کتاب سنج- نقد وبررسی ودیگر یادداشتها...

Sunday, May 06, 2007

قبله عالم

ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران
عباس امانت . ترجمه حسن کامشاد
نشرکارنامه. مهرگان 1383. 707 ص

بخش اول

متن حاضر، نگاه تازه ایست به زندگی ناصرالدین شاه قاجار که نزدیک به پنجاه سال درایران سلطنت کرد . در طول دراز حکمرانی اش با ازسرگذراندن حوادث ریز و درشت اما نه چندان مهم، عمرخود را بیشتر در بطالت وعیش و عشرت و حفظ سلطنت گذراند و در موقعیت کم نظیر جهانی، زمانیکه ملتها، از گرانخوابی قرون و اعصار به خود آمده در جستجوی راه وروش کسب تحولات تازه، جهت بازسازی بنیادهای ملی در همه زمینه ها پیش گرفته بودند و در آسیا، ژاپن با شروع «اصلاحات میجی» منطقه را به بیداری فرا میخواند؛ شاه خود کامۀ قاجار با یدک کشیدن لقب پرطمطراق یگانه پادشاه شیعه و پشتیبانِ شیعیان جهان، در ممالک محروسه در حلقۀ زنان حرمسرا و سخن چینان عشیرتی خود سکوت وسکون قبرستانی را برای « رعایا» که مردم ایران بودند ادامه میداد .
عباس امانت در این پژوهش تاریخی، روایتهای تازه ای مطرح کرده و در کنار روشنگری وقایع سیاسی دوران ناصرالدین شاه، سمت و سوی رویدادهای اجتماعی - سیاسی را نیز برای خواننده شرح میدهد. وجه امتیاز این پژوهش، توجه عمیق نویسنده به اخلاق خانوادگی قاجار و به ویژه حوادث اجتماعی ست که در فصول ویژه ای شنیدنی های تازه را به مخاطبین روایت میکند.
مترجم کتاب، حسن کامشاد این اثرهفتصد صفحه ای را ترجمه کرده است با این یادآوری که پاره ای از اصطلاحات رایج ایران اسلامی را به ترجمه افزوده که با روش حکومت اسلامی سازگار و درمذاق ملایان حلاوت ویژه ای داشته باشد. درآینده به این موضوع اشاره خواهم کرد.
فهرست مطالب کتاب، بعد از پیشگفتار نمایه ای از ( شجرۀ خاندان سلطنتی قاجاریه و خاندان مادری ناصرالدین شاه)، و درآمد عرصۀ سلطنت و 9 بخش به اضافه پایان کار و یادداشت ها و کتاب شناسی و فهرست نام ها و نمایه را شامل میشود .
9 بخش اصلی کتاب شامل اطلاعات سیاسی- اجتماعی - فرهنگی – اقتصادی ایران در دوران سلطنت ناصر الدین شاه قاجار است که خواننده با سیر حوادث گذشته آشنا میشود.
پیشگفتار شش صفحه ای نویسنده، بی نطری پژوهشگر را القا میکند وهمین حسِّ و گمان به خواننده قوت قلب میدهد که حوادث را با اشتیاق دنبال کند.
نگاه به گذشته، با گشودن فضای سال های برآمدن قاجاریه خواننده را با زمینه های شکل گیری قدرت وتلاش های سران ایلیاتی آشنا میکند. « پیش از آن که آقا محمدخان بتواند تاج کیانی را در 1210 هجری قمری به سرنهد، سه نسل از قجرها درتکاپوی تخت و تاج جان باخته بودند. سران قاجار که شاخۀ مهمی از قزلباشان عهد صفوی را تشکیل میدادند، خود را نامزد برحق سلطنت میشمردند.» ص 38
نویسنده قبلا با اشاره به سقوط صفویه، ازایل قاجار که «چادرنشینانی جنگاور وسلطنتِ ایران عهد اسلامی را به دوش میکشید» یاد کرده ازظهور آقا محمدخان به اختصار سخن میگوید « پس از مرگ کریم خان او بلافاصله در 1192 هجری قمری به ایل خود دراسترآباد پناه برد. و دست به قیامی زد که سرانجام اورا فرمانروای مطلق ایران کرد. ... او در 1201 ه ق که تهران را به عنوان پایتخت خود برگزید تقریبا تمامی نواحی مرکزی را زیر فرمان خویش متحد کرده بود ... لشکر کشی های طولانی و گاه ویرانگر آقا محمدخان تا اندازه ای عشق به کشورگشایی و غنایم جنگی و نیز نوعی حس انتقام جوئی از رقیبانش بود. با این حال وی هم توسعه طلب بود وهم بینشی استوار داشت ... سرانجام توانست آرامش و امنیت را به سرزمینی باز آوَرَد که جنگ داخلی، قحطی و کاهش جمعیت آن را از پا درآورده بود.» ص 39. امانت با توجه به علاقه وآرزوهای بنیانگذار قاجاریه، دردنباله تلاش های اقامحمدخان مینویسد : « آرزوی اقا محمدخان این بود که سرزمین های حول و حوش دولت صفوی را به ایران بازگرداند و مرزهای کشور را به امیر نشین های افغانستان و آسیای میانه .... و جزایر ایرانی خلیج فارس گسترش بدهد.» ص 41.
با اشاره به جایگاه روحانیت بین مردم و جلب رضایت آنها از طریق دربار، مینویسد: « ... هر دوطرف از این همزیستی سود میبردند . سلاطین خود را حامیان دین و مدافعان مملکت شیعیان میخواندند وروحانیون نیز زیر لوای دولت پایگاه اجتماعی خود را استوار میکردند. تشیع به عنوان دین رسمی کشور درعهد قاجار یکپارچگی بیشتری یافت ... پیوند علما و دولت را تقویت کرد.» ص 42
اواخر سلطنت صفویه با چیرگی تفکر آخوندی بردربار، که زمینه های انقراض سلطنت را فراهم میساخت، پایه های حکومت لرزید وایران دستخوش آشوب گردید. با برآمدن نادرشاه که سلطنتش دوام چندانی نداشت ، تشیع رونق دوران گذشته را از دست داد. حکومت های بعد از آن نیز با حفظ حرمت اسلام و رعایت آداب دینی، اصولا با باورهای مذهبی مردم کار چندانی نداشتند و تعصبات شدید مذهبی اگر هم بود، همگانی نبود. نادرشاه برای رفع اختلاف سنیان و شیعیان که از آفتهای اجتماعی آن به درستی آگاه بود، دست به اقداماتی زد که عمرش وفا نکرد. ولی با آن خوی تجاوز کارانه و فرهنگ تجاوز وچپاولی که داشت از یک حس انسانی و بسیارقوی نیز برخوردار بود و هوشمندانه دریافته بود که آسیب ها و آثار ویرانگر اختلاف های مذهبی را در یک کشور وسیع با مرزهای دور و دراز دریابد و پیامدهای فاجعه بار آن را تمیز دهد. بیجا نیست که برخی از تحلیلگران تاریخی انگیزۀ قتل او را به همین مسئلۀ صلح بین المذاهب ارجاع میدهند. این تذکر به این جهت است که در فاصله انقراض صفویه تا برآمدن قاجاریان، بساط ملاباشی ها کمرنگ تر شده و مردم با حفظ مذهب و اجرای مراسم دینی، و با رعایت مقام روحانیت، نوعی گرایش روحانی و معنوی پیدا میکنند. نه افشاریه و نه زندیه ... زیاد پایبند مذهب و باورهای خصوصی مردم نبودند. رفتار آنها، برمبنای روحیه ایلیاتی بیشتر «تسامح» بود. اگر این شیوه در قاجاریه نیز دنبال میشد، بیگمان از میزان خشونت و اختلافات مذهبی کاسته میشد و همزیستی شیعه و سنی در مسیر مسالمت آمیزی پیش میرفت ، درک اندیشه های عصر روشنکری را آماده میساخت. یا حد اقل پیش زمینه های نواندیشی بنیادی را با توجه به تحولات جهانی که در راه بود فراهم میساخت. متاسفانه چنین نشد. با برآمدن قاجاریان در عصر روشنگری سهم ما اندک تغییراتی بود که در نهضت مشروطیت آشکار گردید و در «یک کلمه» خلاصه شد و آن هم در کتابخانه ها به زندان ماند. که بازکردن بحث آن جایش اینجا نیست. تجدید حیات تشیع در زمانۀ قاجار به ویژه در سلطنت فتحعلیشاه، رونق گذشته را باز آورد که بیشتر مصلحت اندیشی برای جلب عوام بود . آن ها با عشقی مفرط ، «اسلام» ی را میپرستیدند که در بستر خونین عاشورا، به حماسۀ شهدای کربلا متصل میشد.
راه اندازی مدارس مذهبی - علمی در قم و شهرستان ها و جلب فرزندان فرودستان به طالبیه ها و مشارکت دولتمردان درمراسم عزادای شهدای کربلا، پشتیبانی شاهان قاجار از مراجع تقلید در عراق و تعمیر مقابر و بارگاه امامان شیعه در شهرهای شیعه نشین عراق تآییدی براین مدعاست. در رهگذر همین سیاست های سرگرم کننده بود که پیمان تقسیم قدرت، بین سلطنت وشریعت، - رسم دیرینۀ ایرانی- درجلوه های تازه ای تجلی پیدا کرد. تقسیم قدرت منصفانه بود وهریک درحدود مسئولیت ومنزلت طبقاتی به وظایفِ خود آشنا بودند و با رعایت روابطه حسنه تعهدات را حفظ میکردند.

نویسنده، از وضع ایران در دوران اولیه قاجار اطلاعات سودمندی میدهد.
« ... در اواسط قرن نوزدهم جمعیت ایران به سختی به شش میلیون میرسید که هشتاد درصد آن روستائیان و ایلات بودند. ... تبریز، آبادترین شهر ایران درشمال غرب، در دهه 1850 میلادی بیش از 100000 جمعیت داشت .... شهر تهران، که آقا محمدخان درسال 1201 هجری قمری آن را به پایتختی برگزیده بود، حتا پس از نیم قرن سلطنت قاجار، هنوز به سختی 80000 جمعیت داشت. ... کاخ گلستان در زمان فتحعلی شاه گسترش یافت. ارگ نیز توسعه یافت . به نشان حمایت قاجار از اسلام در مجاورت ارگ مسجد بزرگ (مسجدشاه) و یک میدان مرکزی بنا شد. ... سرحدات " ممالک محروسۀ ایران" - اصطلاحی که حد اقل از زمان صفویه مرسوم شده بود - کمابیش همان مرزهای ایرانشهر قرنِ پنجم میلادی مذکور دراندرزنامۀ ساسان، نامۀ تنسر، بود، و این همان مرزهایی بود که در قرن چهاردهم میلادی، حمدالله مستوفی جغرافیدان و مؤلف نزهت القلوب به قلم آورد. صص 49 تا 52 .
امانت، در تبیین اوضاع جعزافیائی کشور، از تفاوت تجاوزات درمرزها تحلیل سنجیده ای دارد. با تمیز انگیزه ها، نا آرامی ها را شرح میدهد با اشاره به نکته ای بخشی از علایق مشترک قومی و مذهبی و پیوندهای تاریخی را روشن میکند. در بحث «درون مرزهای بی ثبات» مینویسد :
« نا آرامی های مرزی ایران و عثمانی مانع از رشد مبادلات تجاری و انسانی میانِ دو کشور در قرن نوزدهم نشد از همه مهمتر، برحجم رفت و آمد زایران ایرانی به اماکن متبرکه نجف و کربلا درعراق عرب افزود ... » ص 53 - 52
در مقایسه، با مرزهای شمال شرقی « ازخانات آسیای میانه – یعنی خیوه و مرو و بخارا گرفته تا هرات و قندهار .... مدام شاهد تجاوز طوایف چادرنشین بود. دست اندازی های ترکمن ها، افغان ها، و گاه بلوچ ها، به داخل خراسان و ایالت های مجاور و روستاها مانع جریان داد و ستد با هندوستان و آسیای میانه میشد. شبیخون و ربودن روستائیان و شهرنشینان خراسان به دست ترکمنهای سنی و به بردگی فروختن آنان در بازارهای خیوه و بخارا یکی از دردسرهای عمدۀ حکومت قاجار بود. ... ایران شیعی همان طور که در مرز غربی اش مواجه با عثمانیان سنی بود، در جبهه شرقی نیز کماکان رو درروی سنی های مخالف، اگر نه دشمن باقی ماند. انزوای قومی – مذهبی ایران که میراث عهد صفویه بود، از قضا یکپارچگی ملی کشور را مستحکم میکرد. اندیشۀ ممالک محروسه بدین ترتیب مظهری ازتجانس و همگنی سیاسی و ارضی و سرزمینی گردید که درآن زبان، فرهنگ و پادشاهی ایرانی وفرهنگ واعتقاد مذهبی شیعه جزء لاینفک یک هویتِ ملی ِ درحال تطور شد.» ص 54
بیفزایم که صفویه، با تمام زشتکاریها و آثار بدی که از استقرار تشیع در منطقه به یادگار گذاشتند، در مقابل توانستند مرزهای جغرافی کشور را از گزند هجوم همسایگان و بیگانگان حفظ کنند به ویژه همسایۀ مقتدری چون عثمانی که تا بود، چشم طمع در تصرف مناطق شمال غربی ایران را هرگز از یاد نبرده بود. در خاطره های قومی آثار تلخ حملات و لشگرکشی های خونین ترکها به آذربایجان که بخش بزرگی ازمنطقه را به ویرانی کشید؛ هنوز هم حضور دارد.
رقابت های روس و انگلیس سرآغاز فصل جدیدی ست ازفلاکت و نکبت ملی درتاریخ سیاسی – اجتماعی ایران که دردوران ناصرالدین شاه به شدت قوت میگیرد. بی کفایتی سلاطین و حکام، بستر مناسبی برای رشد مطامع نمایندگان آن دو دولت همیشه متجاوز را فراهم میساخت. امانت مینویسد :
« ... درسرتاسر دوران قاجاریه ایران کانون قدرت نمائی روس و انگلیس باقی ماند، واین رقابت غالبا پای مسائل دیگر از قبیل حیثیت، اختلاف های فرستادگان اروپایی بر سر مسائل ناچیز و منافع و امیال حکام ستیزه جوی قاجار را به میان میکشید. ... پادشاهان قاجار و بسیاری از مقامات بلند پایه، از ربع دوم قرن نوزدهم به بعد، برای جبران حمایتِ رو به نقصانِ مردم از ایشان وادار شدند به پشتیبانی خارجی تکیه کنند.» ص 57
« ... فتحعلی شاه نزدیک به یک هزار (1000) همسر، از طبقات مختلف، با اصل و نسب و سنین متفاوت به حرم شاهی آورد و به هریک وظیفه ای محول کرد. ... هنگام مرگش در 1250 هجری قمری در حدود شصت پسر و بیش از چهل دختر ازخود باقی گذاشت. ص 60
پیامد چنین وصلت های بی حساب و کتاب، با هرانگیزه ای که باشد جز عیش و عشرت های سلطانی - حیوانی آن هم به هزینۀ ملت، جز نا به سامانی و فلاکت ملی نتیجه دیگری نداشت . بروز 2 جنگ خانمانسوز ایران و روس، با فتوای علمای اسلام به "حکم جهاد" و برباد رفتن مناطق گسترده ای از خاک وطن، نمونه ای از آن غفلت ها وعیش و نوش های شاهانه بود؛ که حاصل نهائی اش بارآمدن طبقه ای هرزه وانگل با نام پر تفرعن شاهزاده قاجار شد، که در گوشه و کنار کشور سر برآوردند و زالو وار با مکیدن خون مردم مفلوک به چپاول پرداختند.
امانت، با روایتِ گوشه هایی از سرگذشت دردناک ِ تاریخی ما، خوانندگان را در تاریکیهای فرهنگی آلوده و بویناک جولان میدهد. از کشتارها و نا امنیها و قتل و غارت ها، حکایت های تلخی را یادآور میشود.
امانت میگوید: فراموش نشود که صد و چند سال پیش درهمین کشورباستانی گل و بلبل، مردم را در خراسان اسیر میگرفتند و در بازارهای برده فروشان آسیای میانه میفروختند.

« ناصرالدین میرزا نخستین فرزند باقی ماندۀ محمد میرزا وملک جهان، درروز ششم صفر سال 1247 در دهکده "کُهنمیر" در حدود 25 کیلومتری تبریز به دنیا آمد. ... محمد میرزا دراین وقت خود همراه پدرش عباس میرزا ولیعهد سرگرم پیکار با ایلات سرکشِ شمال شرقی خراسان بود. ... نام ناصرالدین (یاری دهنده دین) به امید و انتظار پیروزی پدر برایلات سنی ترکمن به فرزند داده شد. لشگر قاجار متجاوز از 20000 اسیر شیعه را آزاد ساخت و مانع از فروش آن ها در بازارهای برده فروشی آسیای میانه شد. ... » ص66
امانت، ار جنایت هولناکی خبر میدهد که مایه شگفتی است آن هم به دست کسی که به نام پرطمطراق "صدراعظم لایق و دانشمند" در آثار تاریخی ثبت شده است. مینویسد:
« ... اندکی پس از مرگ فتحعلی شاه، جهانگیر بی چاره و بهمن میرزا و سه پسر دیگر عباس میرزا همه دستگیر و درقلعه اردبیل زندانی شدند ... چند ماه بعد، جهانگیر و برادرش خسرومیرزا به دستور میرزا ابوالقاسم قائممقام نابینا گردیدند...» اما طولی نمیکشد که به دستور محمدشاه، قائم مقام نیزخفه میشود .
« ... خفه کردن پنهانی قائم مقام لایق و دانشمند در سرداب کاخ نگارستان در بهار سال ... » صص 3 - 74
اختلافات خانوادگی قاجار و شرح فساد حرمسرای شاهی از مقوله هائی ست که «قبله عالم»، خواننده را باحوادث گذشتۀ دربار و پیامدهای آن آشنا میکند. از وضع آموزش های اولیه ناصرالدین میرزا و تعلیمات دوران کودکی و تآثیرات ناگوارش به دوران پادشاهی، روایت های شنیدنی دارد. مینویسد:
« ... بشیرخان، غلامی حبشی که زرخرید ملک جهان بود. مآمور نظارت برامور شاهزاده بود ... بشیرخان مدیری با کفایت بود و سختگیریهایش با خلق و خوی احساساتی وگاه بچه گانه اش درمیآمیخت. بعدها، وقتی خواجه باشی ِ شاه گردید، بشیر به خود میبالید که سال های سال خادم شخصی ناصرالدین شاه بوده و حتا قنداق او را شسته است ... بشیر سرانجام به امر شاه در یکی از طغیان های غضب ملوکانه در1276 ه ق به قتل رسید. ص 79
روابط سرد محمدشاه با فرزندش باعث انزوا و سرشکستگی ناصرالدین میرزا بوده به طوری که درتمام عمرش از دوران کودکی خود به تلخی یاد میکند و از سختگیری های حاج میرزاآقاسی درباره هزینه های دربار شکوه سر میدهد تا جائیکه در زمستان سرد تبریز درآرزوی جوراب پشمی بوده، مجبور میشود به طور پنهانی آن را از اقوامش بگیرد .
در صفحه 82 ، در ترجمه یا نقل و قول لغزشی رخ داده که باید یادآور شوم.
« ... میرزا تقی خان بی پرده گفت: " چه میتواند پیش آید جز مشکلات؟ اگراین شاه حیوان، ولیعهد را اینجا نزد امیر...]یعنی، امیرنطام زنگنه[ باقی گذاشته بود ... » و چند سطر پائین تر «...از لحن خشن میرزاتقی خان و ناسزائی که دربارۀ شاه به کار برد ...»
درگویش ترکی آذربایجان و به ویژه درتبریز، به کارگیری کلمه "حیوان" منظورلغوی حیوان به معنای اخص جانور نیست . حیوان، صفتی است که بیشتر همدردی را میرساند و درمحاورات تحت اللفظی معادل طفلکی به کار گرفته میشود. (حیوان جوان قیزی بیرقوجا کیشی یه وئردیلر = طفلکی دختر جوان را به یک پیرمرد دادند) یا (حیوان بالا جوانلاری قیردیلار = طفلکی جوان ها را کشتند) یا زمانی که شخصی در معرض ظلم و ستم قرار گیرد (حیوان آروادین ارثیه سین یِدیلر = ارثیۀ طفلکی زن را خوردند ) این توضیح از آن جهت آمد که درهیچیک از اسناد و کتب تاریخی، حرف ناشایستی از قول امیر در باره شاه وپدرش ثبت نشده است. امیرکبیر به هردلیلی، برای پیشرفت و پایداری و عظمتِ ناصرالدین شاه تا آخرین لحظه فداکاری کرد. حتا وقتی فرمان مرگش رسید بلا درنگ، با دست خود به زندگی اش پایان داد.
بد گمانی و سوء ظن محمدشاه از روابط همسر خود (مادر ناصرالدین شاه) با دیگران، باعث دل افسردگی و بیمیلی محمدشاه به فرزندش شده و تا مرز تنفر پیش رفته است.
« ... بیزاری شاه از ناصرالدین میرزا حتا از این ها نیز ژرف تر بود. و انسان خواه ناخواه به فکر حکایاتی میافتد که تنفر شاه را حاصل شک و شبهه ای میداند که در باب حرامزادگی شاه زاده رواج داشت. ... اتهام زنای با محارم ما بین ملک جهان و برادرش، عیسی خان قوانلو، که موجب چوب کاری خان در ملاء عام در تبریز شد، ای بسا که تمهیدی صرفا برای بی اعتبار ساختن قوانلوها بود . » ص 85