قبله عالم-3
«قطع رابطه نهایی با فرانسته در 1850میلادی (1266 هجری قمری) یکی از خبط های مسلم امیرکبیر در زمینه سیاست خارجی بود، و این خطا بدون آنکه او بخواهد باعث افزایش رقابت روس و انگلیس درایران شد.» ص165
با ورود شاه به تهران اختلافات بالا میگیرد. حاج میرزاآقاسی با احساس خطر که با توطئه مهدعلیا روبه رو شده سرانجام میدان را خالی میکند.
رقابت نمایندگان روس و انگلیس از طریق دربار و به ویژه شخص مهد علیا (مادر ناصرالدین شاه) شروع میشود.
مداخله نمایندگان روس و انگلیس، که ناظر و گردانندۀ اصلی سیاستهای داخلی و خارجی ایران هستند، کاملا چشمگیر است. همه چیز را زیر نظر دارند حتا وظیفۀ ارشاد شاه و صدراعظم را. خواننده در صفحات پیشین خوانده که :
« شیل – وزیرمختار انگلیس - صدراعظم را تشویق کرد که به شاهزاده «ناصرالدین میرزا» امکان دهد که خود را بنمایاند.» ص99
نفوذ در اندرونی دربار و رجال و سرشناسان و دولتمردان و به ویژه ملایان و یا به قول مترجم«آیات عظام»، که درمجموع منبع خبرهای داخلی بودند، تصویر اجتماعی و سیاسی روزگارانی ست که امانت جلو چشم مخاطبین ش میگشاید.
« فرانت از "احساسات" و "حسن نیت" این مجتهدان «عظام» درحق بریتانیا بسیارخوشنود بود. اندکی بعد، مهد علیا هم به فرانت اطمینان داد که به پسرش تآکید میورزد به نصایحِ بریتانیا گوش دهد.» صص 7 - 156
مراسم تاجگذاری "درساعت فرخنده ای که منجم باشی معین کرده بود" انجام میگیرد. شاه با جواهرات خودی و غارتی خود را میآراید و برتخت جلوس میکند.
«دوبازوبندِ مزین به دو قطعه برلیان مشهور به دریای نور و تاج ماه (ازغنایمی که نادرشاه درلشگرکشی سال 1152 هجری قمری خود به هندوستان به ایران آورد ...» ص159
«همان شب بیست و دوم ذیقعده (1264 در تاجگذاری ناصرالدین شاه، میرزاتقی خان) امیر نظام، که جبّه فاخر مطرز به مروارید خاص صدراعظمی پوشیده بود، به مقام شخص اول و منصب صدارت منصوب شد و لقبِ اتابک اعظم گرفت ... شاه در هنگام تاجگذاری اش، یا اندک زمانی بعد، عنوان امیرکبیر را به صدراعظم اعطا کرد. » 1 – 160.
ناصرالدین شاه برای جلوگیری ازتوطئه های دشمنان و به ویژه دسیسه های دربار، با تدبیر دیگری، موقعیت امیر را محکمتر کرد. « حدود چهارماه پس از جلوس به تخت، فرمان داد ملک زاده (بعدها عزت الدوله) سیزده ساله، تنها خواهر تنی اش، به ازدواج امیرکبیر پنجاه و چندساله درآید.» ص 167
مهد علیا با این ازدواج مخالف است. خود امیرهم درنامه ای به شاه نوشته : « ... نمیخواستم دراین شهر صاحب خانه و عیال شوم. بعد به حکم همایون و برای پیشرفت خدمتِ شما این عمل را اقدام کردم.» ص 168
کارشکنی ها و توطئه ها مؤثر افتاده و شخص برجسته ای که روز و روزگاری در نظرناصرالدین شاه دارای چنین امتیازاتی بود : « ... بی رحمی یک فرمانده نظامی، دقت یک مستوفی دیوانی، و مهارت سیاسی یک سیاست مدار را در شخص امیرکبیر جمع میدید ...» ص 169، برکنار و به کاشان تبعید میشود.
«دوماه بعد، ... امیرکبیر به فرمان ناصرالدین شاه درحمام فین درنزدیکی کاشان، تبعیدگاه واپسین روزهای عمرش کشته شد.» ص 183
آنچه در این رهگذر خواننده را متآثر میکند، شخصیت دوگانه و سیمای پرسر و صدا و آوازۀ میرزا تقی خان امیرکبیر است با آن همه کاردانی و لیاقت هایی که به او نسبت داده شده، شهامت ش ستودنی ست به شاه مینویسد:
« به این طفره ها و امروز و فردا کردن و ازکارگریختن درایران به این هرزگی حکماًً نمیتوان سلطنت کرد ...» ص 185 . آن وقت همین صدراعظم مقتدر رعایت عدل و انصاف نمیکند ودر واقعۀ گرفتاری سید باب، کوچکترین توجهی به افکار و سخنانش نمیکند و همدل وهماواز با ملایان وسایل مرگ ذلت بار او را فراهم میآورد. همچنان در مورد تسلیم به مرگ خودش ولو فرمان شاه، او که به فراست پایان سرنوشت ش را میدانست، حداقل میتوانست خود کشی کند تا بار ننگینِ عجز و زبونی ِ برّّه وار امیرکبیری را به یادگار نگذارد .
درگیر وداررقابت گزینش نوری وامیر کبیر برای پست صدراعظمی، و طرفداری نمایندگان سیاسی روس و انگلیس از نظرکرده های خود، موضوع مصونیت سیاسی یعنی تحت الحمایگی دولتمردان و پناه گرفتن زیرپرچم بیگانگان، بار دیگر مطرح میشود، حضورسنگینِ خفقان و فضای سیاه استبداد حاکم، بیپناهی رجال کشور را به نمایش میگذارد ولو اینکه بنا به اظهار نویسنده :
«تقاضای میرزاآقاخان نوری برای کسب تحت الحمایگی ازدولت بریتانیا بی شک ازفرصت طلبی مآلوف او ناشی شده بود...» ص 157 .
امیر، که ازمدتی قبل مورد بی مهری و غضب شاه واقع شده، هنوزامیدواراست که اختلافات فیمابین را باشاه حل خواهدکرد. وقتی مآیوس میشود به فکرنجات جان ومال خود میافتد. وتنها راه نجات ازاین گرفتاری پناهندگی به سفارت روس وانگلیس است. خود او قبلا، رسم بست نشینی را ازبین برده بود:
«... اماکن سنتی برای تحصن – مزارهای مذهبی، دروازه قصرها و اصطبل های پادشاهی، وخانه های مجتهدین – بارها به دستور خود اومورد تجاوز قرارگرفته بود.» 220
با این ترتیب، سفارت خانه های خارجی تنها جای امن برای حفظ جانش بود.
امانت، که مقوله پناهندگی امیرکبیررابه دقت بررسی کرده، اشاره هائی دارد که قابل توجه است. مینویسد:
« ... دیگر امیدی به نجات خود ندارد باری معلوم است مقدر آسمانی این غلام است زیرا: "زمنجنیق فلک سنگ فتنه میبارد." ... ... از خدا مرگ میخواهم که این روزهای زیادتی را نبینم ... مصرع دوم بیت بالا که درنامه امیرکبیر نیامده، با درنظرگرفتن تلاش بیهوده اش برای پناهندگی به سفارت خانه های خارجی، به اندازه مصراع اول گویا و پرمصداق است."من ابلهانه گریزم درآبگینه حصار"»
صص22- 221 بگذریم ازاینکه وزن عروضی این دو مصرع با هم نمیخواند.
«تضمین ایمنی نخست وزیران معزول – معمولا با مساعی مشترک سفرای دول اروپائی – پدیدۀ تازه ای درایران عهد قاجار نبود. میرزاعبدالله امین الدوله آخرین صدراعظم فتحعلیشاه و حاج میرزاآقاسی هر دو متوسل به دولت های اروپائی شدند و بی خطر به تبعید درعراق عرب رفتند.» ص 222
امیرکبیر نیز قصد تحت الحمایگی انگلیس را داشت. و برای این مقصود « ... پسربزرگ وبرادر خود را نیز فرستاد که در سفارت انگلیس بمانند.» ص 223. و طی نامه کتبی به شیل وزیر مختاربریتانیا مینویسد:
« ... علیهذا من و خویشان و برادرم خود را به دامن حمایت دولت بریتانیا میاندازیم ...» ص 229
و جالب، بیم و هراس ناصرالدین شاه از پناهندگی امیر به سفارت خانۀ روسیه است.
« برای شاه شکی باقی نماند که اگر امیرکبیر را به حال خود گذارد وی به سفارت روسیه میگریزد.» ص 229
به گواهی اسناد، امیرکبیر، درانتخاب بین روس و انگلیس دچار دودلی میشود وموقعیت را از دست میدهد. امانت، از قول مری شیل، همسر وزیر مختار بریتانیا مینویسد :
«امیر فریب منابع دیگررا خورد. در واپسین ساعت حمایت انگلستان را ترک گفت و از عزیمت درموعد مقرر و به مکان معهود سرباز زد. کسانی که به آنها اتکا کرد به هنگام نیاز قصور ورزیدند، و اورا در وضعی بدترازقبل رها کردند.» ص 226 .
بی تردید، امیرآمال ترقیخواهانه ای برای پیشرفت کشورداشت. ولی تفرعن و غرور شاهانه ای که درسال های قدرت براو چیره شده بود را نیز نباید فراموش کرد. دراکثروقایع سالهای قدرت امیر، دستش تا مرفق درخون بیگناهان بسیاری آلوده بوده است.
نوری، صدراعظم جانشین میرزاتقی خان امیرکبیر، از قماش دیگری ست. نمونه ای ازاطاعت و سرسپردگی محض. بذله گو و هشیار و هفت خط و زرنگ و بسی مال اندوز وطمعکار. "باغ ییلاقی صدراعظم در شمال شهر به زودی آشیانه عشق ناصرالدین شاه و میعادگاه مهرورزی های بیشمار او شد" متملقانه، ولی با تعفنی از رذالت به شاه مینویسد:
« بحمدالله که میرزاتقی خان غیر مرحوم به درک واصل شد. خدا جان این چاکر و جمیع اولاد آدم و عالم را فدای یک جمله دستخط مبارک سرکار اقدس شهریاری بنماید. این بنده میرزا تقی خان نیست که خود زور داشته باشد و هوایی؛ زور و تسلط چاکر اعتبار شاه است. ... هوا سرد است دو تا خانم بردارید ببرید به ارغونیه عیش کنید ... آنجا پشت کوه قاف است سه شب متوالی عیش بفرمائید.» ص 2 - 281
نوری، برخلاف امیرکبیر برنامه های دائمی سرگرمی و تفریح شاه را فراهم میآورد. امانت مینویسد:
«منجمان و طالع بینانی استخدام شدند تا برای هرکار روزانۀ شاه حتا برای ماجراهای عشقی اش، ساعاتِ سعد تعیین کنند ... صدراعظم قادربود به استحضار همایونی برساند که شب جمعه بهترین شبهاست قمر دربرج حوت ... زفاف خجسته همایونی صواب است... شاه به او اطمینان میدهد : للۀ من و للۀ جمیع اولاد من شما هستید ... انشاالله سال ها للۀ گی و وزارت کل را بکنید و هرگز ناخوش نشوید» ص282
دراین گیرودار حمله غافلگیرکنندۀ بابیان به ناصرالدین شاه آرامش اورا بهم میریزد. شش مرد مسلح از پیروان باب ناصرالدین شاه را ازاسب پائین میکشند و قصد کشتن او را دارند که با برداشتن جراحت هایی از انتقام جان سالم بدر میبرد. با این حال، نگرانی بین مردم بالا میگیرد.
« ... اردوی تابستانی شاه موقتا برچیده شد. هیچ کس احساس ایمنی نمیکرد. گویی پشت هربوته ای یک بابی پنهان بود. وزرا، منشیان، سربازان، علما، و تجار همه سراسیمه به تهران گریختند. بیم هجوم مردم به سفارت انگلیس چنان زیاد بود که شیل مجبورشد از سواران افغانی یاری جوید ... دکانها در پایتخت فورا بستند. نان کمیاب شد. درمیان سپاهیان آشفتگی افتاد و اینها همه از واهمۀ حملۀ بی امان بابیان بود. ... دشمنان نوری، که حالا مهد علیا هم به آنان پیوسته بود، پای او را دراین قضیه به میان کشیدند. ... به سعایت آن جماعت، جنایت صدر اعظم را در خاطر استوار بست. ... میرزاحسین علی نوری ملقب به (بها) ( بعدها بهاءالله) که همولایتی صدراعظم بود و قبل از سوء قصد درخانه جعفرقلی خان یکی ازبرادران میرزا آقاخان نوری درشمیران به سر میبرد ... هیچ دلیلی در دست نیست که صدراعظم واقعا از توطئه خبرداشت. با این حال اقامت بهاءالله درخانه ییلاقی نوری درافجه به هنگام سوء قصد به حد کافی پرسش برانگیز بود. مهد علیا میگفت که بهاءالله درصدد قتل پسرش بوده ... دربرابر این اتهام بهاءالله شتاب زده خود را به محل اقامتگاه تابستانی سفارت روس در زرگنده رساند ... این اقدام ظن مقصر بودن او را پیش ترکرد بلکه بر وخامت موقعیت صدراعظم نیز افزود.» 5 - 289
نویسنده در صفحاتی چند خلاصه ای از کشتار وحشیانه بابیان را شرح میدهد و خواننده، ازقبح عمل وسبعیت عریانِ آمران و عاملان آن قساوت ها دچا ر بهت و حیرت میشود امانت مینویسد:
«هنوز یک هفته نشده درحدود 10 بابی به قتل رسیدند. "بعضی با قساوتی فاحش". فتح الله قمی، سلیمان خان تبریزی، و بابی ارشد دیگری از نیریز در مناطق مختلف شهر شمع آجین شدند. دراین شیوۀ اعدام فوق العاده وحشیانه پس ازآنکه باچاقو سراسر بدن محکومین را سوراخ سوراخ میکردند ودر هرسوراخ شمعی مینهادند.
« نوری با تدبیر و ابتکار شیطانی فواید برپاکردن کشتاری جمعی را دریافت، خونریزی جنون آسایی که حتا به معیارهای قاجاریه هم خارق العاده بود، تصمیم به قتل عام بدون محاکمه و دادرسی بابیان بازداشتی، کاری که نه تنها از حمایت مادرشاه و درباریان بلکه از پشتیبانی برخی ازعلما نیز برخوردار بود. ... آقا مهدی ملک التجار تهران، درکشتن تاجر وقایع نگار مشهوربابی، حاجی میرزا جانی کاشانی، پیشگام شد. صص90 - 293
و درهمین کشتارهاست که زرین تاج برغانی ( طاهره قرة العین) به دست دژخیمان خفه میشود. زن آزاده، با افکاری درخشان، که حضورش برای جماعتِ غرقه در اوهام و گمراهی ها خیلی نا بهنگام بود .
نویسنده، باشرح وقایع آن سالها، اسراردرون دربار وتوطئه های مهد علیا مادر ناصرالدین شاه، و نقش نماینگان سیاسی روس و انگلیس ودخالت های مدام آنها، به ویژه ازبازیهای سیاسی صدراعظم که باهوشمندی، تزلزل پایه های قدرتش را حس کرده است فاش میکند و اطلاعات تازه ای دراختیار خوانندگان میگذارد. سالی پس ازشورش بابیان، نوری طی نامه ای محرمانه به وزیرمختار انگلیس مینویسد : « ... او هم یقیناً به همان شیوه که صدراعظم مرحوم امیرنظام کشته شد به قتل خواهد رسید.» ص 306.
دخالت انگلیس درهرات به بهانه حفظ امنیت منطقه وترس شاه از "استیلای کامل روسیه برایران" و نقشه های توسعه طلبانه و پیشرفت روسیه به سرزمین های مورد علاقۀ انگلیس، درشمال خراسان که با تاخت و تاز افغانان و ترکمانان وخوانین سرحدی به وجود آمده و برخوردهای تندی بین ایران و وزیرمختارانگلیس را پیش میآورد، که ناصرالدین شاه را سخت نگران کرده است به خصوص استیلای روسیه برایران؛ پس از مبادله چندین نامه تند و تیز، «هنگام شرفیابی شیل ... شاه استدلال میکرد که وی حاضر به قبول پیشنهادی است که مانع این فاجعه بشود. وی چگونگی و ترتیب "خواه از طریق عهدنامه، یا تحت حمایت گرفتن ایران، یا وعده های یاری به ایران درصورت تجاوز یکی از دول اروپائی" بدهد. شاه درخاتمه میگوید چنانچه بریتانیا خواهش های او را بپذیرد، شک نیست که حکومت ایران به تمام خواسته های انگلستان گوش فراخواهد داد. آنگاه هرات و افغانستان در نظر اولیای دولت ایران ناچیز خواهد بود. چون آنگاه خط مشی بریتانیای کبیر رهنمون اینان در سیاست خارجی خواهد بود.» ص 313
این سند برای اولین باراست که در اسناد تاریخی فارسی زبان منتشر میشود. به نظر این نویسنده درهیچیک ازاسناد خارجی وداخلی چنین سندی دیده نشده است و اگر شده من بیخرم. در مذاکرات و یا اسناد آن دوران سندی به این صراحت که ناصرالدین شاه تن به تحت الحمایگی دولت بیگانه ای داده باشد، به چشم نمیخورد. نویسنده اما دلیل این "پیشنهاد شرم آور" را در رقابت روس و انگلیس ارزیابی کرده و مینویسد. «شاه کنسول روس را در رشت حکمرانی برای خودش میخواند. » ص 315
حاکمیت ایران برهرات خاتمه مییابد و استقلال آن ولایت رسمیت پیدا میکند.
« ... ایران متعهدشد که کتبا به حاکم هرات اطلاع دهد که دولت ایران ... مداخله در امور داخله هرات ننماید ... و استقلال آن ولایت را به رسمیت بشناسد و قبول کند که حتا دوعنصری که نشانۀ حاکمیت ایران بود – یعنی قرائت خطبه و ضرب سکه به نام شاه – ازاین پس موقوف شود. » 315
سردرگمی درسیاست کشور و تزلزل در روابط شاه و صدراعظم که ازهرج و مرج درونی و ناپایداری حکومت و بی اعتنائی مردم یا به قول شاه «رعیت»، آن چنان با رویدادهای روزانه تنیده است که تمیز و اعتبار حدود صلاحیت نمایندگان سیاسی دول روس و انگلیس، حکایت کدخدای محل را برای خواننده تداعی میکند. مداخلات آن ها در امورداخلی بدانجا میکشد که هریک برای کمک از یک گردنکش ناراضی طرفدار خود، وسیله تحت الحمایگی آنها را فراهم میسازد. اقتدار و شیوۀ عملکرد وزیر مختار دولت ها، رفتار حکومتی در درون حکومت ایران است. این روایت امانت، نمونه ای از نفوذ و قدرت های آن دو دولت را توضیح میدهد:
«محمدحسن خان ایروانی عضو با نفوذ مهاجرین ایروانی تبعه روسی ... حتا درارتش روسیه رتبه سرگردی نیز احراز میکند. کسی که در قتل امیرکبیر دست داشت. ... و دنبال جانشینی پست امیرنظام است که شاه در وفاداری اش یقین ندارد وعلناً گفته که سردار رافرمانده "حتا یک سرباز هم نمیکند" ... ادعای تقریبا مشابهی از یک دست پروردۀ انگلیسی، یعنی عباس قلی خان لاریجانی ... لاریجانی که از دیرباز با وزیر مختار بریتانیا مناسبات دوستانه داشت بی درنگ درسفارت انگلیس درتهران تحصن جست ... شیل که سهل آسان تحت الحمایگی انگلستان را به لاریجانی ارزانی داشته بود مقصودِ واقعی اش را چنین ابراز کرد که وی در پی حفظ نفوذ انگلستان درقشون ایران و در صورت امکان لاریجانی را به امارت نظام است ... شاه مینویسد اگر به این قضیه توجه نکنیم تمام رعیت خرده خرده انگلیسی میشود ... درضمن اخطار میکند چنانچه شیل بدین نحو عمل کند به حاج علی خان فراش باشی دستورداده است به خانه شیل برود و لاریجانی را بیرون بکشد و به حضور او بیاورد دراین صورت حتماً و قطعاً میگویم تکه تکه اش کنند تا عبرت سایرین گردد. » صص5 - 328
با ورود شاه به تهران اختلافات بالا میگیرد. حاج میرزاآقاسی با احساس خطر که با توطئه مهدعلیا روبه رو شده سرانجام میدان را خالی میکند.
رقابت نمایندگان روس و انگلیس از طریق دربار و به ویژه شخص مهد علیا (مادر ناصرالدین شاه) شروع میشود.
مداخله نمایندگان روس و انگلیس، که ناظر و گردانندۀ اصلی سیاستهای داخلی و خارجی ایران هستند، کاملا چشمگیر است. همه چیز را زیر نظر دارند حتا وظیفۀ ارشاد شاه و صدراعظم را. خواننده در صفحات پیشین خوانده که :
« شیل – وزیرمختار انگلیس - صدراعظم را تشویق کرد که به شاهزاده «ناصرالدین میرزا» امکان دهد که خود را بنمایاند.» ص99
نفوذ در اندرونی دربار و رجال و سرشناسان و دولتمردان و به ویژه ملایان و یا به قول مترجم«آیات عظام»، که درمجموع منبع خبرهای داخلی بودند، تصویر اجتماعی و سیاسی روزگارانی ست که امانت جلو چشم مخاطبین ش میگشاید.
« فرانت از "احساسات" و "حسن نیت" این مجتهدان «عظام» درحق بریتانیا بسیارخوشنود بود. اندکی بعد، مهد علیا هم به فرانت اطمینان داد که به پسرش تآکید میورزد به نصایحِ بریتانیا گوش دهد.» صص 7 - 156
مراسم تاجگذاری "درساعت فرخنده ای که منجم باشی معین کرده بود" انجام میگیرد. شاه با جواهرات خودی و غارتی خود را میآراید و برتخت جلوس میکند.
«دوبازوبندِ مزین به دو قطعه برلیان مشهور به دریای نور و تاج ماه (ازغنایمی که نادرشاه درلشگرکشی سال 1152 هجری قمری خود به هندوستان به ایران آورد ...» ص159
«همان شب بیست و دوم ذیقعده (1264 در تاجگذاری ناصرالدین شاه، میرزاتقی خان) امیر نظام، که جبّه فاخر مطرز به مروارید خاص صدراعظمی پوشیده بود، به مقام شخص اول و منصب صدارت منصوب شد و لقبِ اتابک اعظم گرفت ... شاه در هنگام تاجگذاری اش، یا اندک زمانی بعد، عنوان امیرکبیر را به صدراعظم اعطا کرد. » 1 – 160.
ناصرالدین شاه برای جلوگیری ازتوطئه های دشمنان و به ویژه دسیسه های دربار، با تدبیر دیگری، موقعیت امیر را محکمتر کرد. « حدود چهارماه پس از جلوس به تخت، فرمان داد ملک زاده (بعدها عزت الدوله) سیزده ساله، تنها خواهر تنی اش، به ازدواج امیرکبیر پنجاه و چندساله درآید.» ص 167
مهد علیا با این ازدواج مخالف است. خود امیرهم درنامه ای به شاه نوشته : « ... نمیخواستم دراین شهر صاحب خانه و عیال شوم. بعد به حکم همایون و برای پیشرفت خدمتِ شما این عمل را اقدام کردم.» ص 168
کارشکنی ها و توطئه ها مؤثر افتاده و شخص برجسته ای که روز و روزگاری در نظرناصرالدین شاه دارای چنین امتیازاتی بود : « ... بی رحمی یک فرمانده نظامی، دقت یک مستوفی دیوانی، و مهارت سیاسی یک سیاست مدار را در شخص امیرکبیر جمع میدید ...» ص 169، برکنار و به کاشان تبعید میشود.
«دوماه بعد، ... امیرکبیر به فرمان ناصرالدین شاه درحمام فین درنزدیکی کاشان، تبعیدگاه واپسین روزهای عمرش کشته شد.» ص 183
آنچه در این رهگذر خواننده را متآثر میکند، شخصیت دوگانه و سیمای پرسر و صدا و آوازۀ میرزا تقی خان امیرکبیر است با آن همه کاردانی و لیاقت هایی که به او نسبت داده شده، شهامت ش ستودنی ست به شاه مینویسد:
« به این طفره ها و امروز و فردا کردن و ازکارگریختن درایران به این هرزگی حکماًً نمیتوان سلطنت کرد ...» ص 185 . آن وقت همین صدراعظم مقتدر رعایت عدل و انصاف نمیکند ودر واقعۀ گرفتاری سید باب، کوچکترین توجهی به افکار و سخنانش نمیکند و همدل وهماواز با ملایان وسایل مرگ ذلت بار او را فراهم میآورد. همچنان در مورد تسلیم به مرگ خودش ولو فرمان شاه، او که به فراست پایان سرنوشت ش را میدانست، حداقل میتوانست خود کشی کند تا بار ننگینِ عجز و زبونی ِ برّّه وار امیرکبیری را به یادگار نگذارد .
درگیر وداررقابت گزینش نوری وامیر کبیر برای پست صدراعظمی، و طرفداری نمایندگان سیاسی روس و انگلیس از نظرکرده های خود، موضوع مصونیت سیاسی یعنی تحت الحمایگی دولتمردان و پناه گرفتن زیرپرچم بیگانگان، بار دیگر مطرح میشود، حضورسنگینِ خفقان و فضای سیاه استبداد حاکم، بیپناهی رجال کشور را به نمایش میگذارد ولو اینکه بنا به اظهار نویسنده :
«تقاضای میرزاآقاخان نوری برای کسب تحت الحمایگی ازدولت بریتانیا بی شک ازفرصت طلبی مآلوف او ناشی شده بود...» ص 157 .
امیر، که ازمدتی قبل مورد بی مهری و غضب شاه واقع شده، هنوزامیدواراست که اختلافات فیمابین را باشاه حل خواهدکرد. وقتی مآیوس میشود به فکرنجات جان ومال خود میافتد. وتنها راه نجات ازاین گرفتاری پناهندگی به سفارت روس وانگلیس است. خود او قبلا، رسم بست نشینی را ازبین برده بود:
«... اماکن سنتی برای تحصن – مزارهای مذهبی، دروازه قصرها و اصطبل های پادشاهی، وخانه های مجتهدین – بارها به دستور خود اومورد تجاوز قرارگرفته بود.» 220
با این ترتیب، سفارت خانه های خارجی تنها جای امن برای حفظ جانش بود.
امانت، که مقوله پناهندگی امیرکبیررابه دقت بررسی کرده، اشاره هائی دارد که قابل توجه است. مینویسد:
« ... دیگر امیدی به نجات خود ندارد باری معلوم است مقدر آسمانی این غلام است زیرا: "زمنجنیق فلک سنگ فتنه میبارد." ... ... از خدا مرگ میخواهم که این روزهای زیادتی را نبینم ... مصرع دوم بیت بالا که درنامه امیرکبیر نیامده، با درنظرگرفتن تلاش بیهوده اش برای پناهندگی به سفارت خانه های خارجی، به اندازه مصراع اول گویا و پرمصداق است."من ابلهانه گریزم درآبگینه حصار"»
صص22- 221 بگذریم ازاینکه وزن عروضی این دو مصرع با هم نمیخواند.
«تضمین ایمنی نخست وزیران معزول – معمولا با مساعی مشترک سفرای دول اروپائی – پدیدۀ تازه ای درایران عهد قاجار نبود. میرزاعبدالله امین الدوله آخرین صدراعظم فتحعلیشاه و حاج میرزاآقاسی هر دو متوسل به دولت های اروپائی شدند و بی خطر به تبعید درعراق عرب رفتند.» ص 222
امیرکبیر نیز قصد تحت الحمایگی انگلیس را داشت. و برای این مقصود « ... پسربزرگ وبرادر خود را نیز فرستاد که در سفارت انگلیس بمانند.» ص 223. و طی نامه کتبی به شیل وزیر مختاربریتانیا مینویسد:
« ... علیهذا من و خویشان و برادرم خود را به دامن حمایت دولت بریتانیا میاندازیم ...» ص 229
و جالب، بیم و هراس ناصرالدین شاه از پناهندگی امیر به سفارت خانۀ روسیه است.
« برای شاه شکی باقی نماند که اگر امیرکبیر را به حال خود گذارد وی به سفارت روسیه میگریزد.» ص 229
به گواهی اسناد، امیرکبیر، درانتخاب بین روس و انگلیس دچار دودلی میشود وموقعیت را از دست میدهد. امانت، از قول مری شیل، همسر وزیر مختار بریتانیا مینویسد :
«امیر فریب منابع دیگررا خورد. در واپسین ساعت حمایت انگلستان را ترک گفت و از عزیمت درموعد مقرر و به مکان معهود سرباز زد. کسانی که به آنها اتکا کرد به هنگام نیاز قصور ورزیدند، و اورا در وضعی بدترازقبل رها کردند.» ص 226 .
بی تردید، امیرآمال ترقیخواهانه ای برای پیشرفت کشورداشت. ولی تفرعن و غرور شاهانه ای که درسال های قدرت براو چیره شده بود را نیز نباید فراموش کرد. دراکثروقایع سالهای قدرت امیر، دستش تا مرفق درخون بیگناهان بسیاری آلوده بوده است.
نوری، صدراعظم جانشین میرزاتقی خان امیرکبیر، از قماش دیگری ست. نمونه ای ازاطاعت و سرسپردگی محض. بذله گو و هشیار و هفت خط و زرنگ و بسی مال اندوز وطمعکار. "باغ ییلاقی صدراعظم در شمال شهر به زودی آشیانه عشق ناصرالدین شاه و میعادگاه مهرورزی های بیشمار او شد" متملقانه، ولی با تعفنی از رذالت به شاه مینویسد:
« بحمدالله که میرزاتقی خان غیر مرحوم به درک واصل شد. خدا جان این چاکر و جمیع اولاد آدم و عالم را فدای یک جمله دستخط مبارک سرکار اقدس شهریاری بنماید. این بنده میرزا تقی خان نیست که خود زور داشته باشد و هوایی؛ زور و تسلط چاکر اعتبار شاه است. ... هوا سرد است دو تا خانم بردارید ببرید به ارغونیه عیش کنید ... آنجا پشت کوه قاف است سه شب متوالی عیش بفرمائید.» ص 2 - 281
نوری، برخلاف امیرکبیر برنامه های دائمی سرگرمی و تفریح شاه را فراهم میآورد. امانت مینویسد:
«منجمان و طالع بینانی استخدام شدند تا برای هرکار روزانۀ شاه حتا برای ماجراهای عشقی اش، ساعاتِ سعد تعیین کنند ... صدراعظم قادربود به استحضار همایونی برساند که شب جمعه بهترین شبهاست قمر دربرج حوت ... زفاف خجسته همایونی صواب است... شاه به او اطمینان میدهد : للۀ من و للۀ جمیع اولاد من شما هستید ... انشاالله سال ها للۀ گی و وزارت کل را بکنید و هرگز ناخوش نشوید» ص282
دراین گیرودار حمله غافلگیرکنندۀ بابیان به ناصرالدین شاه آرامش اورا بهم میریزد. شش مرد مسلح از پیروان باب ناصرالدین شاه را ازاسب پائین میکشند و قصد کشتن او را دارند که با برداشتن جراحت هایی از انتقام جان سالم بدر میبرد. با این حال، نگرانی بین مردم بالا میگیرد.
« ... اردوی تابستانی شاه موقتا برچیده شد. هیچ کس احساس ایمنی نمیکرد. گویی پشت هربوته ای یک بابی پنهان بود. وزرا، منشیان، سربازان، علما، و تجار همه سراسیمه به تهران گریختند. بیم هجوم مردم به سفارت انگلیس چنان زیاد بود که شیل مجبورشد از سواران افغانی یاری جوید ... دکانها در پایتخت فورا بستند. نان کمیاب شد. درمیان سپاهیان آشفتگی افتاد و اینها همه از واهمۀ حملۀ بی امان بابیان بود. ... دشمنان نوری، که حالا مهد علیا هم به آنان پیوسته بود، پای او را دراین قضیه به میان کشیدند. ... به سعایت آن جماعت، جنایت صدر اعظم را در خاطر استوار بست. ... میرزاحسین علی نوری ملقب به (بها) ( بعدها بهاءالله) که همولایتی صدراعظم بود و قبل از سوء قصد درخانه جعفرقلی خان یکی ازبرادران میرزا آقاخان نوری درشمیران به سر میبرد ... هیچ دلیلی در دست نیست که صدراعظم واقعا از توطئه خبرداشت. با این حال اقامت بهاءالله درخانه ییلاقی نوری درافجه به هنگام سوء قصد به حد کافی پرسش برانگیز بود. مهد علیا میگفت که بهاءالله درصدد قتل پسرش بوده ... دربرابر این اتهام بهاءالله شتاب زده خود را به محل اقامتگاه تابستانی سفارت روس در زرگنده رساند ... این اقدام ظن مقصر بودن او را پیش ترکرد بلکه بر وخامت موقعیت صدراعظم نیز افزود.» 5 - 289
نویسنده در صفحاتی چند خلاصه ای از کشتار وحشیانه بابیان را شرح میدهد و خواننده، ازقبح عمل وسبعیت عریانِ آمران و عاملان آن قساوت ها دچا ر بهت و حیرت میشود امانت مینویسد:
«هنوز یک هفته نشده درحدود 10 بابی به قتل رسیدند. "بعضی با قساوتی فاحش". فتح الله قمی، سلیمان خان تبریزی، و بابی ارشد دیگری از نیریز در مناطق مختلف شهر شمع آجین شدند. دراین شیوۀ اعدام فوق العاده وحشیانه پس ازآنکه باچاقو سراسر بدن محکومین را سوراخ سوراخ میکردند ودر هرسوراخ شمعی مینهادند.
« نوری با تدبیر و ابتکار شیطانی فواید برپاکردن کشتاری جمعی را دریافت، خونریزی جنون آسایی که حتا به معیارهای قاجاریه هم خارق العاده بود، تصمیم به قتل عام بدون محاکمه و دادرسی بابیان بازداشتی، کاری که نه تنها از حمایت مادرشاه و درباریان بلکه از پشتیبانی برخی ازعلما نیز برخوردار بود. ... آقا مهدی ملک التجار تهران، درکشتن تاجر وقایع نگار مشهوربابی، حاجی میرزا جانی کاشانی، پیشگام شد. صص90 - 293
و درهمین کشتارهاست که زرین تاج برغانی ( طاهره قرة العین) به دست دژخیمان خفه میشود. زن آزاده، با افکاری درخشان، که حضورش برای جماعتِ غرقه در اوهام و گمراهی ها خیلی نا بهنگام بود .
نویسنده، باشرح وقایع آن سالها، اسراردرون دربار وتوطئه های مهد علیا مادر ناصرالدین شاه، و نقش نماینگان سیاسی روس و انگلیس ودخالت های مدام آنها، به ویژه ازبازیهای سیاسی صدراعظم که باهوشمندی، تزلزل پایه های قدرتش را حس کرده است فاش میکند و اطلاعات تازه ای دراختیار خوانندگان میگذارد. سالی پس ازشورش بابیان، نوری طی نامه ای محرمانه به وزیرمختار انگلیس مینویسد : « ... او هم یقیناً به همان شیوه که صدراعظم مرحوم امیرنظام کشته شد به قتل خواهد رسید.» ص 306.
دخالت انگلیس درهرات به بهانه حفظ امنیت منطقه وترس شاه از "استیلای کامل روسیه برایران" و نقشه های توسعه طلبانه و پیشرفت روسیه به سرزمین های مورد علاقۀ انگلیس، درشمال خراسان که با تاخت و تاز افغانان و ترکمانان وخوانین سرحدی به وجود آمده و برخوردهای تندی بین ایران و وزیرمختارانگلیس را پیش میآورد، که ناصرالدین شاه را سخت نگران کرده است به خصوص استیلای روسیه برایران؛ پس از مبادله چندین نامه تند و تیز، «هنگام شرفیابی شیل ... شاه استدلال میکرد که وی حاضر به قبول پیشنهادی است که مانع این فاجعه بشود. وی چگونگی و ترتیب "خواه از طریق عهدنامه، یا تحت حمایت گرفتن ایران، یا وعده های یاری به ایران درصورت تجاوز یکی از دول اروپائی" بدهد. شاه درخاتمه میگوید چنانچه بریتانیا خواهش های او را بپذیرد، شک نیست که حکومت ایران به تمام خواسته های انگلستان گوش فراخواهد داد. آنگاه هرات و افغانستان در نظر اولیای دولت ایران ناچیز خواهد بود. چون آنگاه خط مشی بریتانیای کبیر رهنمون اینان در سیاست خارجی خواهد بود.» ص 313
این سند برای اولین باراست که در اسناد تاریخی فارسی زبان منتشر میشود. به نظر این نویسنده درهیچیک ازاسناد خارجی وداخلی چنین سندی دیده نشده است و اگر شده من بیخرم. در مذاکرات و یا اسناد آن دوران سندی به این صراحت که ناصرالدین شاه تن به تحت الحمایگی دولت بیگانه ای داده باشد، به چشم نمیخورد. نویسنده اما دلیل این "پیشنهاد شرم آور" را در رقابت روس و انگلیس ارزیابی کرده و مینویسد. «شاه کنسول روس را در رشت حکمرانی برای خودش میخواند. » ص 315
حاکمیت ایران برهرات خاتمه مییابد و استقلال آن ولایت رسمیت پیدا میکند.
« ... ایران متعهدشد که کتبا به حاکم هرات اطلاع دهد که دولت ایران ... مداخله در امور داخله هرات ننماید ... و استقلال آن ولایت را به رسمیت بشناسد و قبول کند که حتا دوعنصری که نشانۀ حاکمیت ایران بود – یعنی قرائت خطبه و ضرب سکه به نام شاه – ازاین پس موقوف شود. » 315
سردرگمی درسیاست کشور و تزلزل در روابط شاه و صدراعظم که ازهرج و مرج درونی و ناپایداری حکومت و بی اعتنائی مردم یا به قول شاه «رعیت»، آن چنان با رویدادهای روزانه تنیده است که تمیز و اعتبار حدود صلاحیت نمایندگان سیاسی دول روس و انگلیس، حکایت کدخدای محل را برای خواننده تداعی میکند. مداخلات آن ها در امورداخلی بدانجا میکشد که هریک برای کمک از یک گردنکش ناراضی طرفدار خود، وسیله تحت الحمایگی آنها را فراهم میسازد. اقتدار و شیوۀ عملکرد وزیر مختار دولت ها، رفتار حکومتی در درون حکومت ایران است. این روایت امانت، نمونه ای از نفوذ و قدرت های آن دو دولت را توضیح میدهد:
«محمدحسن خان ایروانی عضو با نفوذ مهاجرین ایروانی تبعه روسی ... حتا درارتش روسیه رتبه سرگردی نیز احراز میکند. کسی که در قتل امیرکبیر دست داشت. ... و دنبال جانشینی پست امیرنظام است که شاه در وفاداری اش یقین ندارد وعلناً گفته که سردار رافرمانده "حتا یک سرباز هم نمیکند" ... ادعای تقریبا مشابهی از یک دست پروردۀ انگلیسی، یعنی عباس قلی خان لاریجانی ... لاریجانی که از دیرباز با وزیر مختار بریتانیا مناسبات دوستانه داشت بی درنگ درسفارت انگلیس درتهران تحصن جست ... شیل که سهل آسان تحت الحمایگی انگلستان را به لاریجانی ارزانی داشته بود مقصودِ واقعی اش را چنین ابراز کرد که وی در پی حفظ نفوذ انگلستان درقشون ایران و در صورت امکان لاریجانی را به امارت نظام است ... شاه مینویسد اگر به این قضیه توجه نکنیم تمام رعیت خرده خرده انگلیسی میشود ... درضمن اخطار میکند چنانچه شیل بدین نحو عمل کند به حاج علی خان فراش باشی دستورداده است به خانه شیل برود و لاریجانی را بیرون بکشد و به حضور او بیاورد دراین صورت حتماً و قطعاً میگویم تکه تکه اش کنند تا عبرت سایرین گردد. » صص5 - 328
0 Comments:
Post a Comment
<< Home