کتاب سنج- نقد وبررسی ودیگر یادداشتها...

Thursday, June 21, 2007

قبله عالم-3

«قطع رابطه نهایی با فرانسته در 1850میلادی (1266 هجری قمری) یکی از خبط های مسلم امیرکبیر در زمینه سیاست خارجی بود، و این خطا بدون آنکه او بخواهد باعث افزایش رقابت روس و انگلیس درایران شد.» ص165
با ورود شاه به تهران اختلافات بالا میگیرد. حاج میرزاآقاسی با احساس خطر که با توطئه مهدعلیا روبه رو شده سرانجام میدان را خالی میکند.
رقابت نمایندگان روس و انگلیس از طریق دربار و به ویژه شخص مهد علیا (مادر ناصرالدین شاه) شروع میشود.
مداخله نمایندگان روس و انگلیس، که ناظر و گردانندۀ اصلی سیاستهای داخلی و خارجی ایران هستند، کاملا چشمگیر است. همه چیز را زیر نظر دارند حتا وظیفۀ ارشاد شاه و صدراعظم را. خواننده در صفحات پیشین خوانده که :
« شیل – وزیرمختار انگلیس - صدراعظم را تشویق کرد که به شاهزاده «ناصرالدین میرزا» امکان دهد که خود را بنمایاند.» ص99
نفوذ در اندرونی دربار و رجال و سرشناسان و دولتمردان و به ویژه ملایان و یا به قول مترجم«آیات عظام»، که درمجموع منبع خبرهای داخلی بودند، تصویر اجتماعی و سیاسی روزگارانی ست که امانت جلو چشم مخاطبین ش میگشاید.
« فرانت از "احساسات" و "حسن نیت" این مجتهدان «عظام» درحق بریتانیا بسیارخوشنود بود. اندکی بعد، مهد علیا هم به فرانت اطمینان داد که به پسرش تآکید میورزد به نصایحِ بریتانیا گوش دهد.» صص 7 - 156
مراسم تاجگذاری "درساعت فرخنده ای که منجم باشی معین کرده بود" انجام میگیرد. شاه با جواهرات خودی و غارتی خود را میآراید و برتخت جلوس میکند.
«دوبازوبندِ مزین به دو قطعه برلیان مشهور به دریای نور و تاج ماه (ازغنایمی که نادرشاه درلشگرکشی سال 1152 هجری قمری خود به هندوستان به ایران آورد ...» ص159
«همان شب بیست و دوم ذیقعده (1264 در تاجگذاری ناصرالدین شاه، میرزاتقی خان) امیر نظام، که جبّه فاخر مطرز به مروارید خاص صدراعظمی پوشیده بود، به مقام شخص اول و منصب صدارت منصوب شد و لقبِ اتابک اعظم گرفت ... شاه در هنگام تاجگذاری اش، یا اندک زمانی بعد، عنوان امیرکبیر را به صدراعظم اعطا کرد. » 1 – 160.
ناصرالدین شاه برای جلوگیری ازتوطئه های دشمنان و به ویژه دسیسه های دربار، با تدبیر دیگری، موقعیت امیر را محکمتر کرد. « حدود چهارماه پس از جلوس به تخت، فرمان داد ملک زاده (بعدها عزت الدوله) سیزده ساله، تنها خواهر تنی اش، به ازدواج امیرکبیر پنجاه و چندساله درآید.» ص 167
مهد علیا با این ازدواج مخالف است. خود امیرهم درنامه ای به شاه نوشته : « ... نمیخواستم دراین شهر صاحب خانه و عیال شوم. بعد به حکم همایون و برای پیشرفت خدمتِ شما این عمل را اقدام کردم.» ص 168
کارشکنی ها و توطئه ها مؤثر افتاده و شخص برجسته ای که روز و روزگاری در نظرناصرالدین شاه دارای چنین امتیازاتی بود : « ... بی رحمی یک فرمانده نظامی، دقت یک مستوفی دیوانی، و مهارت سیاسی یک سیاست مدار را در شخص امیرکبیر جمع میدید ...» ص 169، برکنار و به کاشان تبعید میشود.
«دوماه بعد، ... امیرکبیر به فرمان ناصرالدین شاه درحمام فین درنزدیکی کاشان، تبعیدگاه واپسین روزهای عمرش کشته شد.» ص 183
آنچه در این رهگذر خواننده را متآثر میکند، شخصیت دوگانه و سیمای پرسر و صدا و آوازۀ میرزا تقی خان امیرکبیر است با آن همه کاردانی و لیاقت هایی که به او نسبت داده شده، شهامت ش ستودنی ست به شاه مینویسد:
« به این طفره ها و امروز و فردا کردن و ازکارگریختن درایران به این هرزگی حکماًً نمیتوان سلطنت کرد ...» ص 185 . آن وقت همین صدراعظم مقتدر رعایت عدل و انصاف نمیکند ودر واقعۀ گرفتاری سید باب، کوچکترین توجهی به افکار و سخنانش نمیکند و همدل وهماواز با ملایان وسایل مرگ ذلت بار او را فراهم میآورد. همچنان در مورد تسلیم به مرگ خودش ولو فرمان شاه، او که به فراست پایان سرنوشت ش را میدانست، حداقل میتوانست خود کشی کند تا بار ننگینِ عجز و زبونی ِ برّّه وار امیرکبیری را به یادگار نگذارد .
درگیر وداررقابت گزینش نوری وامیر کبیر برای پست صدراعظمی، و طرفداری نمایندگان سیاسی روس و انگلیس از نظرکرده های خود، موضوع مصونیت سیاسی یعنی تحت الحمایگی دولتمردان و پناه گرفتن زیرپرچم بیگانگان، بار دیگر مطرح میشود، حضورسنگینِ خفقان و فضای سیاه استبداد حاکم، بیپناهی رجال کشور را به نمایش میگذارد ولو اینکه بنا به اظهار نویسنده :
«تقاضای میرزاآقاخان نوری برای کسب تحت الحمایگی ازدولت بریتانیا بی شک ازفرصت طلبی مآلوف او ناشی شده بود...» ص 157 .
امیر، که ازمدتی قبل مورد بی مهری و غضب شاه واقع شده، هنوزامیدواراست که اختلافات فیمابین را باشاه حل خواهدکرد. وقتی مآیوس میشود به فکرنجات جان ومال خود میافتد. وتنها راه نجات ازاین گرفتاری پناهندگی به سفارت روس وانگلیس است. خود او قبلا، رسم بست نشینی را ازبین برده بود:
«... اماکن سنتی برای تحصن – مزارهای مذهبی، دروازه قصرها و اصطبل های پادشاهی، وخانه های مجتهدین – بارها به دستور خود اومورد تجاوز قرارگرفته بود.» 220
با این ترتیب، سفارت خانه های خارجی تنها جای امن برای حفظ جانش بود.
امانت، که مقوله پناهندگی امیرکبیررابه دقت بررسی کرده، اشاره هائی دارد که قابل توجه است. مینویسد:
« ... دیگر امیدی به نجات خود ندارد باری معلوم است مقدر آسمانی این غلام است زیرا: "زمنجنیق فلک سنگ فتنه میبارد." ... ... از خدا مرگ میخواهم که این روزهای زیادتی را نبینم ... مصرع دوم بیت بالا که درنامه امیرکبیر نیامده، با درنظرگرفتن تلاش بیهوده اش برای پناهندگی به سفارت خانه های خارجی، به اندازه مصراع اول گویا و پرمصداق است."من ابلهانه گریزم درآبگینه حصار"»
صص22- 221 بگذریم ازاینکه وزن عروضی این دو مصرع با هم نمیخواند.
«تضمین ایمنی نخست وزیران معزول – معمولا با مساعی مشترک سفرای دول اروپائی – پدیدۀ تازه ای درایران عهد قاجار نبود. میرزاعبدالله امین الدوله آخرین صدراعظم فتحعلیشاه و حاج میرزاآقاسی هر دو متوسل به دولت های اروپائی شدند و بی خطر به تبعید درعراق عرب رفتند.» ص 222
امیرکبیر نیز قصد تحت الحمایگی انگلیس را داشت. و برای این مقصود « ... پسربزرگ وبرادر خود را نیز فرستاد که در سفارت انگلیس بمانند.» ص 223. و طی نامه کتبی به شیل وزیر مختاربریتانیا مینویسد:
« ... علیهذا من و خویشان و برادرم خود را به دامن حمایت دولت بریتانیا میاندازیم ...» ص 229
و جالب، بیم و هراس ناصرالدین شاه از پناهندگی امیر به سفارت خانۀ روسیه است.
« برای شاه شکی باقی نماند که اگر امیرکبیر را به حال خود گذارد وی به سفارت روسیه میگریزد.» ص 229
به گواهی اسناد، امیرکبیر، درانتخاب بین روس و انگلیس دچار دودلی میشود وموقعیت را از دست میدهد. امانت، از قول مری شیل، همسر وزیر مختار بریتانیا مینویسد :
«امیر فریب منابع دیگررا خورد. در واپسین ساعت حمایت انگلستان را ترک گفت و از عزیمت درموعد مقرر و به مکان معهود سرباز زد. کسانی که به آنها اتکا کرد به هنگام نیاز قصور ورزیدند، و اورا در وضعی بدترازقبل رها کردند.» ص 226 .
بی تردید، امیرآمال ترقیخواهانه ای برای پیشرفت کشورداشت. ولی تفرعن و غرور شاهانه ای که درسال های قدرت براو چیره شده بود را نیز نباید فراموش کرد. دراکثروقایع سالهای قدرت امیر، دستش تا مرفق درخون بیگناهان بسیاری آلوده بوده است.
نوری، صدراعظم جانشین میرزاتقی خان امیرکبیر، از قماش دیگری ست. نمونه ای ازاطاعت و سرسپردگی محض. بذله گو و هشیار و هفت خط و زرنگ و بسی مال اندوز وطمعکار. "باغ ییلاقی صدراعظم در شمال شهر به زودی آشیانه عشق ناصرالدین شاه و میعادگاه مهرورزی های بیشمار او شد" متملقانه، ولی با تعفنی از رذالت به شاه مینویسد:
« بحمدالله که میرزاتقی خان غیر مرحوم به درک واصل شد. خدا جان این چاکر و جمیع اولاد آدم و عالم را فدای یک جمله دستخط مبارک سرکار اقدس شهریاری بنماید. این بنده میرزا تقی خان نیست که خود زور داشته باشد و هوایی؛ زور و تسلط چاکر اعتبار شاه است. ... هوا سرد است دو تا خانم بردارید ببرید به ارغونیه عیش کنید ... آنجا پشت کوه قاف است سه شب متوالی عیش بفرمائید.» ص 2 - 281
نوری، برخلاف امیرکبیر برنامه های دائمی سرگرمی و تفریح شاه را فراهم میآورد. امانت مینویسد:
«منجمان و طالع بینانی استخدام شدند تا برای هرکار روزانۀ شاه حتا برای ماجراهای عشقی اش، ساعاتِ سعد تعیین کنند ... صدراعظم قادربود به استحضار همایونی برساند که شب جمعه بهترین شبهاست قمر دربرج حوت ... زفاف خجسته همایونی صواب است... شاه به او اطمینان میدهد : للۀ من و للۀ جمیع اولاد من شما هستید ... انشاالله سال ها للۀ گی و وزارت کل را بکنید و هرگز ناخوش نشوید» ص282
دراین گیرودار حمله غافلگیرکنندۀ بابیان به ناصرالدین شاه آرامش اورا بهم میریزد. شش مرد مسلح از پیروان باب ناصرالدین شاه را ازاسب پائین میکشند و قصد کشتن او را دارند که با برداشتن جراحت هایی از انتقام جان سالم بدر میبرد. با این حال، نگرانی بین مردم بالا میگیرد.
« ... اردوی تابستانی شاه موقتا برچیده شد. هیچ کس احساس ایمنی نمیکرد. گویی پشت هربوته ای یک بابی پنهان بود. وزرا، منشیان، سربازان، علما، و تجار همه سراسیمه به تهران گریختند. بیم هجوم مردم به سفارت انگلیس چنان زیاد بود که شیل مجبورشد از سواران افغانی یاری جوید ... دکانها در پایتخت فورا بستند. نان کمیاب شد. درمیان سپاهیان آشفتگی افتاد و اینها همه از واهمۀ حملۀ بی امان بابیان بود. ... دشمنان نوری، که حالا مهد علیا هم به آنان پیوسته بود، پای او را دراین قضیه به میان کشیدند. ... به سعایت آن جماعت، جنایت صدر اعظم را در خاطر استوار بست. ... میرزاحسین علی نوری ملقب به (بها) ( بعدها بهاءالله) که همولایتی صدراعظم بود و قبل از سوء قصد درخانه جعفرقلی خان یکی ازبرادران میرزا آقاخان نوری درشمیران به سر میبرد ... هیچ دلیلی در دست نیست که صدراعظم واقعا از توطئه خبرداشت. با این حال اقامت بهاءالله درخانه ییلاقی نوری درافجه به هنگام سوء قصد به حد کافی پرسش برانگیز بود. مهد علیا میگفت که بهاءالله درصدد قتل پسرش بوده ... دربرابر این اتهام بهاءالله شتاب زده خود را به محل اقامتگاه تابستانی سفارت روس در زرگنده رساند ... این اقدام ظن مقصر بودن او را پیش ترکرد بلکه بر وخامت موقعیت صدراعظم نیز افزود.» 5 - 289
نویسنده در صفحاتی چند خلاصه ای از کشتار وحشیانه بابیان را شرح میدهد و خواننده، ازقبح عمل وسبعیت عریانِ آمران و عاملان آن قساوت ها دچا ر بهت و حیرت میشود امانت مینویسد:
«هنوز یک هفته نشده درحدود 10 بابی به قتل رسیدند. "بعضی با قساوتی فاحش". فتح الله قمی، سلیمان خان تبریزی، و بابی ارشد دیگری از نیریز در مناطق مختلف شهر شمع آجین شدند. دراین شیوۀ اعدام فوق العاده وحشیانه پس ازآنکه باچاقو سراسر بدن محکومین را سوراخ سوراخ میکردند ودر هرسوراخ شمعی مینهادند.
« نوری با تدبیر و ابتکار شیطانی فواید برپاکردن کشتاری جمعی را دریافت، خونریزی جنون آسایی که حتا به معیارهای قاجاریه هم خارق العاده بود، تصمیم به قتل عام بدون محاکمه و دادرسی بابیان بازداشتی، کاری که نه تنها از حمایت مادرشاه و درباریان بلکه از پشتیبانی برخی ازعلما نیز برخوردار بود. ... آقا مهدی ملک التجار تهران، درکشتن تاجر وقایع نگار مشهوربابی، حاجی میرزا جانی کاشانی، پیشگام شد. صص90 - 293
و درهمین کشتارهاست که زرین تاج برغانی ( طاهره قرة العین) به دست دژخیمان خفه میشود. زن آزاده، با افکاری درخشان، که حضورش برای جماعتِ غرقه در اوهام و گمراهی ها خیلی نا بهنگام بود .
نویسنده، باشرح وقایع آن سالها، اسراردرون دربار وتوطئه های مهد علیا مادر ناصرالدین شاه، و نقش نماینگان سیاسی روس و انگلیس ودخالت های مدام آنها، به ویژه ازبازیهای سیاسی صدراعظم که باهوشمندی، تزلزل پایه های قدرتش را حس کرده است فاش میکند و اطلاعات تازه ای دراختیار خوانندگان میگذارد. سالی پس ازشورش بابیان، نوری طی نامه ای محرمانه به وزیرمختار انگلیس مینویسد : « ... او هم یقیناً به همان شیوه که صدراعظم مرحوم امیرنظام کشته شد به قتل خواهد رسید.» ص 306.
دخالت انگلیس درهرات به بهانه حفظ امنیت منطقه وترس شاه از "استیلای کامل روسیه برایران" و نقشه های توسعه طلبانه و پیشرفت روسیه به سرزمین های مورد علاقۀ انگلیس، درشمال خراسان که با تاخت و تاز افغانان و ترکمانان وخوانین سرحدی به وجود آمده و برخوردهای تندی بین ایران و وزیرمختارانگلیس را پیش میآورد، که ناصرالدین شاه را سخت نگران کرده است به خصوص استیلای روسیه برایران؛ پس از مبادله چندین نامه تند و تیز، «هنگام شرفیابی شیل ... شاه استدلال میکرد که وی حاضر به قبول پیشنهادی است که مانع این فاجعه بشود. وی چگونگی و ترتیب "خواه از طریق عهدنامه، یا تحت حمایت گرفتن ایران، یا وعده های یاری به ایران درصورت تجاوز یکی از دول اروپائی" بدهد. شاه درخاتمه میگوید چنانچه بریتانیا خواهش های او را بپذیرد، شک نیست که حکومت ایران به تمام خواسته های انگلستان گوش فراخواهد داد. آنگاه هرات و افغانستان در نظر اولیای دولت ایران ناچیز خواهد بود. چون آنگاه خط مشی بریتانیای کبیر رهنمون اینان در سیاست خارجی خواهد بود.» ص 313
این سند برای اولین باراست که در اسناد تاریخی فارسی زبان منتشر میشود. به نظر این نویسنده درهیچیک ازاسناد خارجی وداخلی چنین سندی دیده نشده است و اگر شده من بیخرم. در مذاکرات و یا اسناد آن دوران سندی به این صراحت که ناصرالدین شاه تن به تحت الحمایگی دولت بیگانه ای داده باشد، به چشم نمیخورد. نویسنده اما دلیل این "پیشنهاد شرم آور" را در رقابت روس و انگلیس ارزیابی کرده و مینویسد. «شاه کنسول روس را در رشت حکمرانی برای خودش میخواند. » ص 315
حاکمیت ایران برهرات خاتمه مییابد و استقلال آن ولایت رسمیت پیدا میکند.
« ... ایران متعهدشد که کتبا به حاکم هرات اطلاع دهد که دولت ایران ... مداخله در امور داخله هرات ننماید ... و استقلال آن ولایت را به رسمیت بشناسد و قبول کند که حتا دوعنصری که نشانۀ حاکمیت ایران بود – یعنی قرائت خطبه و ضرب سکه به نام شاه – ازاین پس موقوف شود. » 315
سردرگمی درسیاست کشور و تزلزل در روابط شاه و صدراعظم که ازهرج و مرج درونی و ناپایداری حکومت و بی اعتنائی مردم یا به قول شاه «رعیت»، آن چنان با رویدادهای روزانه تنیده است که تمیز و اعتبار حدود صلاحیت نمایندگان سیاسی دول روس و انگلیس، حکایت کدخدای محل را برای خواننده تداعی میکند. مداخلات آن ها در امورداخلی بدانجا میکشد که هریک برای کمک از یک گردنکش ناراضی طرفدار خود، وسیله تحت الحمایگی آنها را فراهم میسازد. اقتدار و شیوۀ عملکرد وزیر مختار دولت ها، رفتار حکومتی در درون حکومت ایران است. این روایت امانت، نمونه ای از نفوذ و قدرت های آن دو دولت را توضیح میدهد:
«محمدحسن خان ایروانی عضو با نفوذ مهاجرین ایروانی تبعه روسی ... حتا درارتش روسیه رتبه سرگردی نیز احراز میکند. کسی که در قتل امیرکبیر دست داشت. ... و دنبال جانشینی پست امیرنظام است که شاه در وفاداری اش یقین ندارد وعلناً گفته که سردار رافرمانده "حتا یک سرباز هم نمیکند" ... ادعای تقریبا مشابهی از یک دست پروردۀ انگلیسی، یعنی عباس قلی خان لاریجانی ... لاریجانی که از دیرباز با وزیر مختار بریتانیا مناسبات دوستانه داشت بی درنگ درسفارت انگلیس درتهران تحصن جست ... شیل که سهل آسان تحت الحمایگی انگلستان را به لاریجانی ارزانی داشته بود مقصودِ واقعی اش را چنین ابراز کرد که وی در پی حفظ نفوذ انگلستان درقشون ایران و در صورت امکان لاریجانی را به امارت نظام است ... شاه مینویسد اگر به این قضیه توجه نکنیم تمام رعیت خرده خرده انگلیسی میشود ... درضمن اخطار میکند چنانچه شیل بدین نحو عمل کند به حاج علی خان فراش باشی دستورداده است به خانه شیل برود و لاریجانی را بیرون بکشد و به حضور او بیاورد دراین صورت حتماً و قطعاً میگویم تکه تکه اش کنند تا عبرت سایرین گردد. » صص5 - 328

Monday, June 04, 2007

قبله عالم-2

نویسنده روایتی دیگر درتآیید موضوع نقل میکند که قابل تآمل است :
« ... سال ها بعد، عباس میرزای سوم (ملک آرا) که البته نسبت به برادرش بی غرض نبود، ازقول میزراحسین خان مشیرالدوله، به راست یا به دروغ مطلبی نقل کرده .... تو نمیدانی ناصرالدین شاه چقدر حرام زاده است. ... این پسر محمدشاه نیست. نمیدانم از کدام قراول دراندرون یا ازکدام شاگرد بزاز یا کله پز این را عمل آورده است؟» ص 85
« ... مهد علیا را آزاد گذاشته بودند که به عیش و عشرت بپردازد. ضیافت های شبانه او تا صبح ادامه داشت با موسیقی و رقص و مشروب در مصاحبت دل دادگان – از جمله بازرگان گرجی – بعدا مایۀ شرمساری میرزا تقی خان امیرکبیر نخستین صدراعظم ناصرالدین شاه گردید که درامور اخلاقی بسی حساس و سختگیربود.» ص 86
به کنار از صحت و سقم این مطالب، آن هم با صرف جملات تردیدآمیز به مانند «البته نسبت به برادرش بیغرض نبود.» یا «به راست یا به دروغ» به اصالت تحقیق لطمه میزند. دریک اثرپژوهشی با اما و اگر، یا به دروغ و راست و در مجموع به کارگرفتن این قبیل کلمات شک دار، تزلزل رآی پژوهشگررا، به خواننده القا میکند وآسیب پذیری متن را فراهم میسازد. اگر خبر یا روایت مورد تآیید پژوهشگر است که چه جای سخن، واگر نیست که نباید گفت .
امانت، با اشاره به محرومیت های دوران کودکی و کمبودهای آموزش و پرورش ناصرالدین میرزا، و تآکید بر تآثیر مدح و ثنا و گزافه گوئی های شاعران درباری با لحنی گزنده میگوید:
« صبا، در شعرحماسی اش شهنشاه نامه، از روی الگوی شاهنامۀ فردوسی، فتحعلی شاه را به پای پادشاهان افسانه ای ایران میرساند ... دلاوری و خردمندی شاه را با خصلت های مشابه پادشاهان دودمان های اساطیری میسنجد و حتا شکست های پرمصیبت اورا درجنگ با روس پیروزی های شگفت آسا تصویر میکند. برای ناصرالدین که در معرض این سبک ادبیات قرار داشت طبیعی بود که قدر و منزلت خود را درسایه اینگونه افتخارات شاهانه بجوید. به خویشتن اطمینان یابد و به کارنامه اعمال نیاکانش بنازد.» ص 115
نویسنده، با اطلاعاتی از محفل ادبی تبریز، گزارشی ارنحوۀ عملکرد و اشاره به نکات مثبت آن محفل مینویسد:
«تآثیر آن بر ولیعهد جوان ، منحصر به مدح و تملق شاهانه نبود. ... شاعرانی چون قاآنی، یغما، سروش و نثرنویسانی چون ابوالقاسم قائم مقام (دوم) محمد تقی سپهر، و بعدها علیخان امین الدوله در پی مضامین و سبک های تازه ادبی رفتند. ... از خانواده های هنرمند، نظیر صبا، هدایت و وصال، چهره هایی برون آمد که نسل اندر نسل نه تنها درادبیات بلکه همچنین درخوش نویسی، نقاشی و موسیقی ورزیده بودند. ... پاس داران این روندِ نوگرایی، به دور از انحطاط فکری و روحیۀ مذهبی رایج زمان، پیشگامان نگرش دنیوی تر اصلاح طلبان بعدی بودند.» صص 6 - 115
نویسنده به درستی به این مسئلۀ فرهنگی که ایران تازه، وارد عصر نوخواهی شده بود، توجه کرده است. محفل روشنفکرانه تبریز که بیشتر بر مدار هنر و ادبیات میچرخید میراث بهمن میرزا، حاکم پیشین و یادگاری از دوران عباس میرزا بود. «... ترجمه فارسی الف لیله (هزار و یکشب) ... نخستین چاپ فارسی این مجموعه داستان های دراصل هندی – ایرانی به سفارش بهمن میرزا به هنگام حکمرانی آذربایجان توسط مترجمی با استعداد، عبداللطیف طسوجی، انجام پذیرفت و در 1261 هجری قمری از زمره اولین انتشارات چاپ سنگی در تبریز بود. ... طسوجی، ملایی با تمایلاتی اندک نا متعارف ... به گروه ادبی ناصرالدین پیوست و همراه او به تهران رفت. ... سروش اصفهانی، شاعر درباری نسبتا مشهوری که بعدها نخستین ملک الشعرای ناصر الدین شاه شد و لقب شمس الشعرا گرفت، نیز تآثیر فکری برناصرالدین جوان گذاشت. ... » صص 7 – 116
درهمین دوران است که، ناصرالدین میرزا با فرهنگ دنیا و آخرت آشنا میشود. اخلاص به صداقت وپاکی مولاعلی را با جان و دل میپذیرد ولی در بارۀ عهدنامه، چون به ضررش میباشد، زیاد علاقه نشان نمیدهد. خلاف سفارش مولاعلی، او ولایت ها را به مزایده میگذارد. هرکس پول بیشتری داد آن را عشق است .
یکی ازآثاری که دردورۀ آموزش ناصرالدین میرزا مورداستفادۀ او قرار گرفته، «تحفه ناصری» ست به قلم محمد جعفر مروزی. به روایت امانت :
« ... مروزی مذکور، درواقع، یکی از چند مؤلف شیعه بود که از زمان صفویه به بعد مهارت ادبی خود را به کار انداخته بودند تا ترجمه هایی نقل به معنا از عهد نامه منتسب به علی ابن ابیطالب به دست دهند. عهدنامه، خطاب به مالک اشتر نخعی هنگام انتصاب او به ولایت مصر در 38 – 39 هجری قمری، دست کم ازقرن هفدهم میلادی، که شاه عباس اول ترجمه فارسی اش را به علمای دوره صفوی سفارش داد،محل توجه نویسندگان شیعه بوده است. ... عهدنامه، پیش ازآمدن افکارسیاسی غرب به ایران، آیینه تمام نمایی ازتکالیف فرمانروایان و نزدیک ترین معادلی بود که در فارسی برای نظریه کلی حکومت درتشیع در دسترس داریم.» صص 22- 123
در حکومت اسلامی نیز بارها در موارد گوناگون ازطرف دولتمردان به عهدنامه، وفرمان حضرت علی به مالک اشتر، اشاره شده که زیاد پیگیری نشده. اینکه احکام فرمانروائی 14 قرن قبل در جهان امروزی تا چه حد میتواند نافذ وکاری باشد، خارج از حوزۀ بررسی ماست، اما همینقدر باید گفت که ابزاری از این قبیل "عهدنامه"ها و"پندنامه" جزانحراف ازپی جویی راه نجات جامعه و فریب عوام چیز دیگری نبوده و نیست. آموزگاران ناصرالدین میرزا نیز این هدف را دنبال میکردند.
رونق فعالیت های تجاری و فرهنگی در شهر تبریز، از اطلاعات مفیدی ست که نویسنده به دست میدهد.
« ... تبریز، که آن موقع بزرگترین شهرایران بود، به خاطر داد و ستدش با اروپا، اقلیت های تجار یونانی، ارمنی و اروپائی و تماس با دول همسایۀ روسیه و عثمانی وضعیت بین المللی زنده و پرشوری داشت. انتشارات پر شمار فارسی درآنجا، از زمان عباس میرزا به این طرف، نشانگر این تماس ها با دنیای خارج بود ... 16 چاپخانه درتبریز، و تعداد بیشتری درتهران ... روزنامه یومیه انگلیسی و شماری روزنامه فرانسوی همه چاپ استانبول و ازمیر در تبریز به فروش میرفت. ص 7 - 126

شورش ضد ارمنی درتبریز
بنا به نوشته امانت « شورش ضدارمنی 14رجب هنگامی آغاز شد که گروهی از مردم تبریز درخاتۀ میرزا احمد مجتهد تبریزی، پیشوای اصولیه درتبریز، گرد آمده اعتراض کردند که مستخدم ارمنی کنسولگری روسیه به پسر بچه مسلمانی تجاوز جنسی کرده است. جمعیت متهم را دستگیر کرده بود اما میرزاتقی خان او را حبس نکرده بلکه بنا بر مقررات تحویل بیگلربیگی شهر داده بودند. ظاهرا به بیگلربیگی گوشزد شده بود که مستخدم کنسولگری تحت الحمایه و از مصونیت دیپلماتیک برخوردار است. وی نیز پس از اندکی تردید او را به کنسول روسیه سپرده بود. ... شش تن از اعتراض کنندگان از جمله یک روحانی را به اتهام کشتن "سگ قنسول" توقیف کرده بود» ص135 .
بلوا درشهر شروع میشود. جمعیتی انبوه با شعارهای قتل عام ارامنه نظم شهر را بهم میریزند. و «به چپاول مغازه های گرجی ها پرداختند دویست و پنجاه ارمنی، یونانی و اقلیت های دیگر چندی با سنگ و کلوخ به دفاع پرداختند ... به کنسولگری انگلیس پناهنده شدند.»
فردای آن روز بازهم شهر ناآرام و فریاد خشم وانتقام همه جا به گوش میرسید. « ... ده هزار تبریزی ... دربرابر دارالحکومه در داخل حصار ارگ شهر جمع شده بودند ... ولیعهد دردیوان خانه درمحاصره اشرار و عوام بود و ناصرالدین به ایوان نشسته و رنگ از رخ شان پریده بود ... میرزا تقی خان وزیر نظام .... با برادرش و شماری از ملازمان .... چهار نعل درخیابان های تبریز میتاخت جمعیت سرراهش را عقب میزد ... این گروه مهاجم به سرکردگی امیرنظام همه سوار براسب و مسلح به چماق های ضخیم مردمان را دسته دسته از پا درآوردند به آنها هشدار داد اگر لازم شود خیابان ها را با توپ میروبد. در خلال مهاجمه دو سه تن از اعتراض کنندگان کشته شدند و سرهای شکسته زیاد بود. » صص 7 - 136

باب و ارباب شرع
بدترین کار در دوران حکومت ناصرالدین میرزا در آذربایجان، محاکمه و قتل وحشیانۀ سیدمحمدعلی باب است که نویسنده بابازگشایی تاریخ درتبیین محاکمۀ آن دادگاهِ فرمایشیِ منتسب به شرعِ مبین، گوشه هایی از پیامدها و درگیری های خونینی که درگوشه و کنارکشور رخ میدهد یادآورمیشود. و خواننده درسیرحوادث، از بی عدالتی و توحٌش قانونی که درپوشش اجرای حکم شریعت جاری میشود، رنج میبرد.
بازداشت سید به زمان پادشاهی محمد شاه و صدارت حاج میرزا آقاسی رخ میدهد.
«سیدعلیمحمد باب که درآن هنگام در قلعۀ چهریق (درنزدیکی سلماس در جنوب غربی آذربایجان و مرز عثمانی) در حبس انفرادی به سر میبرد به فرمان حاج میرزا آقاسی به تبریز آورده شد تا تحت محاکمه و تفتیش عقاید قرار گیرد». باب در تبریزمورد استقبال قرار میگیرد. « ... اگر درآن مجلس آثار غلبه او ظاهر شود یا امر مجلس به اشتباه بگذرد عارف و عامی و غریب و بومی حتا عساکر نظامیه بی تآمل دست بیعت به او داده و اطاعت او را به هرچه حکم رود واجب شمارند. باالجمله حالت غریبی در شهر حادث شد که جای حیرت عقول اولی الالباب. ... مجلس محاکمۀ باب درحضور ناصرالدین میرزا صورت گرفت. درمیان هیئتِ قضات افرادی چون ملاباشی شاهزاده، ملامحمدتقی ممقانی پیشوای شیخیه تبریز، جمعی از علمای دیگر و نیز پاره ای از مقامات دولتی و ملازمان ولیعهد دیده میشدند ... واهمه از نتایج هرگونه محکوم شناختن باب نیز بسیاری از علما را از معرکه دور نگه میداشت ... وقتی باب را به مجلس آوردند هیچیک از حاضران که تنگ کنار یکدیگر دور اتاق نشسته بودند جایی برای نشستن به او واگذار نکردند. پس از اندکی مکث، ناصرالدین میرزا، که لابد از این بی ادبی پرمعنا درحق مدعی مذکور مکدر شده بود. جایی حتا مقدم برجای خود در اتاق به او تعارف نمود و ازاین راه در حق بابِ برآشفته توجه التفات نمود. ... ملاباشی ... به پرسش درباره ماهیت دقیق دعوی و اصالت نوشته هایی که به نام باب پخش شده بود پرداخت. باب با اذعان صریح به منشاء الهی رسالت خویش و صحه گذاشتن براصالت نوشته هایش، ملاباشی را واداشت تا موضع دفاعی به خود گرفته و مباحثه را به مسیر نیمه شوخی بیندازد ... ملاباشی و همقطارانش باب را به رگبار تفاسیر فقهی و مدرسی و پرس و جوهای تفتیشی و استنطاقی بستند. ... از صرف و نحو عربی گرفته شآن نزول آیات قرآنی، ... تا همخوابگی شنیع دو جنس بازان، طب بقراطی و ... سیلابی از پرسش های گوناگون برسر پیام آور آزرده خاطر سرازیر شد ... و ناصرالدین از معلمش خواست جرو بحث کلامی درباره ماهیت وجود الهی را کنار بگذارد. ملاباشی باز اجازه نمی داد باب دعوی خارق العاده خودرا باز گوید مگر آنکه به ناشایستگی خود درزمینۀ حکمت و علوم متعارف اقرار کند. ... .... فشار مجتهدین سختگیر برای اعدام باب به جرم بدعت، ولیعهد را بر سر دوراهی خطیری قرار داد ... در تلاش یافتن راه حلی، مشاوران هشیارش به او قبولاندند تا پزشکان شخصی خود، از جمله دکترویلیام کورمیک، را بفرستد تا باب را معاینه کنند و ببینند آیا وی از سلامت عقل برخوردار است. ... تصمیم بالمآل که تنبیه بدنی به عمل آید تا شاید باب توبه کند. اقبال عمومی نداشت ... حتا فراشان دربار ولیعهد بنا بر حسن عقیدت دراین کارتقدیم نکردند. تکلیف چوب زدن به گردن قاضی شرع ارشد شهر، میرزاعلی اصغر شیخ الاسلام افتاد و این مجتهد داوطلبانه باب را خواست و مجازاتی را به اجرا گذاشت که خود حکم کرده بود. پس از این تحقیر درملاء عام باب را به زندان قلعۀ چهریق باز گرداندند» ص38 - 143
سید در زندان است که محمد شاه فوت میکند. ناصرالدین میرزا همراه میرزاتقی خان به تهران میرود. شورش طرفداران باب در اکثر نقاط ایران قوت گرفته و شاه و دربار و دولت را متوجه مبارزه با بابیان کرده است که برعلیه کیان شیعه قیام کرده اند. و مهمتر بهمریختن قدرت پیشوایان مذهبی که ستون اصلی حافظ سلطنت است. شک و تردید بین عوام رسوخ کرده و نفوذ معنوی و به ویژه نوآوریهای باب بر سر زبانهاست. ناصرالدین میرزا بر تخت سلطنت نشسته و میزرا تقی خان با لقب امیرکبیر عهده دار مقام صدراعظم ایران میشود. ادامۀ شورشهای مسلحانۀ بابیان به اعدام باب منتهی میشود. امانت مینویسد:
« شورش بابیه برضد نیروی مشترک علما و دولت درخلال دوسال بعد سرانجام منجر به تیرباران باب در شعبان سال 1266 در تبریز شد.» ص 143
فضای آن دادگاه یکطرفه، با فشارملاباشی ها لکه ننگین و شرم آوری بر دامن شاه و امیرکبیر زد که آوازه ترقی خواهی کاذب ش صفحات تاریخ را پرکرده است. امیر کبیر نه تنها بر داوری عادلانه آن دادگاه فرمایشی تآکیدی نکرد، بلکه بعد از اعدام باب، در جلب رضایت و همدلی با ملایان تا آنجا پیش رفت که فرمان داد طرفداران و حامیان باب را هرکجا که پیدا کردند بکشند. ادامه این کار به وارثش میرزاآقاخان نوری رسید وهمو در کشتار وحشیانه بابیان سنگ تمام گذاشت. به دستور نوری صدراعظم وقت، بابیان را بین مردم واوباش وسادات محلات تقسیم کردند. « ... برادران و پسران صدراعظم ازاین معرکه نرستند و ناچارشدند به انتخاب خویش چند تنی بابی را بکشند. به علاوه امرای دربار و خوانین والاتبار خاندان قاجار، پیشخدمتان پادشاه، پیشکاران، خدمۀ خاص اندرون، قراولان، ... "معلم و متعلم" دارالفنون هم از نقش اجباری جلادی معافیت نیافتند ... حتا تجار ... آقا مهدی ملک التجار تهران، در کشتن تاجر وقایع نگار مشهور بابی، حاجی میرزا جانی کاشانی پیشگام شد. ابتدا وی را از حرم حضرت عبدالعظیم که درآن تحصن جسته بود بیرون کشیدند و هریک جراحتی کردند تا سرانجام جان باخت.»
امانت به هردلیلی درباره باب و تآثیرات روانی آن درجامعه بستۀ آن روزی ایران کمی نه، بیش ازکمی، کوتاه آمده است. جاداشت با آن قدرت و توانی که درتحلیل مسائل و امور اجتماعی – سیاسی – تاریخی دارد و نمونه های درخشانی را در همین اثر نشان داده، موضوع باب را گسترده تر میکرد که متآسفانه نکرده است. من، دراین بررسی، البته گذرا به جریان خیزش باب که به زمانۀ خود و درآن سکوت و سکون قاجاریه، ایران را تکان داد، باز میگردم.
سبعیتِ عریانِ بابی کشی به زمانۀ ناصرالدین شاه و مشارکت مردم در آن خون ریزیها، نهادی بودن فرهنگ خشونت و دشمنی با دگراندیشان را برای چندمین بار یادآور شد که در حکومت اسلامی، به ویژه در کشتارها و قتل عام زندانیان سیاسی به کمال رسید. با این حال نمیتوان منکر برخی ویژگیهای قاجاریان شد که در همان حکومت عشیرتی، بدون کمترین رعایت، حتا مُلا را هم سر میزدند. درصفحه 259 تصویری ست که مُلائی با لباده ودستار، باانبوهی ریش، در بین دو جلاد با سر خمیده آماده شده تا گردنش را بزنند. توضیح زیر تصویر میگوید «محکوم مُلای دون رتبه ایست در شیراز که به شاگرد خردسالش زهرخورانیده بود چون پسربچه تجاوزات جنسی اورا فاش ساخته بود.»

ناصرالدین شاه برای جانشینی پدر از تبریز عازم تهران میشود. اما هزینه راه ندارد. «سیاست عمدی آقاسی که پول به آذربایجان نرساند، ثروتمند ترین ایالت ایران را به روزی انداخته بود که محتاج پنجاه هزارتومان بود. ناصرالدین از ناچاری به کنسول های خارجی توسل جست. استیونس، کنسول بریتانیا با زحمت زیاد توانست تجار ایرانی را راضی کند و ده هزارتومان از آن ها قرض بگیرد که موجب شرمندگی حکومت شد. به یاری آنیچکف، کنسول روس، بازرگانان یونانی هم ده هزارتومان دیگر فراهم آوردند. نه تنها استیونس بلکه فرانت نیز شخصا ضامن این وام ها شدند ... میزرا تقی خان وزیرنظام ( امیرکبیرآینده) سی هزارتومان دیگر وام گرفت که لدی الورود به تهران باز پرداخته شود. » ص 8 – 147
در فاصله مرگ محمدشاه و به سلطنت رسیدن ناصرالدین، به تدبیر حاج میرزا آقاسی، «مجلس امرای جمهور» تشکیل میشود. مجلس فوق «خود را نماینده همه جناح های حکومت میخواند». امانت که اهمیت و نوآوری موضوع را دریافته با لحنی نقادانه مینویسد « با این حال آوردن لفظ شگفتِ جمهوری در عنوان مجلس، با این مفهوم تلویحی که این مجلسی است به نمایندگی از عامه مردم، امری بیسابقه بود ولی به هرصورت از لفظ جمهوری معنای بعدیِ این واژه یعنی الغای سلطنت قطعا در نطر نبوده. ص 153.
این مجلس نوپا با استقرار صدراعظم جدید، تعطیل میشود. امانت مینویسد:
«امیرکبیر، پس از ورود به پایتخت، فورا صدرالممالک اردبیلی، رئیس مجلس را به قم تبعید کرد. اندیشۀ تشکیل یک مجلس مشورتی، که حتا پیش از آمدن ناصرالدین هم آماجِ حملۀ مخالفان بود، ... براثر اقدام بی درنگ امیر کبیر دیگر کسی در ده سال آینده از "مشورت خانه" چیزی نشنید و تحقیق واقعی رؤیای به وجود آوردن یک مجلس مشورتیِ مؤثر میبایست نیم قرن دیگر، یعنی تا انقلاب مشروطه دربوته اجمال بماند. پیشوایان "مجلس جمهورِ" نافرجام نیز بی سر و صدا از صفحات تمامی مکاتبات و تاریخچه ها ناپدید شدند.» ص 164
نگاه انتقادی امانت به تاریخ، بت ها را میشکند. با عریان کردن تقدس های جهل آمیز ریشه های گندآلودِ و استبداد تاریخی را که با خونریزیها درآمیخته، برای معاصران معرفی میکند. سعی براین دارد که با گسترش سایه های گذشتۀ تاریخ، نور تازه ای بر تاریکیها بتاباند و روشن و روشن تر کند و گزافه های تاریخنویسان را که با تمجید و ستایش وغلوهای اغراق آمیز درباره تجدد خواهی امیر کبیر شده و همچنان ادامه دارد، یادآورمیشود؛ از لغزش ها و اثرات خودخواهی های استبدادی امیر پرده برمیدارد. بستن آن مجلس مشورتی ولو با منتخبین درباری و اعیان و دستچین شده از خودی ها، که طلیعه ای از آشنائی مردم با احکام و قوانین جدید و بریدن تدریجی ازسنتهای پوسیده را نوید میداد، کار ناشایسته ای بوده که در نهایت برآمدن مشروطیت را پنجاه سال به عقب میاندازد. این خبط و خطا توسط کسی صورت گرفته است که اقدام به خدماتش را نمیتوان نادیده گرفت. امانت، درنگاه به سیاست خارجی امیرکبیر نیز از اشتباه او چشم پوشی نمیکند. مینویسد: