگاشتن ایرانی ها غرق بهت و تعجب میشود. بعد از آن همه مبارزه و پیکار ملی، نخست وزیر وقت انگلیس میخواهد شرکت نفت را به ایران برگرداند. به این خبر توجه کنید:
"کسی که به عنوان کاردار سفارت انگلیس درایران برگزیده شده دنیس رایت، رئیس اداره روابط وزارت خارجه بود. ... رایت پس از رسیدن به تهران نخستین جلسه ملاقات خودرا با عبدالله انتظام ترتیب داد و مطابق دستوری که داشت مسئلۀ بازگشت شرکت نفت انگلیس و ایران را مطرح کرد. اما انتظام گفت افکار عمومی ایران اجازۀ بازگشت شرکت را به ایران نخواهد داد و هرگونه کوشش دراین راه به روابط تازۀ دو کشور آسیب خواهد رسانید. ..." صص 2 0- 303
گفتن دارد که در مذاکرات نفت در دولت کودتا، با دول ذینفع، آمریکائیها با نظر مثبت و منطقی برخورد میکنند تا انگلیسی ها. این رفتار، چه درباره پرداخت و تعیین میزان غرامت ازطرف ایران و چه در تعیین حق السهم در کنسرسیوم و مهمتر از همه رعایت ضوابط و قوانین ملی شدن صنعت نفت درایران، هراندازه که مورد بی اعتنائی انگلیسیهاست تاجائیکه انگار اتفاقی رخ نداده و آن همه تلاش و پیکار بیخود و بی جهت بوده، اما امریکائیها ، از کنجکاوی مردم و افکار عمومی ایرانی هاغافل نیستند. نویسنده در این باره گزارش مستندی دارد از شورای امنیت ملی امریکا . مینویسد:
" ایران سخت پای بند اصل ملی شدن صنعت نفت است. ایرانیان برآن اند که شرکتِ انگلیسی درامور داخلی ایران دخالت میکرد و حق ایران را نمیداد. اکثریت ایرانیانِ روشن و فهمیده نهضت مصدق را تآیید میکردند و موفقیت آن را به عنوان پیروزی ملی بر نیروهای امپریالیسم خارجی گرامی میدارند. سقوط مصدق و کوشش های بعدی برای بی اعتبار کردن او و پیروان نزدیکش درباورعمومی ایرانیان که ملی کردن صنعتِ نفت را گامی بزرگ و ضروری برای پیشرفت تلقی میکردند مؤثر نیفتاده است. ..." صص09 - 310
دربارۀ غرامت نیز نظر امریکائیها این است : " ... عنصر مجازات درتعیین میزان غرامت نباید دخالت داده شود ... و نباید قصد جریمه کردن ایران درمیان باشد. ... اجبار ایران به پرداخت جریمه ازباب کیفرملی کردن و تحمیل پرداخت غرامتی سنگین به آن کشور تآثیر بسیار بدی در روحیۀ ایرانیان خواهد داشت. ..." ص 316
نویسنده، دل خونی دارد از لغزش ها وندانم کاری های دولت کودتا در تنظیم قرارداد نفت با کنسرسیوم. در همین رابطه است که از استخدام یک مستشار آمریکائی به نام "ریبر" فریادش به آسمان میرود. " درواقع او مشاوری بود که به خرج دولت ایران برای توجیه مواضع کنسرسیوم و اقناع ایرانی ها به تمکین در برابر آن استخدام شده بود. ... "
موحد به نقل از فواد روحانی نمونه ای از گستاخی های این مستشار روایت میکند:
" ... مثل شما مثل کسانی است که لباس شیک پوشیده و آمادۀ مهمانی رفتن هستند ولی آنها را به هیچ محفل حسابی راه نمیدهند و مجبور هستند به محلۀ چراغ قرمزی ها بروند." این هم از عجایب روزگار است که دولتی مستشاری استخدام کند و پول هنگفتی به او بپردازد تا از دهن او فحش و ناسزا بشنود و شمات و سرکوفت اورا تحمل کند. ... " صص 18 -319 .

لایحۀ نفت در مجلسین ایران به تصویب میرسد. ولی کسی از مفاهیم پیچیدۀ آن سر درنمیآورد، حتا عاقد قرار داد که دکتر علی امینی ست. جان مطلب را ازقلم نویسنده کتاب یعنی از قول موحد میشنویم :
" من این مطالب را از صورت مجلس کمیسیون مذاکرات خاص رونویس کرده ام . آیا نخست وزیر و وزیر دارائی عینا این حرف های بیسر و ته و نامربوط را به خوردِ کمیسیون داده بودند یا تند نویس مجلس در ضبطِ مطالب آن قصور کرده است؟ اگر تقصیر از تند نویس نباشد باید گفت که خود امینی هم شاید درست درنیافته بود که قضیه از چه قرار است و راجع به چه صحبت میکند اما بخش هایی از حکایت او کوشش عمدی برای گیج و سردر گم کردن مخاطبان دارد و چنین مینماید که امینی طرارانه مغالطه میزند و با تردستی از اصل موضوع طفره میرود ". و آنگاه توضیحات عوامانه امینی را مطرح میکند و مینویسد " امینی بااین جمله های توخالی و سرهم بندی شده که پاره ای دروغ و پاره ای دیگر بی ربط است میخواهد ثابت کند که : این قرارداد کاملترین قراردادهاست و اینکه صریحا درقرار داد پنجاه پنجاه ننوشتیم که اگر این تناسب پنجاه پنجاه از بین رفت آن وقت ما بلا تکلیف خواهیم ماند ..." شگرد کار امینی از این شاخ به آن شاخ پریدن بود و یک مشت الفاظ فارغ و مطالبِ ناقص و ناتمام کج وکوله ولاطائل را قطار کردن. برای مجلسی که وکلایش دست چینی از چهره های قدیم بدنام و یا هواداران انگلیس بود ..." صص 69 - 371
موحد، با وسواسِ خاصِ خود، خدعه و فریب این قرارداد کم نظیر را دنبال میکند. با آگاهی از پیچیدگیهای گمراه کننده انشای آن، مینویسد:
" کسانی که متن قرارداد کنسرسیوم سال 1954 را دیده اند میدانند که مفصل ترین و درعین حال پیچیده ترین و صعب الفهم ترین قراردادهای نفتی بود که تا آن زمان وجود داشت بلکه به احتمال قریب به یقین تا زمان تحریر این سطور هم نظیر آن به وجود نیامده است ... ... این قرارداد در دو متن انگلیسی و فارسی تنظیم شده بود. به ظاهر گفته میشد که هردو متن اعتباری مساوی دارند اما بلافاصله معلوم میشد که این اعتبار مساوی تا وقتی هست که اختلافی نباشد و هرگاه اختلافی درمیان دومتن پیدا شود تنها متن انگلیسی است که ملاک اعتبار خواهد بود. 71- 372
فصل پایانی کتاب «رویۀ نامرئی قرارداد» است که نویسنده درآن از کارتل های نفتی و قوانین امریکا درمورد «تقعیب جزائی شرکت ها در اتهام ایجاد کارتل و قوانین ضدتراست» بحث مبسوطی دارد که برای علاقمندان بسیار سودمند است. و دراین فصل است که خواننده کتاب متوجه شگردهای حیرت انگیز جهان سرمایه داری دررابطه با مسائل نفتی آشنا میشود. آنچه گفتنی است بعد از امضای قرارداد با کنسرسیوم، در طول 25 سال، متن قرارداد نه تنها از چشم ایرانیان بلکه از انظار امریکائیان نیز دور از دسترس بوده است . " ...تا 1974 مًهر محرمانه با خود داشت. ..." بعد از انقضای مدت قرارداد "وزارت خارجه آمریکا موافقت نمود که آن صندوقچۀ اسرار گشوده شود. ... در واقع توسل به عنوان هایی چون منافع جهان آزاد، امنیت ملی و اشاعۀ کمونیسم تکنیکی بود برای ارعاب طرف و خفه کردن هرکسی که قصد میکرد در قلمروِ طلسماتِ بند و بست های بسیار پیچیدۀ کارتل بین المللی نفت وارد شود و سردربیاورد.» ص 397"
و کتاب به پایان میرسد با سئوالات مبهم که هنوزبر لبهاست و بی پاسخ. سر و صدای جهان پر نیرنگ چپاولگران و سوداگران نفتی که درکاسۀ سر خواننده پیچیده، آمدن و رفتن آن همه بازیگران در نقش های گوناگون با رنگ آمیزی چهره ها و حرکت های تهییجی و موسمی عوام، با رقص های هرازگاهی و مانورهای خیابانی؛ اما سرانجام آن که با سرافرازی از این منجلاب قد میکشد وبرپیشانی تاریخ تکیه میزند، مصدق است که بردل ها نشسته و باخاطره های جاودانه اش، از احمدآباد هنوز هم نگران سرنوشت آیندۀ مردم این سرزمین است.



لطفا براي مطالعه آثاردیگر اين نويسنده از وبلاگ زيرديدن کنيد.
www.naghdha.persianblog.com

Sunday, June 04, 2006

خواب آشفته نفت ( بخش اول)

از کودتای 28 مرداد تا سقوط زاهدی
محمدعلی موحد
تهران نوروز 1384
نشر کارنامه – 545 صفحه

جلد اول و دوم این کتاب در مرداد1378 و جلد سوم در نوروزسال 1384 ، درفاصله ای بیش ار پنج سال، مقارن با چاپ دوم جلد یک و دو درتهران توسط نشرکارنامه منتشر شده است. نشر دیرهنگام چاپ سوم، نشان از اهمیت ویژه ای دارد که به کنار از وسواس نویسنده در بررسی اسناد ومدارک، اطلاعات تازه ای را نیز گواهی میدهد که از پرده برون افکنده و میتوان گفت که برای خوانندۀ فارسی زبان تازگیهای پرباری دارد که قابل تآمل است. به هرحال این حلد کتاب با تآخیر چند ماهه به دستم رسید و در اولین فرصت شروع به مطالعه کردم . راستش برخی ازکتاب ها هستند که با تشویق ذوق مطالعه درخواننده، خواب و خوراک را ازآدم سلب میکند. مطالعۀ آثار موحد، برای من چنین حالت را داشته و دارد که نمیتوانم به زبان ساده ویژگی های آن را تعریف کنم. اما همینقدربگویم که تحت جاذبۀ کلام موحد درکتاب فرو میروم و روایت هایش را با جان و دلم مینوشم تا پایان.
دوجلد خواب آشفته نفت را زمانی خواندم که کمی بعد ازآن و به فاصلۀ کوتاهی اثر جالب دیگری با نام («درهوای حق و عدالت» ازحقوق طبیعی تا حقوق بشر) ازایشان توسط نشر کارنامه منتشر گردید. که به نطرم از پرمایه ترین آثاری است در باب "حق و عدالت" که هنوز زود است درجامعۀ جنجالی و پر از تضادهای گمراه کننده و نهادی شده، منزلت این اثر، جایگاه واقعی خود را پیدا کند. اثری تکان دهنده که با واقع بینی و تکیه به فرهنگ اجتماعی، غول سیاه اندیشی استبداد و ارتجاع را، رو درروی حقوق طبیعی انسان وحقوق بشر برکرسی داوری مینشاند وچهرۀ کریه استبدادیان را به نمایش میگذارد.و متجاوزان و ستمگران را به چالش فرا میخواند .

جلد سوم "خواب آشفته نفت " در15 فصل تنظیم شده، و هرفصل دربرگیرندۀ موضوع ویژه ای ست با اطلاعات مستند که نویسنده، دراختیار خواننده قرار میدهد. از مزایای کتاب " یادداشتها" "پی نوشت" و "شناسنامه رجال و روزشمار رویداد های مهم و فهرست نام ها و نمایه فهرست و راهنما" و جالب تر دیباچه ایست در چند صفحه، حاویِ چکیده ای از محتویات دوجلد قبلی و کتاب حاضر. و درهمین دیباچه است که با اشاره به محاکمه دکترمصدق و محکومیت او مینویسد:" ... بیست سالی پیش از ماجرای مصدق سه نفر ازوزیران درجه اول رضاشاه : (نصرت الدوله، تیمورتاش و داور) به همبن دستاویز گرفتارشده و جان باخته بودند. از ده وزیرکه دردوره حکومت تقریبا صدسالۀ ایلخانان ایران جبۀ صدارت برتن کردند تنها یکی (خواجه علی شاه جیلان) به اجل طبیعی مرد ... داستان معامله ای را که انوشیروان عادل با وزیر بی نظیری چون بزرگمهر روا داشته بود فردوسی درشاهنامه آورده است روایتی دیگر ازآن داستان را بیهقی درتاریخ خود آورده است : ... فرمود تا وی را درخانه ای کردند سخت تاریک چون گوری، و به آهن گران اورا ببستند و صوفی سخت دروی پوشیدند و هر روز دو قرص جو و یک کفه نمک و سبوئی آب او را وظیفه کردند ... و آخر بفرمود تا اورا کشتند و مٌثله کردند و وی به بهشت رفت و کسری به دوزخ." صص 34 و 35
قدرت، فرهنگ ویژۀ خود را دارد. تابع هیچیک از قواعد منطقی و عقلائی نیست. خدا و دین و وجدان نمیشناسد. قتل بزرگمهر، در دورانی اتفاق میافتد که ایرانیان زرتشت مذهب هستند و اساس و ذاتِ دین زرتشت که به روایتی: "کردار نیک و پندار نیک " است، شاه ساسانی وزیر کاردان ش را مثله میکند. قرنها بعد در ظهور اسلام و حملۀ اعراب به ایران و مسلمانیِ ایرانیان، همان جنایت ها به دست قدرتمندان با همان شیوه ادامه پیدا میکند، و فقها و علمای اسلام پرچمدار ابن بار امانت شوم اند که بردوش گرفته برای پاسداری سبعیت که مبادا تنور وحشت به سردی گراید و جویبار خون رو به خشگی رود. بنا به نوشتۀ موحد، در قتل حسنک وزیر به دست شاه "اموال و و املاک خودرا به نام شاه قباله کند." آن هم با چه تمهیدات و ظاهر سازیهای ریاکارانۀ شرعی !
از قول بیهقی مینویسد:
" جمله خواجه شماران و اعیان و صاحب دیوان رسالت ... و قضات بلخ و اشراف و علما و فقها و معدّلان ومزکیّان کسانی که نامدار و فراروی بودند همه آن جا حاضر بودند و بنشسته. ... دوقباله نبشته بودند همه اسباب و ضیاع حسنک را به جمله از جهت سلطان، و یک یک ضیاع بروی خواندند و وی اقرار کرد به فروختن آن به طوع و رغبت، و آن سیم که معین کرده بودند بستد و آن کسانی گواهی نبشتند وحاکم سجل کرد درمجلس، و دیگر قضات نیز علی الرسم فی امثالها." ص36
موحد با اشاره به فضای دادگاه در محاکمه دکتر مصدق مینویسد: آری دراین محاکمه کسی را برای گرفتن اعتراف یا امضای توبه نامه شکنجه و آزار ندادند و متهمین آزادانه هرچه را که دلشان خواست گفتند و من هروقت این روزها میشنوم یا میخوانم که دردادرسی ها به کمترین بهانه ای دادگاه سری اعلام میشود یا متهمی را برای گرفتن اعتراف به انحای مختلف زیرفشار میگذارند یا وکیلی را به جرم دفاع از موکل خود مجرم میخوانند .... برخود میلرزم که آیا دستگاه دادگستری ما پس از نیم قرن که برآن حکومت کودتا گذشته است برچه نمط می تند و برچه پهلو میخسبد. ... در آن دادگاه دکترمصدق بی هیچ تعارف گفت : "شاه فقید را انگلیس ها آوردند " با صراحت تمام خطاب به دادستان کفت : "توچه هستی؟ تو یک آلتی هستی که داری میرقصی." ص 37
یا "وقتی، لطفی وزیر دادگستری دکتر مصدق را که خود به عنوان متهم بازداشت بود احضار کردند تا از او توضیح بخواهندف با عصبانیت گفت " احضار بنده به عنوان گواه بوده است. با گواه دردادگاه چنین رفتاری نمیکنند که دادستان ارتش بفرمایند بایستی فلان کاررا کرده باشی چرا نکرده ای؟ و چون دادستان ارتش اجازه خواست تا توضیح دهد لطفی فریاد کرد " نه خیر بنشین، بنده اعتراض میکنم، جایش نیست." و دکتر معظمی وزیر پست و تلگراف مصدق هم به صدای بلند گفت " من اهل سانسور نبودم وظیفۀ پست و تلگراف، آقای دادستان این نیست که تلگرافات مردم را کنترل کند یا نامه های مردم را بخواند و مخابرات ادارات را سانسور کند. وزارت پست و تلگراف، آقای دادستان خواندن تلگرافات و اسرار مردم نیست." ص 38 – 37
روایت های کتاب، تکان دهنده است . حکومت 27 ماهه دکتر مصدق درتاریخ سراسر استبدادی ما نمونه ای بود از دوره ای خاص در فراهم آوردن زمینه های راهیابی ملی به سوی آزاد اندیشی و رهائی افکار عمومی از چنگال بیعدالتی های مرسوم و عادت های دست و پاگیر که حکومت ها بیشتر مدافع آن زشت کاریها بودند. با حسرت بگویم حالا که حوادث آن دوران را مرور میکنم نه تنها با فضای امروزی ، بلکه با حال و هوای سیاسی – اجتماعی گذشته های دور و نزدیک نیز درتضاد بوده است. در یک اثر 2 جلدی به نام "گزارشات نظمیه از محلات تهران درسال 1377 از طرف سازمان اسناد ملی ایران" که درتهران منتشرگردیده نشان میدهد که پلیس مخفی در محلات تهران و شهرستانها حتا از روضه خوانیها و حمام رفتن فلان کس گزارش محرمانه ثبت کرده است . با چنین سابقه و کنترل پلیسی است که دربررسی این کتاب، با مشاهدۀ سخنان مسئولان کابینۀ دکترمصدق، خواننده لحظه ای همه چیزرا فراموش میکند تا جائیکه انگار حوادث آن دوران، در سرزمین های خیالی ماورای ایران و در یک کشور دیگر با آدمهای دیگری رخ داده است و ربطی به فضای ایران و بافت سیاسی - اجتماعی نداشته است.
اغراق نیست که بگویم، ظهور مصدق در صحنۀ سیاسی آن روزگاران نا بهنگام بود. زمانه اش، ظرفیت لازم او را نداشت. در آن چیرگی استبداد نهادی شده و استعمارغالب، جامعه از درک و فهم اهداف او درمانده بوده اند؟ اینکه: بعد از گذشت بیش از نیم قرن حرمت و فضیلت شرفِ اعضای آن کابینه دراین اثر یادآوری میشود ونسل امروزی، حضور آزادی و رعایت قانون و حفظ حقوق فردی مردم را درآن زمانه درمییابد غرور آفرین است و آن روی سکه، انگیزۀ خشم نویسنده را درسنجش داوریِ نیم قرن پیش دستگاه قضائی دولت کودتا، با حکومت فعلی اسلامی، که لرزه به اندام اش انداخته و فریادش به هوا رفته قابل درک است .
درجریان پیشامد کودتا، راز دیگری هم از پرده برون افتاد که درآن بگیر و ببندها درمحاق بیم و وحشت پلیسی رنگ باخت و بین مردم چندان مورد بحث قرار نگرفت. دشمنان مصدق گذشته از شرکت نفت و دولت انگلیس و اعوان و انصار بیگانه و دربار، سنتگرایان و اسلامگرایان را نیز درمقابل داشت که با تساهل و تسامح با آنها مدارا میکرد. تلگرافهای تهنیت مراجع تقلید اعلامیه های فدائیان اسلام و در هفته اول کودتا گوشه هائی ازاین مخالفت هارا با دولت ملی آشکار میکند.
"شاه از رم به محض دریافت خبر پیروزی کودتاگران تلگرافی برای آیت الله بروجردی درقم، وتلکراف دیگری برای آیت الله بهبهانی فرستاد. ... جواب آیت الله (بروجردی) چنین بود ... تلگراف مبارک که از رم مخابره فرموده بودید و مبشر سلامت اعلیحضرت همایونی بود موجب مسرت گردید. نظر به آن که تصمیم مراجعت فوری بوده وجواب تآخیر شد امید است ورود مسعود اعلیحضرت به ایران مبارک و موجب اصلاح مفاسدِ دینیه و عظمت اسلام و آسایش مسلمین باشد. حسین طباطبائی بروجردی" ص 154 همین کتاب .
" صبح 28 مرداد میخواستم قیام کنم. چونکه دیگر تحمل جایز نبود. و ازدست توده ایها داشتم دیوانه میشدم ... مصدق درتمام حکومتش از ترس من و برادرانم درگوشه خانه اش متحصن بود و هرواسطه ای برای سازش با من میفرستاد چون حاضر نبود که تسلیم احکام خدا شود مآیوس میشد ... بزرگترین جنایت مصدق تقویت عمال شوروی بود ... مملکت به خاطر اسلام و نیروی ایمان حفظ گردید و هرنفعی به هرکه رسید درپناه اسلام رسید." از اعلامیه ها و بیانات نواب صفوی. ص 156
معلوم میشود حکومت کودتا، برگزیدۀ اسلام بوده و حلقه های ارتباطی کهن، برای صیانت همان رسوم دیرینۀ گذشته اورا وارد میدان کرده بود، نه طرح و نقشۀ امریکا و انگلیس بلکه، عامل و آمر اصلی در این کودتای ننگین اسلام بوده است و منافع شرکت نفتی هم درپرتو این حکم : "... و هرنفعی به هرکه رسید درپناه اسلام رسید" جایزبوده است. خدا بدهد برکت به این اسلام نفتی . بیجا نبود که دادستان مفلوک دادگاه فرمایشی، دکتر مصدق را بی دین میخواند! و میخواست هرچه زودتر سرو ته قضایا را هم بیاورد تا قرارداد نفت با کنسرسیوم منعقد شود و دفع شر از امور مسلمینِ نفتی های جهان گردد و بعون الله تعالی حاصل شد.
دولت کودتا در دشمنی با دولت ملی دکتر مصدق، درشور اسلامگرائی غرقه میشود:
" مخالفت صریح فدائیان اسلام با دکترمصدق وتآیید آنان ازسرکوب توده ای ها ومصدقی ها برای شاه و زاهدی مغتنم بود. ... زاهدی پس اراین بیانیه نمایندگانی را به ملاقات با نواب فرستاد و پیشنهاد کرد که او مسئولیت وزارت فرهنگ را در دولت بپذیرد ولی نواب این پیشنهاد را نپذیرفت." ص 157
تظاهرو دینداری فرصت طلبانۀ شاه به اسلام و ائمۀ اظهار بعد از کودتا، با ویران کردن حظیره القدس و ارسال ضریح خاتم برای حضرت زینب و ضریح دیگری برای حضرت علی، با آن تبلیغات گستردۀ روضه خوانی و علم و کتل، نشان تازه ای از تحولات ایمانی او را نشان میداد. حال چه نیازی و چه ضرورتی به آن تظاهرات عوامفریبانه بود، روشن نیست. آنچه بعد ازچند سالی روشن شد، واگذاری تخت و تاج سلطنت بود به فقهای چپاولگر شیعه، که اسلام ِ آغشته به نفت شان مستدام باد.

قابل تآمل است که درپیگیری جهت یافتن علل "دشمنی و تقابل اسلامگرایان" با "طرفداران اندیشۀ ملی و حامیان استقلال کشور" البته با کمی کنجکاوی ، درمیان فریادها و هیاهوهای آشنا میشود، صدای پای استعمار را شناخت . به عنوان مثال: زمانی که مصدق برای گرفتن حقوق حقه مردم ایران با دولت انگلیس به کارزار پرداخت، صرفنطر ازحامیان موروثی استعمار که درمجلس ودربارو دستگاه های دولتی و اجتماعی ریشه داشتند، آیات عظام وفدائیان اسلام و عوامل جنبی، لمپن های فاسد و بی آبرو و چاقوکشان حرفه ای مانند شعبان بی مخها، از دکترمصدق و بیرون راندن شرکت نفت انگلیس و ایران، خشمگین میشوند و بهانه های دشمنی نیز چیرگی حزب توده است. همان بهانۀ نفتخواران جهان که درظاهر امر، انگیزۀ کودتای 28 مرداد را فراهم ساخته است؛ حس غریبی برذهن خواننده سایه میاندازد و درمنظر خیال، مجموعۀ تشکیلاتِ فلاکتباراستعماری را میبیند و پایوران اسلام را، که این یکی با آبیاریِ بذرهای جهالت با آن یکی همجوش میشود و با چهرۀ یکسانی درحکومت اسلامی تبلور پیدا میکند.

نویسنده درنقد متن قرارداد کنسرسیوم که کسی از آن سر درنمیاورد مینویسد :
" ... استفاده از تعبیرات دوپهلو وناروشن درمتن یک قرارداد نشانه فریبکاری ست" .ص 40
و بعد اشاره میکند به سخنان سپهبد زاهدی، وقتی که قرارداد را درجلسه هیئت دولت مطرح میشود خطاب به وزیران میگوید :
" آقای دکتر امینی سه ماه است هرروز مشغول این کار است. آقایان اصلا هیچ وارد نیستند. این را هم تا آخر بخوانید نخواهید فهمید ... بنا براین وقت تلف نکنید این تصویب نامه را امضا بکنید ." کار به جائی میکشد که عاقد قرارداد، علی امینی وزیر دارائی وقت " ... درکمیسیون خاص نفت که از نمایندگان دو مجلس سنا و شورای تشکیل شده بود میگوید از مبهم بودن عبارات فارسی قرارداد نترسید زیرا وضع نفت مبهم تر از آن است. نسخۀ انگلیسی قرارداد هم مبهم است." همان ص.

نویسنده، برای تفهیم و درک درست روایت هایش ، دست مخاطبین را میگیرد و به قلب حوادث آن سال ها میبرد. با گرفتن نقاب از چهره ها سوداگران و شیادان همیشه رسوای جامعه را معرفی میکند. زمانه ای که هنوززخم ها تازه است. وآثار جراحت درسیمای جامعۀ تحقیرشده پیداست. شرافت ملی آسیب دیده، شکست ازدرون همه را گیج و پریشان کرده، آن هم دراستثنائی ترین دوران بیداری مردم بعد ازشکست مشروطیت. وموحد، عاملان و بازیگرانِ چندچهرۀ این شکست را مانند: آیت الله سید ابوالقاسم کاشانیِ و مظفربقائی و مکی و حایری زاده و ... معرفی میکند. با نشترزدن به دمل های آماسیدۀ اجتماع زخم ها را میشکافد، چرک و کثافتها ها سرریز میشود. رجال خودفروخته و ایادی بیگانگان رامقابل مردم مینشاند با سیمای واقعی شان، تا خوب تماشا کنند. عمامه ای وفکلی ودیگرفاسدان وجیه المله را. هیچ نمیگوید، اما نشترش پیداست. نشتری که موحد دست گرفته، اسناد ومدارک موجود در بایگانی هاست که به وضوح سخن میگویند.

بعد از کودتای 28 مرداد، در مسئلۀ مذاکرات و امضای قرارداد نفت با کنسرسیوم ، دولت های امریکا و انگلیس اصرار دارند که قرارداد میبایست به تصویب مجلسین برسد. شاه و زاهدی خیلی سعی دارند این کار در غیاب مجلس صورت بگیرد که آن دو دولت زیر بار نمیروند. اسامی وکلای مجلسین، با تمهیداتی ازطرف شاه و زاهدی آماده میشود و انتخابات صورت میگیرد. و هفت ماه بعد ازکودتا مجلسین افتتاح میشود حال بشنویم از زبان تاریخ، افتضاحات آن انتخابات دولت کودتا را :
" ... هیچ کس بهتر از گلشائیان که خود دراین دوره جزوِ نامزدان نمایندگی سنا بود تصویر نکرده است ..." ... ستاد انتخاباتی من منزل علی مهران عضو وزارت دارائی بود که منزلش رو به روی منزل من بود ... یکی دونفر از وزارت مالیه درنوشتن رآی شرکت داشتند. یاددارم که دو روز و دو شب آقایان ورقۀ رآی مینوشتند با خودنویسی که از بچه هایم گرفته بودند ... آراء را برده دسته دسته به صندوق میریختند به طوری که درموقع خواندن آراء من چهارده هزار رآی ازتهران داشتم که حد اقل ده هزار رآی آن قلابی بود که آقایان نوشته بودند و شبانه با دستیاری آقای محمدعلی خان مسعودی در صندوق مسجد سپهسالار ریخته بودند." ص 108
درجریان انتخابات احساس میشود، که تاریخ مصرف آیت الله کاشانی هم سرآمده است. شاه و زاهدی او را ازگردونه خارج کرده اند. داد و فریاد و هیاهوهای آخوندانه اش، دیگر اثر گذشته را ندارد. شکایت از مداخلات و تقلب های انتخاباتی و قانون شکنی های دولت زاهدی به جائی نمیرسد.
" ... آیت الله به طوری شکست خورده که دیگر به این زودیها امید فعالیت و مبارزه او نمیرود ... وجهۀ آیت الله کاشانی دربین بازاری ها و و حتا ساکنین پامنار که از طرفداران جدی کاشانی بوده اند به کلی ازبین رفته و ساکنین پامنار اظهار عقیده میکنند که آیت الله کاشانی نوکر انگلیس ها بوده و افسوس میخورند که چندسال در عقب او افتاده و مبارزه کرده اند اورا مسئول شکست مصدق السلطنه معرفی میکنند ." ص 110
دشمنان دیروز مصدق که درفروپاشی دولت ملی و آماده سازی کودتا، تا توطئه قتل افشار طوس رئیس شهربانی کشور پیش رفتند و دستشان به جنایت آلوده شده بود، وقتی از طرف زاهدی کنار زده شدند به دشمنی با او پرداختند. موحد، با ذکر سوابق وعملکردها: "دکتر بقائی دست به ایجاد کمیتۀ مجازات زد ... چاقوکش های حرفه ای بودند که مخالفان بقائی را میگرفتند و مجازات میکردند ... " ص 112. اضافه میکند که بقائی درنامۀ سرگشاده ای خطاب به زاهدی نوشت :
" ... جناب آقای سپهبد زاهدی میدانید که اگر کسی نسبت به آقای مهندس اردشیرخان کمی اهانت کند یا سیلی و شلاقی بزند جنابعالی خیلی متآثر میشوید. جنابعالی هم میدانید که علاقۀ من نسبت به هریک از افراد حزب زحمتکشان ملت ایران بیشتر از علاقۀ جنابعالی به آقای مهندس اردشیرخان میباشد ... به جنابعالی صراحتا اعلام مینمایم که از این تاریخ هرعملی که مآمورین شما نسبت به فرزندان من اجرا کنند درموقع عینا قصاص خواهد شد ... " ص113
نویسندۀ نامه، نه رمضان یخی و شعبان بی مخ چاقوکش، که استاد دانشگاه است. دکترای فلسفه دارد و فلسفه تدریس میکرده است. چه رفته براین وادی استبداد زده که هر لمپن، میتواند جامۀ استادی برتن کند و حرفۀ آدمکشی پیش گیرد و همچنان درمقام قضاوت، حکم قصاص انجام دهد و گردن زند. انگار که در این کشور باستانی، لاجوردی وخلخالی فراوان است و بیشمار در کسوت های گوناگون!

لطفا براي مطالعه آثار اين نويسنده از وبلاگ هاي زيرديدن کنيد.http://www.naghdha.persianblog.com/