کدام سایه ازآبی ها
دفتر شعر
شیرین رضویان
چاپ اول 2009 - لندن
ناشر: انتشارات آسا
آخرین دفتر خانم شیرین رضویان، که اخیرا به دستم رسیده، شامل سروده های سالهای اخیر ایشانست در 209 صفحه و دنبالۀ آن، سروده ها به زبان انگلیسی در 45 برگ؛ که انتشارات آسا درلندن منتشر کرده است.
شیرین، شاعرجوان و جستجوگر پرتلاشی ست که مانند همنسلانش درمکاشفۀ هؤیت زن، خود را به هردری میزند تا دردهای کهنه وانباشتۀ تاریخی زن ومصیبت های زن بودن را فریاد بکشد. اینکه سال هاست شاعران زن درادبیات ایران، با رنگ و بوی عصیانِ عریان، فصل تازه ای گشوده اند و حضورشان را درمبارزه ومقاومت تثبیت کرده اند یک ضرورت اجباری ست درتاریخ معاصر. تحول درشعر زنانِ پس ازانقلاب نیز، گواه بارزی ازمقاومتِ مستمر و پیشتازی آنهاست؛ در دریدن پرده های جهل واوهام، که درجلوه های گوناگون ادامه دارد. از تجمع مادران درگورستانهای ویران شده به دست حکومت گرفته، تا مراسم یادبودها برای جگرگوشه هایشان؛ که حکومتگران ودستاربندان غارتگررا بدجوری پریشان کرده است.
سیاسی شدن شعر زنان، نمایش هنرمندانه ای ازاعتراض های عصیانی ست به خفقان موجود واستبداد مذهبی که چترسیاهِ حهل را، درسراسر وطن گسترده است.
دفتر شیرین را باز می کنم:
با نخستین مصرع دردهای پیرانه زیرپوستت می سُرد واشکِ دردها سرریز می شود:
«باز اشک / این آب افشره ی/ دومیوۀ حزین تنهائی ست / که شفاف وشور/ ازپشت شیشه/ به شب سلام می گوید»
باز اشک ازتکرار اشک ها میگوید واشک های مکرر را یادآور می شود. اشک امروزی من تازه نیست. با بغضی گره خورده درگلو تلنگری میزند به فرهنگ موجودِ تحمیلی که سراسر ماتم است و عزا. با اشک، در تنهائیِ همیشگی ام بار آمده ام و با این اشک ها به شب سلام گفته ام تا روزهای دیگر. اشک جزو لاینفک من است. منِ زنِ ایرانی با اشکِ زن بودن، با جهل شما مقابله می کنم.
شیرین در «باجامه ای پریده رنگ» تابلویی زیبائی میآفریند. سیمای زن و هرآن چه بر او رفته را، به نمایش می گذارد. زبان پخته وهماهنگی مضمونها و رنگ ها، ازغنای فکری و ذوق سراینده روایتِ خوشی را به مخاطبین نقل میکند:
«بردامن سبزش/ جای سم ستوران را / برسینه ی سپیدش/ خراش پنجه های شقاوت...» را
... و اینجا با مکثی کوتاه، ازفاجعه غارتگران وپنجه های شقاوت، فاصله می گیرد وازهفت سین و بهار وعید وشادمانی میگوید. درد را فراموش نکرده. درد بخشی ازتن واندام و ملکۀ ذهنی اوست، در کمینگاه روحش لانه کرده، اما او با صبرمادرانه در«زهدانش/ پرورنده ی عشق / عشقی که او را / به خاطرش سنگسار می کنند» ازعشق، ازطبیعت، از زیبائی های هستی میگوید. می داند که ازذرات خونِ عشق، حتا درسرزمین جهل لاله میروید. با چهرۀ شاد وخندان به تعصب جاهلان لبخند میزند مغرور و باوقار.
«شگفتا / که هنوزایستاده و مغرور/ باپیکری/ که برتنه اش/ عاشقان/ نام خود را/ با چاقوی جهل تراشیده اند. ... شگفتا /هنوزایستاده است/ با دوانار خونین/ به جای دو پستان/ وترنجی از رنج/ به جای زهدان/ بردامن سبزش/ جای سم ستوران است».
دردهای بیشمار زن، زیرپوستش لانه کرده. ناله ها از دل شاعر برمیخیزد وبردل خواننده مینشیند و اثرمیکند، اثرات قابل درک اند و فریادها به حق. این درست است که دراین سرزمین زن ومرد باغُل وزنجیرِاسارت بارآمده، به خفقان وتنگیِ بیان واندیشیدن معتاد شده اند، اما دنیایی که سنتهای مرد سالاری برای زن آفریده و تحمیل کرده فضای ویژه ای از جهنم موعود را دارد که میباید زن باشی تا طعمِ زهرش را بچشی!
هماهنگی صحنۀ چنین فاجعه، با توصیف شاعر در «با بهار می آیم» باورهای فکری اورا بیشتروبهترتوضیح میدهد. درحالی که:
«صدای زنجره ازپشت شبهای تابستان و قل قل سماور می آید ماه سر می کشد از فرازشانه ی الوند درشب شعرو شور وعرفان شهر من، همدان.»
با چند کلام کوتاه، حضور سیاهِ سرنوشت زن را به نمایش می گذارد:
« ... صدای زنجره می آید؟
نه
نه
این صدای زنجیر است
این صدای ضجه ی زنهاست
زوزه ی فرود آمدن تازیانه است
... ...
و از محراب قدرتشان
جهل می تراود وتاریکی»
رود جاری زئدگی ادامه دارد. شاعر، امید می آفریند که مبادا یأس و حرمان دردل ها رخنه کند. تازیانه ها، بر می گردند. این بارکه برگشت با لعن ونفرین و بسی بیرحمانه برگردۀ ستمگران می نشینند. شیرین این را خوب می داند. درسیمای مادری دوراندیش و مهربان نوید شادی سر می دهد:
«به الوند وگنجنامه بگوئید / ای لادن های سربزیر/ بگوئید من با بهار در راهم.
اشکم جاری می شود ازاین همه درک و صمیمیت!
شیرین با پیشینه های تاریخی زن آشناست. دردها را می شکافد، درد زن و زن بودن را. از نیش ونوش به این و آن بیزار است. قمپز در نمی کند. ادعای اسطوره شناسی ونخبه شناسی یا مثلا فلان ادیب و شاعرشناسی را ندارد. فرهنگ وادب کهن ایران را میشناسد. تولاک خودش هوشیاراست واهل مطالعه. و دردایرۀ خلاقیتِ هنری شاعری جستجوگراست. وچقدرخوشحال شدم که دراین دفتر سروده های پخته و زبانی پاکیزه دیدم و سود بردم.
یقین دارم که شیرین با این دفتر به بار «ادبیات ایران درتبعید» افزوده است. با آرزوی موفقیت همیشگی برای او وهنرش.