کتاب سنج- نقد وبررسی ودیگر یادداشتها...

Monday, May 22, 2006

مصاحبه با علینقی عالیخانی بخش پایانی

بررسی کتاب

سیاست و سیاست گذاری اقتصادی درایران
1340 - 1350
ویراستار: غلامرضا افخمی
از انتشارات بنیاد مطالعات ایران. امریکا
چاپ اول 1380/2001
" .. وقتی قرارداد نفت با کنسرسیوم را در 1954 که میشود1333، بستند، درآنجا گفته میشد امور اساسی شرکت نفت را کنسرسیوم انجام میدهند: شرکت اکتشاف و تولید و
تصفیه. این میشود اساسی. آن وقت به کارهائی که جنبی است و مستقیما مربوط به استخراج و یا تصفیه نیست به آنها میگوئیم غیراساسی. ولی واژۀ غیراساسی، که واقعا هم برای کارهای غیراساسی بود ازنطر تبلیغاتی و روحیۀ مردم ایران که درتلاش ملی کردن صنعت شکست خورده بودند چنان زیبا نبود. بنابراین گفتند غیرصنعتی که هیچ معنائی نداشت. امور غیرصنعتی عبارت بود ازهمه کارهائی که مربوط به مسکن، بهداشت، آموزش، تربیت و مسائل کارمندی و کارگری میشد. اینهارا شرکت ملی انجام میداد. ..." ص 14
بعد از عقد قرارداد با کنسرسیوم، درهمان سالها جسته و گریخته شایعاتی درباره شکست پروژۀ ملی شدن نفت برسر زبان ها افتاد که بعد ازمدتی به فراموشی سپرده شد. درآن زمان نه درجراید چیزی دراین باره منعکس شد و نه دولت کودتا چیزی گفت فقط مسئلۀ پنجاه – پنجاه راگفتند وتمام شد. تا اینکه پس ازنزدیک به نیم قرن، معلوم میشود که در دوران قرارداد با کنسرسیوم، وظیفۀ شرکت ملی نفت ایران، در ادارۀ امور:
" مسکن، بهداشت، آموزش، تربیت و مسائل کارمندی و کارگری" خلاصه میشد ولاغیر.
این که پس از گذشت نیم قرن، یک دولتمرد رژیم گذشته از شکست پروژه ملی شدن صنعت نفت ایران، با مدرک و سند صحبت میکند، تازه پرده ها کنار میرود و چیرگی استبداد عریان میشود. به ظن قوی، بی اعتمادی و دولت ستیزی سنتی مردم را ازاین زاویه میتوان فهمید.
عالیخانی، در آشنائی با اوضاع خوزستان در دوران خدمتش درشرکت نفت، اطلاعات مفیدی دارد. میگوید :
" ... البته باید گفت که درهمان زمان کارهای غول آسا درخوزستان انجام میشد، خوشبختانه به صورت برنامه منطقه ای، که سازمان برنامه زیر نطر مرحوم ابوالحسن ابتهاج و به دلیل سرسختی ابتهاج انجام میداد که اقتصاد خوزستان را دگرگون کرد. ص 15 – 16
در ادامۀ کارهایش، بعد ازطهرها در اطاق بازرگانی تهران بعنوان مشاور کارشناس اقتصادی استخدام میشود و اینجاست که : " ... نه فقط با تقریبا تمام صاحبان صنایع فعال و سرشناس آن روز آشنائی پیدا کردم، و با بعضی شان دوستی پیدا کرده بودم ... این یک کارآموزی فوق العاده ای بود برای من که مسائل را از نقطه نظر کسانی که با دولت رو به رو هستند و هزار گرفتاری دارند ببینم." ص 17
در کابینه اول علم پست وزارت اقتصاد را برعهده دارد. اصلاحات ارضی که درکابینۀ امینی شروع شده بود در کابینۀ علم نیز ادامه دارد. " یک چیزی را به شما بگویم. من فوق العاده تحت تآثیر رفتار خود شاه قرارگرفته بودم که از نظر من، که ازبیرون نگاه میکردم میدیدم با جان و دل دنبال جریان اصلاحات ارضی است ... معتقد بودم که باید از او پشتیبانی کرد."18 - 19
درباره نزدیکی با آمریکا میگوید :
" ... باید به شما صریح بگویم، که از روزی که پس از پایان تحصیلات به ایران برگشتم فوق العاده به من برمیخورد که میدیدم که حالت رابطه مسئولان آمریکا با مسئولان ایرانی حالت ارباب نوکری است. ... مجیدیان که آن موقع قائم مقام بانک ملی ایران بود میگفت که من ترجیح میدهم که این چند میلیون دلار را اینها به ما ندهند و ما یک مقدار دندان روی جگر بگذاریم و این قدر خفت گدائی از خارجی را نکشیم." ص 19
عالیخانی درباره اصلاحات ارضی و برخوردهای منفی مخالفان آن طرح، نظری دارد که میتوان گفت معطوف به بحثی ست که در پیش توسط ویراستار هم مطرح شده است :
" نظام حکومتی درتبدیل توانمندی های اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی به توانمندی سیاسی توفیق نیافته بود. "
با چماق استبداد و قیم، هیچ ملتی به آزادی نرسیده است. تازه ، درک آزادی و اِشراف به حدود و ثغور آن نیز زمینه های مساعدی میخواهد که میباید فراهم شود. با حفط سنت های دست و پاگیر و تقدس جهل، نمیتوان، از چیرگیِ سیاه اندیشی و کهنه پرستی رها شد و ابزار فکریِ پیشرفت های دنیای معاصر را درک کرد. تجربۀ شکست تجددخواهی و خیزش مشروطه، غفلت های ملی را ازپرده بیرون افکند. در همین انقلاب 1357 بیش ازآنکه درپشت بام مدرسه علوی فرماندهان را بکشند، میبایست، اندیشه های بدوی ما را بردار میکردند که برعکس شد. حاصل آنکه غفلت روی غفلت درهم تنید ومردم، دریک همبستگی حیرت انگیزبا ستایش تحجر، فلاکت تازه ای را به جان و دل خریدند.
شرایط تکانِ ملی و پرش به جلو، با فکر درست، زمانی فراهم میشود که فضای سیاسی جامعه، با گزینه های سالم، امنیت فرد وحقوق انسانی را قابل احترام بداند. این گونه مسئولیت های مهم درجهان مدرن، با نهادهای پر و پا قرص مدنی ست که درحکومت ها یشان متجلی میشود.

بخش دوم: سازماندهی و ساماندهی اقتصاد ملی
دراین بخش، عالیخانی با اشاره به اختلاف وزیر بازرگانی و وزیرصنایع و معادن میگوید:
" ... اینها طرز فکر مطلقا متضاد همدیگر داشتند. طاهر ضیائی به عنوان وزیر صنایع به شدت میخواست از صنایع موجود آن روز حمایت بکند و جهانشاهی بیشتر توجهش به بازگانان و صادرکنندگان و وارد کننده ها بود ... ایدۀ خیلی دقیقی هم نداشتند که چگونه اقتصاد کشوررا جلو ببرند و از رکود بیرون بیاورند ... هرکدام فقط سعی میکرد که مشتری خودش را حفظ بکند. یکی طبقه صنعتگر و دیگری طبقۀ بازرگان. بنا براین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه را یکی بکنند" صص 27- 25
درکنار این اختلاف ها، عالیخانی با انتخاب همکاران جدید با سازماندهی تازه ای کارش را شروع میکند.
جالب اینکه، قبل از شروع کار وقتی به نزد علم میرود، علم میگوید " ... نه آقاجان ما میخواهیم شما به ما برنامه بدهید. با روش مخصوص خودش گفت ما میخواهیم شما دکتر شاخت ایران باشید. گفتم که اما شرط من این است که من هرکسی را بخواهم بیاورم وهرکسی را که بخواهم بتوانم بیرون کنم. اگر این شرط مرا قبول نکنید نمیتوانم این کاررا قبول بکنم. ... ... علم گفت نه، هرکسی را بخواهی میتوانی بیاوری و یا بیرون کنی. گفت دیگر چی؟ گفتم هیچی. ص 29.
پندآموز اینکه هریک ازرجال با قدرت در دوران محمد رضاشاه، قبل از ورود به حوزۀ کار، با توجه به دخالت های شاه و ترس ازبدنامی و مخدوش شدن مسئولیت ها، روی استقلال عمل خود پافشاری میکنند. لایحۀ اختیارات دکتر مصدق و بعدها آن چنانکه درخاطرات ابوالحس ابتهاج آمده، همو و حالا با مطالعۀ خاطرات عالیخانی، همگی با ترس و بیمی مشترک، گرفتار دخالت های شاه هستند.
درباره حادثۀ 15 خرداد و رفتار قاطعانه دولت توسط اسدالله علم، با آن پیشامد، عالیخانی، روایت های زیادی دارد که خواندنی ست . اما همو، روز اول با شنیدن تشنج وشلوغیها شگفت زده میشود.
" ... برای من و طرز فکر من، این حوادث فوق العاده ناراحت کننده بود و فکر میکردم چطور درکشوری یک چنین اصلاحاتی میکنند یک عده درخیابان میریزند و کار به اینجا میرسد. این بود که درهیئت وزیران گفتم که من نمیدانم ریشۀ این امر درکجاست و خبرندارم." ص 41
عالیخانی دربدو شروع به کار، متوجه بی برنامگی بازرگانی و اقتصادی کشورمیشود و با طرح های اساسی و انتخاب مدیران آگاه اصلاحات و مسئولیتها را تعیین میکند. میتوان گفت با سازماندهی تازه، انگار که کار ها از صفر شروع میشود.
" ... اصولا به شما بگویم کسانی که ناله میکنند که ما میخواستیم چنین و چنان بکنیم ولی نگذاشتند، علتش این است که خودشان هم نمیدانستند که چه میخواهند. اگر انسان برای خودش باشد که چه میخواهند و بتواند آن چیزی را که میخواهد به روشنی بیان بکند و به عبارت دیگر، صورت مسئله را درست بنویسد، خیلی آسان میتواند با دیگران راه بیاید. این را من همیشه درتجربۀ خودم دیده ام." ص 54
اعتماد به نفس و لیاقت کافی در مدیریت، و میزان بالای قدرت اجرائی را میتوان از سخنان بالا تخمین زد. نا گفته نماند که سیستم ایران استبدادی تمامِ مسائل کشوررا تحت الشعاع افکار دلخواهِ شاه قرارمیدهد، عالیخانی، به طور قطع دارای لیاقت و کاردانی و مورد اعتماد شخص شاه باید بوده باشد که با دست باز بتواند با قدرت کامل وزارتخانۀ قدرتمندی را که پولساز ترین نهاد دولتی وملی ست، با چنان نظم و انضباط و مدیریت سر و سامان بدهد.
اصولا شالودۀ بحثِ این کتاب، ضمن شرح حال عالیخانی، توصیف فعالیت های خود وهم اندیشانِ هم طبقه اوست که نه تنها ازمنظر تحولات اقتصاد ایران و برای پیشرفت کشورحائز اهمیت میباشد، بلکه دریچه ای ست با نگاه تازه دربازآفرینی سیاستهای کلی آن دوران، در تبیینِ تلاش مدیران و مسئولان رژیم گذشته ، اگر چه امروزه در گرد وغبارتعصبات ویرانگر نادیده گرفته میشود، اما وجدانِ جامعه زمانیکه به داوری نشست، با ادای سهم هریک از آنها، نیک و بد اعمالشان را به تاریخ واگذار میکند.
عالیخانی، روایت نوسازی ایران را بازبانی ساده به خواننده نقل میکند. اقتصاد دانی ست که استحکام و قدرت بیان زبانش روان است. خواننده، در همه صحنه های روایت، با جاذبه ای تازه روبه روست.
" ... به عنوان نمونه، وقتی که ماصحبت میکردیم که برای صنایع کارگر احتیاج داریم. میدیدیم که کارگرهای ما هیچ نوع کارآموزی درست نداشته اند و راندمان کارگرهای ما دررشته های صنعتی فوق العاده پائین است ... ... در اواخر دهۀ 70، یعنی خیلی پس از آن دورانی که من به آن اشاره میکنم، ما در ایران 90 هزار کارآموز فنی داشتیم درترکیه 900 هزار داشتند. یعنی ده برابر و درکشورهای پیشرفته که اصلا قابل مقایسه نبود." ص 66
اینکه ما درایران فاقد صنعت بودیم. نباید تردید داشت. واقعیت این است که میراث شوم قاجاریان، جر فلاکت و ویرانی چیز دیگری نبود. جاده نبود. آمد و رفت بین شهرها سخت خطرناک بود. مسافرت از تبریز به مشهد باعبور از کشور روسیه صورت میگرفت. آن هم از طریق پیاده یا کالسکه ازتبریز به بندر انزلی و ازآنجا با کشتی به باکو - عشق آباد و سرخس تا میرسیدند به مشهد. تعلیم و تربیت بچه ها درفضای مکتب خانه های نمور و تاریک و درس ها نیز در تعلیم قرآن وشرعیات خلاصه میشد. آمدن مشروطیت نیز دیری نپائید ، چون طفلی نوپا فلج شد. دراواسط مجلس دوم، با شروع جنگ اول جهانی، ایران میدان تاخت و تاز لشگریان روس و انگلیس و عثمانی و آلمان شد. قحطی و نا امنی، فقر و بیماری سراسر کشور را فرا گرفت. یحیا دولت آبادی در بخشی از کتاب «خاطرات یحیا»، سیه روزی و فلاکت روزافزون مردم کشوررا در آن سالهای نکبت بار، روایت کرده است .
پیدایش رضاخان در صحنۀ سیاسی ایران با آنهمه روایت ها که " انگلیسی ها آوردندش" سیمای گورستانی ایران را تغییر داد. امنیت مردم تا حدودی تآمین شد و انگشت شمار صنایع بزرگ در گوشه و کنار کشور ایجاد گردید. چند کارخانه قند ویک کارخانه سیمان ری و چند نساجی راه افتاد کارخانه ذوب آهن که آثار ساختمان ناتمامش بعلت حملۀ متفقین به ایران، تاسالها پیش درکرج به چشم میخورد و صنایع دستی وخرده پا مانند جوراب بافی وحوله بافی و شهربافی و سماورسازی و ... که بعد از هجوم اجناس خارجی به کشور، به حیات بخور و نمیر خود ادامه میدادند. طرح نوسازی ایران که درزمان رضاشاه شروع شده بود در سلطنت محمدرضاشاه نیز دنبال شد و رسید به جائی که دراثر تربیت مدیران تحصیل کردۀ داخلی، سیر تحول صنعت با تجربه های تازه ای شکل گرفت.
نمونه ای از این تحول را عالیخانی چنین توضیح میدهد:
" ... در واقع کارخانه خریدنی نیست، بلکه شما میباید طرح خودتان را بریزید و باتوجه به ظرفیتی که برای تولید کالا روشن بکنید به چه ماشین ها و به چه نوع تجهیزاتی احتیاج دارید ... طراحی بکنید ... تمام اینها هنر صنعتی است و گرنه ماشین آلات سرهم کردن به آن اندازه سخت نیست. آن را به صورت کلی به نام دانش فنی میشناسند ... یکبار متوجه شدم درکارخانه ای که خریداری شده و هزینه اش راهم سازمان برنامه، یعنی بهترین دستگاه کشور داده، جزء چیزهائی که وارد کرده بودند درهای بزرگ فلزی آهنی بود که درِ کارگاه را میبست. یعنی از پیش پا افتاده ترین چیزهائی که نه فقط درشهرهای بزرگ ایران درخیلی از روستا ها میتوانستند بسازند. ص 67 – 68
عالیخانی، از تجربیات خود میگوید :
"تولید کنندگان سیمان جنس خودشان را نمیتوانستند بفروشند. ... با راه آهن هم صحبت کردیم. درآن موقع وزیر راه معینیان بود، مردی فوق العاده مثبت. او هم گرفتاری داشت به خاطر اینکه دربرابر هریک تن کالائی که از جنوب وارد کشور میشد یک سوم یا یک چهارم تن کالا از شمال به جنوب میرفت یرای صادرات. بنا براین واگن ها خالی برمیگشتند. با او صحبت کردم که برای اوهم صرف میکند که قیمت حمل کالارا ازشمال به جنوب بشکند. درنتیجه ما با بهای خیلی پائینی میتوانستیم سیمان را به بندرهای خودمان در خلیج فارس ... برسانیم.شروع کردیم به صادرات سیمان به منطقه خلیج فارس و سیمانی که از جاهای دیگر دنیا میآمد را کاملا شکست دادیم. ... ... " ص 70
سامان دادن به این کارهای مثبت درمرحله اول نیاز به عشق و علاقه دارد و درمراحل بعدی لیاقت ودلسوزی به آیندۀ کشور و جامعه، که متآسفانه اکثر رجال دوران پهلوی، فاقد آن روحیۀ بالا برای عرضۀ قدرت ذاتی خود بودند.. سرنوشت فرجامین تیمورتاش و داور دو وزیر مقتدر و کاردان رضاشاه، در دل و جان هریک از مسئولان بلند پایۀ کشور لانه کرده بود و درتمام دوران پهلوی دوم ذهن ها را سوهان میزد. گلایه های اسدالله علم از محمدرضاشاه در سال های پایانی عمرش با آن همه خدمات ارزندۀ او، در تآیید چنین تردیدها قابل تآمل است. این که عالیخانی با سیاست ویژه ای توانسته درآن ده سال وزارت، لیاقت و کفایت خود را با پیشرفتها و تحولات صنعتی و اقتصادی کشور هماهنگ کند، قابل حرمت است. گو اینکه نشانه هائی درهمین کتاب به دست میدهد که علت کناره گیری اش از مسئولیتها، دلخوری شاه از او بوده، آن هم به دلیل اینکه توصیه های شاه را زیاد جدی نگرفته است.
عالیخانی، خاطره ای از دو مبتکر ایرانی روایتی دارد که اززبان یک مسئول بلند پایه، شنید نی است .
" ... یک روزمن دیدم که دو جوان آمدند به دفترم و پروانه میخواهند برای ساختن اتوبوس. اسم اینها بود احمد و محمود خیامی. به اینها گفتم شما چه سابقه ای دارید که میخواهید اتوبوس بسازید. گفتند ما درمشهد گاراژ داشتیم و آنجا مکانیکی میکردیم و این کاررا یاد گرفتیم. این اطاق اتوبوس را آسان میشود ساخت. خوب من دیده بودم که اتوبوس معمولی و سنتی را به صورت زیبا میساختند.. اما اینها میگفتند ما میخواهیم عین اتوبوسهائی که درخارج میسازند درست بکنیم. ..." ص 107
کار دنبال میشود. یعنی: تسهیلات لازم از طرف عالیخانی هموار میشود. "قبول کردم که اینها بروند کارخانه را راه بیاندازند. پروانه هم دادیم" ص 108
همین تسهیلات و پشتیبانی وزیر دولت از این دو مبتکر به تآسیس چند شرکت بزرگ برای راه اندازی اتوبوس سازی و فعالیتهای ایران ناسیونال و راه اندازی ده ها کارگاه های مستقل صنعتی جنبی منجر شد. وهمانگونه است تآسیس کارخانه رادیاتورسازی که با توجه به اختلاف فاحش آب وهوای ایران درتابستان و زمستان، مقرون به صرفه بود که رادیاتورازانواع گوناگون یعنی کامیون و اتوبوس وسواری درایران ساخته شود. "درنتیجه اینها رادیاتورهائی ساختند که کارکردش به مراتب بهتر از رادیاتورهای خارجی بود. چون برای شرایط اقلیمی ایران طرح شده بود." ص 109
اطلاعات مفید کتاب درباره " مونتاژ، آن توهم را که سال ها برسر زبان ها بود و گفته میشد که مونتاژ یک صنعت انگلی و بیخودیست ازبین میبرد.
"مونثاژ عبارت از رویهم سوارکردن قطعات مختلف برای تولید کردن یک کالای معین؛ ... مثلا وقتی که ما میخواهیم رادیو درست بکنیم، مقداری سیم و قطعات مختلف از جاهای مختلف میخریم و اینهارا سرهم میکنیم و بعد درجعبه ای میگذاریم و به این میگوئیم رادیو. هیچ رادیوسازی همه این چیزهارا خودش نمیسازد ... هرکدام اینها اشل تولید اقتصادی خودشان را دارند ... آن کسی که ترانزیستور میسازد، رادیوساز نیست و وارونه. ... کاری که درصنعت رخ میدهد به این صورت است. هرکارخانه ای یک چیزمشخصی را میسازد، باقی چیزهارا سوار میکند. ... ص 103
" ... صاحبان صنایع در کشورهای پیشرفته هیچ خوششان نمیآمد که شما این جنس هارا خودتان تولید بکنید." عالیخانی از اشکالتراشی خارجی ها اطلاعات جالبی به خواننده میدهد. بنگرید به صفحات 120 و121. همچنین درباره ارتباط ارگانیسم و گسترش صنایع در منطقه، و تربیت کادر فنی که از پایه های اصلی ایجاد مراکز صنعتی است. میگوید:
" ... درتبریز ما یک کارخانه نسبتا بزرگ ماشین سازی درست کردیم. ولی این کارخانه تنها نبود همراه با یک منطقی بود برای توسعه کلی شمال غرب ایران و درضمن تربیت کادر فنی نه فقط احتیاجات منطقه ای بلکه احتیاجات ملی را در دسته های مشخصی تآمین بکند این بود که ار یک طرف کارخانه قند درخوی ایجاد شد، کارخانه سیمان در صوفیان، و بعد ما برای تربیت کادر فنی مدرسه حرفه ای که درست کردیم ظرفیتش 600 نفربود. ... معمولا دراین گونه برنامه ریزیها شما احتیاج به تربیت کادری حدود ده درصد یا کمتر کسانی که شاغل هستند احتیاج دارید ... ما سه برابر ماکزیمم آن تعداد کادر تربیت میکردیم ... متوجه بودیم ... احتیاجات ما روز افزون میشود. ص122
عالیخانی، با تمام حسن نیتی که دراین کتاب نشان میدهد، برخی جاها با نوعی رودرواسی، با پرهیز ازپاسخ گفتن خواننده را دچار تردید میکند. آنجا که پرسشگر مسئلۀ پیشرفت کشاورزی را در مقایسه با وضع کشاورزی با قبل از انقلاب را مطرح میکند، همو ضمن پاسخ های سنجیده و آمار نسبتا درست، وقتی میرسد به جابجائی وزرای کشاورزی - رفتن سپهبد ریاحی و آمدن عبدالعظیم ولیان – میگوید :
" ... پس از رفتن سپهبد ریاحی متآسفانه وزارت کشاورزی را تجزیه کردند که به عقیده من از نقطه صرف اقتصادی کار خطائی بود. بیشتر دلیل سیاسی داشت که وارد بحثش نمیخواهم اینجا بشوم ...: ص 132.
پاسخ عالیخانی و آوردن اینجا، چنین استنباط میشود که "اینجا" نمیخواهد بگوید. امید اینکه حتما درجای دیگری دلیل سیاسی را روشن کنند. چه کسی صالح تر و امانتدار ازایشان خواهد بود که با یادآوری لغزش های آن دوران، گوشه هائی مستند ازتاریخ صحیح وسالم کشوررا روایت کند وبا این کارنیک اش آشفتگی های تاریخ نگاری را بکاهد.
این گونه امساک ها دربارۀ معرفی برخی ازمقامات، که دستبرد به بیت المال راحق عرفی خود میپندارند، در دیگر موارد نیز تکرار شده. مثلا در صفحات 252 و 253، صحبت از یکی از بستگان پادشاه است که گویا کارخانه قندی را دولت "که درکادر اصلاحات ارضی" به بخش خصوصی فروخته است، میخواهند، از طریق اعمالِ نفوذ یا پارتی بازی از دستش دربیاود، که عالیخانی با این کار مخالفت میکند. ومیگوید:
" کسی که آمده کارخانه را خریده کارخانه مال اوست." درادامه همین بحث آمده :
" ... بازهمان شخص، که به عنوان عضو خاندان سلطنتی از پرداخت حقوق گمرکی و سودبازگانی معاف بود، به عنوان اینکه برای ساختمانی که درکاخ خودش میکند احتیاج دارد فیبر وارد کشور بکند. فیبر وارد کرده بود ، ولی به جای هزار مترمربع، هزار متر مکعب وارد کرده بود ... "
اینجا هم عالیخانی از معرفی شخص "بستگان پادشاه" پرهیز میکند.
این همان ایراد اساسی به حکومت اسلامی ست از سوی مخالفین پرده پوشی حکومت اسلامی در پروندۀ آمران و قاتلان قتل های زنجیره ای و لوث کردن پروندۀ زهرا کاظمی و ده ها پروندۀ جنایت دیگر و مخفی کردن نام غارتگران ثروت عمومی، که بدون تردید از سهامداران حکومت بودند، لکۀ ننگینی شد وبر پیشانی اسلامی اندیشان و حکومت اسلامی شان نشست.
امروزه بخش عمده ای از مردم ایران، وقتی صحبت حیف و میل های کلان و یا از پورسانتاژهای چندین میلیون دلاری و زد و بندهای آقازاده ها درمعاملات نفت را میشنوند، از اینکه مجرمین اصلی و چپاولگران بیت المال، معرفی و تسلیم عدالت نمیشوند خشمگین هستند و درنهایت به تنفر و انزجار خود بسنده میکنند. آما آنچه در اذهان مردم ته نشین میشود، بالاگرفتن موج این سنت فکری دیرینه است که فعالیتِ همۀ مسئولان درهر نوع حکومت دراین سرزمین، به نفع خود و جیب شرکا بوده و خواهند بود.

نظر عالیخانی درباره سنجش کیفیِ صنعت و کشاورزی در دورژِیم قابل توجه است. در حکومت اسلامی، کشاورزی وضع بهتری نسبت به گذشته پیدا کرده است برخلاف صنعت که دچاررکود شده وخیلی از کارخانه های بزرگ صنعتی به حداقل تولید رسیده یا به کل تعطیل شده است. وقتی گروهِ اسلامی مؤتلفه، بازار ایران راقبضه کرد از آنجایی آن مردان پولساز میانۀ خوبی با صنعت نداشتند و برحسب فکر و سازمان طبقاتی شان، بیشتر ازطریق تجارت و دلالی به رفاه و ثروت رسیدن را درمعاملات تجربه کرده بودند و کار پرسود دلالی را به تولید ترجیح دادند، با چنین شیوۀ ویرانگر، عایدات کلان نفت را برای واردات جنس از کشورهای خارجی، به جیب خارجیها ریختند. هنوزمتوجه فاجعه ای که از نابودی تولیدات صنعتی، به مردم خواب رفته تحمیل کرده اند نیستند و نمیدانند که با این شیوۀ دلالی چه جنایت بزرگی در راه نابودی اقتصاد کشور مرتکب میشوند و برای نسل های آیندۀ ایران، چه روزگار فلاکت باری را به میراث میگذارند.
درهمین گذشتۀ نزدیک نمونۀ ورود بیرویۀ کفش از چین، باعث تعطیلی چندین کارخانۀ بزرگ شد. آیا همان رفتاری که ترکها درمقابل واردکنندگان وحکومت کردند نمیشد درایران پیاده کنند؟ کارخانه داران وکفشدوزان وکارگران صنعت کفش درترکیه، بعد از تذکر چند باره به دولت، برای جلوگیری از ورود کفش، وقتی دیدند کسی به شکایت آنها توجه نمیکند، با آتش زدن کفش های وارد شده از چین درگمرک، مسئله را پایان دادند.

برگ هائی ازاین کتاب شامل اطلاعات مفید ازبهره برداری و مدیریت درست از منابع طبیعی کشور، درراهِ تولیدات صنعتی و فرآورده های آن است. جالب اینکه ارتباط تنگاتنگ کشاورزی با صنعت را با زبانی ساده به خواننده توصیح میدهد.
" ... ما اولین کارخانه پتروشیمی که درآبادان درست کردیم ازمواد اولیه پالایشگاه آبادان استفاده میکرد. به عبارت دیگرفرآورده های نفتی تبدیل شد به جنسهای ساخته شده یعنی مواد اولیه برای ساختن پودر رختشوئی، پلاستیک و هم چنین سود سوزآور . آن وقت خود سود سوزآور یکی ارمواد اولیه کارخانه کاغذ سازی ما بود درهفت تپه. وازاین گذشته مصرف بسیار بزرگی در صنایع نساجی و روغن نباتی و غیره ما داشت. ... همین سودسوزآوری را که ما تولید میکردیم، قبلا از اروپا دربشگه های سنگینی وارد میکردند، چون اگر نشت کند جنس های دیگرراخراب میکند. به این ترتیب کرایه حمل و نقل و نگهداریش سنگین بود و انبارداریش گران تمام میشد. ... ... یعنی شما کشاورزی را درهفت تپه توسعه میدهید و نیشکر درست میکنید وبعد شکرها را که بیرون آوردید تفاله نی روی دستتان میماند. بعد آن تفاله نی را برمیدارید خمیر میکنید مخلوط میکنید با مقداری خمیرکاغذ و این میشود مواد اولیه شما. بعد سود سوزآوررا ازآبادان میآورید. آن وقت یک مقداری هم خاک چینی از زنوز آذربایجان، که تا آن روز نمیدانستید این معدن زنوز چه معدن نازنینی است، به آن اضافه میکنید و این میشود کاغذ. صنعت یعنی همین." ص137 – 138 .
ترویج صنایع کوچک و دستی نیز از مسائلی ست که دربرنامه های صنعتی کردن کشور، از نطرها دورنبوده و با پیگیری در چهارگوشه کشور، صنعتگران کوچک دستی که اکثرا بینام و نشان بودند مورد حمایت قرار میگیرند. عالیخانی دراین باره توضیحات کافی و مفید که دربخش پایانی بخش دوم کتاب آورده، نظر خواننده را در احیای این گمنامان پراکنده در سطح کشور، جلب میکند.
درهمین مقوله صنایع کوچک به یک مسئلۀ جالب اشاره دارد که، دورازچشم دولت و مسئولان بدون سر و صدا کمک بزرگی به صنایع حمل و نقل و دیگر تولید کنندگان گوناگون انجام میدادند. عالیخانی میگوید :
" ... دراین زمینه هم باز با بررسی اینکه چه درکشورداریم و چه میبایست داشته باشیم شروع کردیم و به نتایجی رسیدیم که برای خودمان تعجب آور بود. مثلا وقتی که خواستیم ببینیم درتهران چه صنایع کوچکی داریم، گروهی را فرستادیم که فقط درمنطقه دروازه قزوین، که میدانستیم درآنجا ازاین نوع کارگاه ها زیاد است، درآنجا بالای 400 کارگاه صنعتی پیدا کردند. ..." ص 142


بخش سوم روابط اقتصادی خارجی
عالیخانی از خدمات اصل 4 یاد میکند. وجدان سالم صرفنطر از تعصبات ملی و قومی و دینی میبایست هریک از این خدمات یا اشتباهات را جا بجا ذکرکند. به کمک اصل 4 مالاریا درایران ریشه کن شد. در تهیه آب سالم و حتا ساختن مستراح دردهات ایران اقدام کردند. شخصاخاطره نفرت انگیزی دارم از نبودن مستراح در یک روستای خوش آب و هوائی درآذربایجان، درسالهای 1345 یا 46 بود که در راهسازی جاده "ورزقان علمدار" کارمیکردم. درسرراه آبادی خوبی بود در بلندترین نقطه که از آن طرف سرازیر میشد به سمت علمدار و جلفا. اسم روستا درست یادم نیست، ولی انگار، "مزرعه" بود. رودخانه ای هم از کنار آبادی میگذشت که آب گوارائی داشت . وضع مردم روستاهم خیلی بد و فقیرانه نبود. کشاورزی خوبی داشتند. صورت ها سرخ و سفید با اندام های متناسب. ولی دراین آبادی مستراح نبود. اهالی روستا در بیابان و پشت درختها هرجا که خلوت بود، شکم ها را خالی میکردند و با سنگ های آلوده خودشان را تمیز میکردند بوی گند ازمسافت دور به مشام میرسید. راه ماشین رو تا آن زمان به آن روستاها از "داش کسن" به آن طرف وجود نداشت. آمد و رفت وسیله چهارپایان صورت میگرفت. اما در درو دیوار کوچه های روستا آثار رنگ باخته ای از شعار های ددت و ضد مالاریا به چشم میخورد. پرس و جو کردم که چرا خانه ها مستراح ندارند. گفتند زمانی مآموران مبارزه بامالاریا آمدند و چند تا مستراح عمومی ساختند ولی کسی استفاده نکرد. با ملا جواد نامی که ملای چند ده بود و دفتردار رسمی آن منطقه، صحبت کردم بعد ازمبالغی حرف و حدیث گفت تو درخانه ای که هستی برای خودت یک مستراج بساز و این مردم را رها کن. از فحوای کلامش دستگیرم شد که ملا از این که روستا درآیندۀ نزدیک توسط جاده به اهر ومشگین شهرو شمال ایران و ازسوی دیگر به جلفا و مرند و تبریز وصل میشود ناراحت است. او برای حفظ سلطۀ خود، بیشتر از این محیط آلوده، حق و حقوقی برای روستائیان قائل نیست.
به اظهار عالیخانی، اصل چهار، درصنایع کوچک هم به صنعتگران محلی کمک های لازم انجام داد. این نکته را باید تذکر داد که: کمک به یک کشور عقب مانده فرق میکند تا تسلط و تشکیل نوعی حکومت جنبی و آمرانه. عالیخانی این نکته رابه درستی دریافته و میگوید:
"اما چیزی که این میان پیش آمد این بود که پس از 28 مرداد مقام های امریکائی یک غرور بی اندازه پیدا کردند و دچار این توهم شدند که آنها هستند که باید بگویند چه برای ایران خوب است و چه برایش بد...." این دخالت ها تا آنجا میرسد که " ... همان سالهای اولی که به ایران برگشته بودم یک دفعه عکسی دیدم که واقعا زننده بود، و به من خیلی برخورد، ولی مثل اینکه مقامات مسئول توجهی به آن نمیکردند. ان هم یک عکسی بود که یک عده سرباز ایرانی ایستاده بودند و شاه هم از آنها بازدید میکرد و معلوم بود لباس هارا آمریکائی ها به عنوان کمک نظامی میداده اند و روی کمربندها علامت (US Army) به چشم میحورد ...
بهرحال یک مقداری حالت تبختر شاید درآمریکائیها ایجاد شده بود، ولی این امر به موازات چیزهای دیگر و کارهای مثبتی بود که آنها میکردند." ص 149
قبلا اشاره کردم که عالیخانی در صفحه 19 ، ازقول "مجیدیان که آن موقع قائم مقام بانک ملی بود" میگوید:" ... من ترجیح میدهم که این چند میلیون دلار را اینها به ما ندهند و ما یک مقدار دندان روی جگربگذاریم و این قدر خفت گدائی از خارجی هارا نکشیم."
و امروزه، وقتی هرایرانی شرافتمند که پست سرش را نگاه میکند، از شنیدن این سخنان و افکار منطقی و غرور آفرین که درآن تنگناها وگرفتاریها درسرداشتند واز خفت و خواری ها رنج میبردند، با حس احترام ازآنها یاد میکند، همچنانکه با دلی پرازنفرت، وقتی نشان (US Army ) در تن سرباز ایرانی میبیند، به هادیان و بانیان این عمل شرم آور و ننگین لعنت میفرستد. از این اعمال مداخله گرانه بود که نفرت از امریکا درابعاد گسترده اوج گرفت .
عالیخانی، دراین بخش نگاه همه جانبه ای دارد، به روابط ایران باکشورهای عربی وضمن اشاره به تحریکات عبدالناصر و دیگران، تحلیل واقع بینانه ای دارد از نزدیکیهای فرهنگ ها.
" ... طی سده ها نه ما و نه عرب ها هیچ کدام سعی نکردیم فراتر از بغض های بیربط و غیرمنطقی خودمان، به صورت گسترده تری به فرهنگ و تمدن خودمان نگاه بکنیم و ببینیم تا چه اندازه به هم آمیخته ایم." ص
166
روابط ایران و اسرائیل و توسعه صادرات و روابط با کشورهای خارجی و قرارداد فروش گاز به شوروی با اطلاعات تازه دراختیار خواننده قرار میگیرد.

بخش چهارم کتاب "فضاهای تصمیم گیری" ست
برکناری علم از نخست وزیری و آمدن حسنعلی منصور، بالا بردن نرخ بنزین و به دنبال آن شروع نا آرامیها درتهران و اعتصاب رانندگان تاکسی و تصویب"لایحه مربوط به حقوق دیپلوماتیک برای نظامیان امریکائی"
که درتاریخ از آن به نام "کاپیتولاسیون" نام برده شده و به روایتی همان لایحه باعث ترور منصور گردید، معرفی و انتخاب امیرعباس هویدا به نخست وزیری و تصویب لوایح انقلاب سفید شاه ومردم و مهمتر، ورود زنان به مجلس شورایملی آن هم برای نخستین بار درتاریخ مشروطیت ایران، جریان تآسیس کارخانه سیمان آبیک، در محدوده 120 کیلومتری تهران که حلاف قانون بوده و با دخالت شاه، باید اجرا میشد که شد. و لفت و لیس ها و سوء استفاده های مالی دکتر ایادی پزشک مخصوص شاه و دخالت های ناروای دیگر سوداگران مثل امیرهوشنگ دولو که تقاضاهای خلاف قانون اورا در صفحات 254 – 245 شرح میدهد.که درنهایت به رنجش و دلخوری شاه از عالیخانی منجر میشود، از روایت های این بخش از کتاب است.
کار با ارزش عالیخانی، بخشی از تاریخ معاصر ماست که در بیست و هفت سالگی رژِیم جمهوری اسلامی به بازار آمده است.
این اثرقابل بحث، با وجود کمبودهای تحلیلی و نظری، از زنده ترین اسنادی ست که ایران، با پیشرفت های سریع ولو آمرانه، وارد مرحله ای از رشد اقتصادی و صنعتی شده و درنیمه راه با طوفان تغییررژِیم، از نفس میافتد. اما مهم، ساماندهی کارهای مثبت است که امروزه درسراسر کشور اثرات نیک آن پیداست.
سکوت در بارۀ دستاوردها و تنها، برجسته کردن فساد آن دوران ره به جائی نمیبرد. وجدان های آگاه و در کنار آن، داوری تاریخ خط ومرزهای مسئولین راتعیین میکند. با جا به جائیِ ارزشهای آرمانی، هرگز نمیتوان حقیقت های تاریخی را پنهان و یا تحریف کرد. یادمان باشد که وجود فساد دراکثر جامعه ها، هرگز مانع رشد پیشرفتها نبوده و نیست. امروزه در مدرن ترین کشورهای جهان، فسادهای کلانِ مالی صورت میگیرد که هر ازگاهی، صدر نشین اخبار جهانی ست. توضیخات عالیخانی دربارۀ فساده و لغزش های مسئولان ردۀ بالائی کشور، که با زبانی نرم ودیپلوماسی به کار گرفته شده، مؤلفه های تازه ای را درپیوند با طغیانهای احساسی مردم خشمگین، یادآورمیشود. در چنین چشم اندازاست که با دیدِ باز با درنطرگرفتنِ ضعفِ پرهیز درتبیین برخی حقایق پشت پرده، ارزش نهائی اثر عالیخانی راباید سنجید و نقدش کرد. کار مهم وبرجسته ای از دوران تضادها، در کارزاری سخت بین سنت و تجدد.

لطفا براي مطالعه آثار اين نويسنده از وبلاگ هاي زيرديدن کنيد. www.naghdha.persianblog.com www.ketabedastan.blogspot.com

Saturday, May 13, 2006

مصاحبه با علینقی عالیخانی

سیاست و سیاست گذاری اقتصادی درایران
1340 - 1350
ویراستار: غلامرضا افخمی
از انتشارات بنیاد مطالعات ایران. امریکا
چاپ اول 1380/2001


درفهرست کتاب آمده است:
مقدمه
پیشگفتار
بخش یکم : سابقه آموزشی وآغاز کار
بخش دوم : سازماندهی و ساماندهی اقتصاد ملی
بخش سوم : روابط اقتصادی خارجی
بخش چهارم : فضاهای تصمیم گیری
این بررسی با توجه به مندرجات فهرست بالا ست.

مقدمه نشان میدهد که این دفتر"هفتمین مجلد از مجموعه توسعه و عمران ایران" است. کاربا ارزشی که بنیاد مطالعات ایران انجام میدهد. اهمیت این کارزمانی چشمگیر میشود که دستبردها و دستکاریهای رژیم اسلامی، به متون گذشته، در ایران رواج پیدا کرده و دستبرد و تغییرمتن های تاریخی و ادبی و فرهنگی، وهرآنچه که امروزه روز خلاف نظر شارحان حکومت اسلامی ست، به راحتی صورت میگیرد. اقدام ناصر پاکدامن در پاریس، برای تجدید چاپ کتاب های "وغ وغ ساهاب و بوف کور" صادق هدایت، در دنبالۀ دستبردهای جمهوری اسلامی بود که به موقع یادآوری کرد. شایعاتی برسرزبانهاست که درکتاب "تاریخ مشروطه کسروی " نیز درچاپهای بعد ازانقلاب تغییراتی رخ داده است. غرض از این توضیح، یادآوری کار نیک "بنیاد مطالعات ایران" است و ازاین که خاطرات مردان سازندۀ ایران را مکتوب میکنند، میباید که ارج نهاد. آن هم به زمانه ای که با برنامه های سامان یافته هر آنچه کار نیک و ماندنی در تاریخ کشوررخ داده، به حساب اسلامگرایان میگذارند وآنجا که به زشتکاریهای پایوران دینی میرسد، آنها را به کلی حذف میکنند و یا به حساب شاهان و دیگرمسئولان بلند پایه منظور میگردانند. درهمین اواخر گفتند که بانی وباعث ملی کردن صنعت نفت درایران، آسید مجتبا نواب صفوی بوده است. البته قبلا هم آسید ابوالقاسم کاشانی را رهبر کارزار ملی کردن نفت معرفی کرده بودند. اینکه کاشانی در خیزش ملی کردن صنعت نفت کنار دکتر مصدق بود، تردید نیست، اما آنجا که برای شکست نهضت ملی راه را برای کودتا هموارکرد و درقتل افشار طوس با مظفربقائی دستش آلوده به خون شد، آن پشتوانه های اعتباری را مخدوش کرد.

پیشگفتار :
پیشگفتار، شامل بیست و سه برگ است که ویراستار، روایتی ازاوضاع گذشته کشوررا درزمینه های گوناگون به دست میدهد و با گشتی درتاریک روشنای گذشتۀ تاریخ وطن با اشاره به دوران رضاشاه می نویسد:
«دوران رضاشاه آغاز خودآگاه جنبش نوسازی و توسعه است. از آنجا که آگاهی درمراحل اولیه بود. جنبش نوسازی نیزعمدتا براصلاحات اداری یا حقوق و آموزشی تآکید داشت. ... طرح های زیربنائی و سرمایه گذاری صنعتی، از آن جمله ایجاد خط سرتاسری راه آهن و تآسیس کارخانه های نساجی – سیمان – دخانیات و قند ... میان سالهای 1305 و 1317 رقمی نزدیک 35 درصد بودجه عمومی صرف ایجاد و توسعۀ صنایع نامبرده و نیز معادن درایران شد.» ص پانزده – شانزده
و سپس اشاره ای دارد به نقش ابتهاج : "ابوالحسن ابتهاج و اندیشه برنامه ریزی عمرانی در دوران رضاشاه" که بنا به روایت ویراستار در دوران حیات رضاشاه برنامه های ابتهاج به جائی نمیرسد. بعد از واقعۀ شهریور 1320و اشغال ایران و تبعید رضاشاه، ابتهاج ، طرح برنامه های عمرانی را دنبال میکند و بالاخره در دولت قوام به نتیجه میرساند " ...اولین جلسه کمیسیون تهیه نقشه اقتصادی در 8 فروردین 1325 دردفترسهام السلطان بیات وزیرمالیه تشکیل شد. ... لایحه قانون برنامه هفت ساله براساس گزارش مشرف نفیسی در 14 اردیبهشت 1327 با تصویب اعتباری به مبلغ 25 میلیون ریال ... تآسیس شد ... قانون اجازه اجرای مقررات مندرج در گزارش کمیسیون برنامه مجلس شورایملی به تصویب مجلس رسید و به صورت قانون درآمد. مبلغ کل هزینه برنامه عمرانی هفت ساله 21 هزار میلیون ریال ... تعیین شد." ص هجده و نوزده.
خواننده در این صفحات با افکار روشن و سازندۀ ابتهاج آشنا میشود. و بیشتر ازصراحت کلام و شجاعت ش:
"سه روز پس از مراجعتم به دیدار شاه رفتم و دلایل خودرا برای بازگشت شرح دادم به او گفتم که من آمده ام موی دماغ کسانی باشم که قصد دارند درآمدِ نفت را تلف کنند و با همۀ قوا و در هر موقعیتی که باشم با آن ها خواهم جنگید ... گفتم اعلیحضرت من هیچ وقت فراموش نکرده ام با چه طرز زننده ای از بانک ملی برکنار شدم. با من بدتر از یک شاگردخانه رفتار کردید. من همان ابتهاج هستم و عوض نشده ام. میدانید که اوامرتان را کورکورانه اجرا نخواهم کرد. شاه تا پشت گوشش سرخ شد و من ادامه دادم ... شاه گفت میخواهم پول نفت دست کسی باشد که تحت نفوذ احدی قرار نگیرد." خاطرات ابوالحسن ابتهاج به کوشش علیرضا عروضی، ج 1 ص 333 چاپ لندن. 1370 پکا پرینت.
ابتهاج، از عقوبت این صراحتِ لهجه، در امان نماند وطولی نکشید که به گزند خشم شاه گرفتار وعازم زندان شد. وجه الضمان سنگین 180 ملیون دلاری درآن زمان که درتاریخ دادگستری ایران بیسابقه، بود، نشانی از سفارش ویژه و اتهامی غیرعقلائی داشت. حال بشنویم از زبان خود ابتهاج و خاطرات کنفرانس سانفرانسیسکو که درآنجا خطاب به امریکائیها گفته بود :
" ... این نوع کمک ها منابع قابل ملاحظه ای دراختیار حکومت های فاسد قرار میدهد و بدین ترتیب وضع آنهارا تحکیم میکند ... تاچند سال قبل آمریکا، بدون اینکه یک شاهی به ایران کمک کند، بیش از هرکشوری بین مردم ایران محبوبیت داشت. ولی امروزه پس از یک میلیارد دلار کمکهای گوناگون به کشورما نه محبوبیتی دارد و نه احترامی. برعکس اغلب مردم ایران اعتمادی نسبت به امریکا ندارند و بسیاری ازآنها از امریکا متنفرند." همان جلد ص486.
ویراستار بعد از اشاره به کودتای 28 مرداد، درباره محمدرضا شاه مینویسد: " تنش های سیاسی دهه بیست از جمله دردوره احمد قوام و رزم آرا و به ویژه دکتر محمد مصدق درزمان ملی شدن نفت به شاه آموخت، به غلط، هردولتمردی که مستقلا به قدرت سیاسی برسد در صدد برکناری او و یا سرنگون کردن سلطنت خواهد بود. ... وازاین رو برای حفظ خود وبقای سلطنت میبایستی زمام حکومت راخودبه دست گیرد. ..." ص بیست.
این نگرانی و دلواپسی شاه، حتا بعد ازکودتا نیز که به ایران برمیگردد ادامه دارد :
" شاه که به تهران رسید برای دیدن سفیر امریکا دقیقه شماری میکرد. میخواست بلاواسطه و رو در رو با نماینده دولتی که آن گردش باورنکردنی را دراوضاع پدید آورده بود به صحبت بنشیند. نگران بود که مبادا بند و بست های امریکا و بریتانیا با زاهدی برای وی جز نقشی تشریفاتی و سمبلیک باقی نگذاشته باشد. ..."
سفیر آمریکا در اولین ملاقات بعد ازبازگشت شاه به ایران درگزارش محرمانه اول شهریور مینویسد :
" ... آن شاه که تا یک هفته پیش همه از لاعلاجی و درماندگی میگفت و عبارت هائی چون چه کنم؟ چه چاره سازم؟ از دست من چه برمیآید ورد زبانش بود اینک محکم و سنجیده و تا حدی طلبکارانه سخن میگفت.
خواب آشفته نفت، اثر محمدعلی موحد، ج 3 ص 55 - 54 . تهران . نشرکارنامه . نوروز 1384
اصولا، بعد ازکودتای 28 مرداد، فضای اجتماعی ایران تغییرکرد. بامحدود شدن فعالیتهای سیاسی و تعطیلی روزنامه های مخالف، به ویژه پس از کشف سازمان نطامی حزب توده، شخص شاه، با قدرت بیشتر در ادارۀ امور کشور مداخله کرد. با نظارت کامل درکلیۀ امور جاری، به تحکیم پایه های قدرت حکومت سلطنتی پرداخت. انفعال و سرگشتگیِ شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد را پشت سر گذاشته بود. بعد از کودتا وقتی به ایران برگشت، آن نبود که در 25 مرداد، با شکست کودتا از ایران فرار کرده بود.
قدرت بیشتر شاه زمانی نمایان شد که باطرح واجرای مسئله انقلاب سفید، مسائل تازه ای رامطرح کرد. انقلاب سفید ودستاوردهایش باهمۀ آمرانه بودنش نکات مثبت وآینده سازی را بهمراه داشت. دومعضل بزرگِ تاریخی را اگرچه صد درصد حل نکرد، اما توانست ذهنیت مردم را به سود یک تحولِ تازۀ ملی تغییردهد. آن دو عبارت بودند اژ: اصلاحات ارضی و اعطای حق رآی به زنان.
طرح اصلاحات ارضی ، با همه مشکلات و ناهموار بودن زمینه های اقلیمی، گام بلندی بود که در زمانۀ خود برداشته شد. کشاورزان و دهقانان صاحب زمین شدند. کلمۀ رعیت از روی دهقان برداشته شد. معضلات محلی روستائیان با تشکیل شرکت های تعاونی به کمک دولت درحال کاهش بود. اینکه وام های کشاورزی به روستائیان، صرف مسافرت به زیارت مشهد و یادیگرنیازهای زندگی هزینه شد، از زاویۀ دیگری باید وارسی شود و ربطی به برنامه دولت نداشت. روستائی، همیشه در حسرت ، با دریافت وام ازمراجع دولتی، برای ارضای آمالِ نهفته خود وخانواده اش قیدهمه چیزرا میزد وبادیدن پول، چند روزی جهت وصول آرزوهایش اززندگی لذت میبرد. پولش که تمام میشد برای کار به شهرها هجوم میآورد. فقر فرهنگیِ پیرانۀ روستائیان از عوامل این ندانم کاریها بود و بنا به سنت "دم غنیمت است" وقتی که وام کشاورزی به دست ش میرسید، نه برای کشت و کار، که در رفع نیازها و تحققِ آرزوهای چندین ساله هزینه میشد.
دربارۀ رسمیت بخشیدن به حقوق طبیعی و قانونی زنان، کارنامۀ فعالیت زنان، در آن سال ها درعرصه های گوناگون، بهترین آزمونی بود دراثبات لیاقت وکاردانی چشمگیرشان: " ازآن پس، زنان به سرعت درصحنه های اجتماعی، حقوقی، اقتصادی و سیاسی پیش رفتند ... دربسیاری از تصمیمات بین المللی ، ازجمله در کنفرانس بین المللی حقوق زن در مکزیکوسیتی درسال 1975 ... رهبری داشتند." ص بیست و چهار

قانوناصلاحات ارضی و اعطای حق رآی به زنان، از بهترین فصل هائی ست که در رژیم گذشته انجام گرفت. اجرای این دو ماده ازشاخص ترین انگیزه های طغیان محافل مذهبی و زمین داران کشور بر علیه رژِیم سلطنتی بود. اعلامیه های آیت الله خمینی بیشتر تکیه به حق رآی زنان داشت که ازنظراو به آلودگی و فساد جامعۀ اسلامی منجرمیشد. دراعلامیه های متعدد اسلامگرایان در روزهای قبل از انقلاب، آمده که میگفتند : شاه نمیتواند مال مردم را به دیگران ببخشد. شاه که به قرآن قسم خورده حافظ دین و منافع ملت ایران است زده زیر آن قسم. "الناس مسلطون علی اموالهم" آیۀ قرانی ست .شاه نمیتواند قانونی را توشیح کند که خلاف قول قرآن باشد. دولت حق ندارد زمین فلان مسلمان را بگیرد و بدهد به رعیت. و مهمتر اینکه حق رآی زنان و باز شدن پای آنها به مجلس شورای ملی وواگذاری مسئولیت های سنگین به زنان. اینها همه اش خلاف نص قرآن است.
ویراستار دربارۀ پیشرفتهای صنعتی و اقتصادی کشور مینویسد:
" در پانزده سال میان 1341 و 1356 متوسط رشد صنعتی درسال از 20 در صد گذشت و نیروی کار صنعتی دوبرابر شد. تولید ناخالص ملی سیزده برابرشد و از 4 میلیارد دلار در 1341 به 5/53 میلیارد دلار در 1355 رسید. درآمد سرانه که درآغاز این دوره 195 دلار بود درهمین مدت 8 برابر بالا رفت و درسال انقلاب از 2300 دلار گذشت. در تصویری دراز مدت تر، از 1304، زمان تاجگذاری رضاشاه، تا 1355 تولید ناخالص ملی 700 برابر، درآمد سرانه، 200 برابر، تولید سرمایه داخلی 3400 برابر، و واردات 1000برابر افزایش یافت. ص بیست و چهار.
دراین بخش به یک نکته با اهمیت اشاره شده که درتبیین ضعف های رژِیم گذشته قابل ذکر است. حدس و گمان براین بود که پیشرفتهای اقتصادی و صنعتی و رونق بازارکار، عقب ماندگی های بخش سیاسی را کم رنگ خواهد کرد و از انتظارات و تقاضاهای مردم در شکستن محدودیت های سیاسی خواهد کاست. عملا چنین نشد و آن تئوریها درحد گمان باقی ماند. پیشرفت های مادی و رفاه نسبی جامعه، ازمیزان مطالبه و تقاضای عادلانۀ مردم که گسترش سیاسی بود نکاست. تئوریسین های حکومت نتوانستند، جهش های اقتصادی و صنعتی را با گشودن دریچه های توسعه سیاسی هماهنگ کنند. نادیده گرفتن این بخش، کاررا به جائی رسانده بود که از سوی مخالفان، هرپروژۀ تولیدی و صنعتی و عمرانی به چیرگی استعمارغربی نسبت داده میشد. ویراستار، غفلت حکومت را در این باره به درستی دریافته است.
" ... در دودهۀ چهل و پنجاه شمسی هجری، گروه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی گوناگون دربستر جامعه رشد کرده و توانا شده بودند و اینک خواستار مشارکت درسیاستگزاری بودند، اما، نظام حکومتی درتبدیل توانمندی های اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی به تواتمندی سیاسی توفیق نیافته بود. " ص سی و یک.

بخش یکم : سابقه آموزشی وآغاز کار
دراین بخش، عالیخانی به اختصار از تولد و تحصیلات ابتدائی تا اخذ دکترای اقتصاد ازفرانسه تا بازگشت به ایران را شرح میدهد:
" درسال 1957، که میشود 1336، به ایران بازگشتم. پیش از آن که به ایران برگردم یکی ازدوستان من نامه ای نوشت و گفت درنخست وزیری مرکزی درست شده برای تحقیقات درباره مسائل مختلف سیاسی و اقتصادی بین المللی ... بعد متوجه شدم آن دستگاهی که مرا قبول کرد اسمش سازمان اطلاعات و امنیت کشور است. ص 9 - 10
عالیخانی هیچ ایرادی نمیبیند سازمانی که اورا استخدام ش کرده، معرفی کند. به صراحت ازسازمان اطلاعات و امنیت کشور نام میبرد. که نام کوتاه شدۀ آن ساواک بود. مینویسد:
" ... آن دستگاهی که مرا قبول کرد اسمش سازمان اطلاعات و امنیت کشور است و اداره ای دارد به نام اطلاعات خارجی که درآن جا اطلاعات مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وغیره درباره کشورهای دیگر را گرد آورده و تجزیه و تحلیل میکنند و به اطلاع شاه و نخست وزیر میرسانند. ... تماس با اسرائیل و شیخ نشین های خلیج فارس. مسئولیت من این بود که به مسائل اقتصادی مربوطه رسیدگی کنم." ص 9
عالیخانی، با ذکرنام نخستین سازمان محل کارش، خوانندگانی را که از منظر سیاسی در طیف فکری او نیستند، خلع کرده است. ضرورتی هم نیست که در نقد یا بررسی هر اثرهنری، به عقاید وخلقیات خصوصی نویسنده پرداخت. متآسفانه این سنت فکری ِ ناهنجار درفرهنگ ما هنوز جاری ست.
تماس با شیخ نشین های خلیج فارس و مسافرت به آن منطقه و سفری به امریکا همراه با تیمور بختیار از دستاوردهای او در آن دوران است. اما طولی نمیکشد که به هرعلتی ازآن شغل استعفا داده و در شرکت نفت استخدام میشود.
عالیخانی درمقابل پرسش مصاحبه گر که میپرسد:
"چطور شد که این کاررا که به نظر خیلی جالب میآمد رها کردید" میگوید:
" ... پس از مدتی متوجه شدم که نه تصوری که مردم ازکار من درآنجا دارند خیلی تعریفی است، و نه اینکه خودم خیلی علاقه دارم که بیش از آن ادامه به کاری دهم که به هرحال محدودیتهائی دارد. ..." ص 12 - 13
منِ خواننده کتاب، در صفحه 11 با خواندن این سطور: " ... مهمترین کاری که دراین زمینه انجام دادیم در سال 1958 توافق برای تحویل نفت به اسرائیل بود و ساختن لوله 12 اینجی ای که از عیلات به حیفا نفت میبرد. ... بطوری که ما شریک شدیم درلوله خیلی بزرگتری که نفت را ازعیلات به اشکلون میبرد ... این یکی از بهترین سرمایه گذاریهائی بود که ایران کرده. یعنی هربار ما سرمایه مان را درمدت کمتر از 18 ماه مستهلک میکردیم" خوشحال میشوم که این آدم با این فکر پولسازش به شرکت نفت رفته و درآنجا نیز منشاء خدمات بهتری خواهد بود. با علاقه مطالعه کتاب را ادامه میدهم.

لطفا براي مطالعه آثار اين نويسنده از وبلاگ هاي زيرديدن کنيد.
www.ketabedastan.blogspot.com