درتیررس حادثه- 2
قوام بعدازآن فتوحات درخشان!ازسمت وزیرجنگ برکنارشده وبه سمت استاندار خراسان و سیستان به مشهد میرود. به قول نویسنده: " درآنجا نیز با جلال و اقتدار فرمان راند" ص 75.
استانداری قوام درآن سال ها مصادف با شروع نا آرامی ها و انقلاب روسیه است که باعث اغتشاش ایلات خراسان شده وهموبا اعمال قدرت، امنیت را درمنطقۀ برقرار واز نفوذ نا آرامیها و شیوع افکارانقلابی جلوگیری میکند. با اینکه خزانۀ خالیست، و حقوق ماهیانه ژآندارمها عقب افتاده، برای حفظ آرامش منطقه، به شهرستانها میرود. ازنهاد های دولتی سرکشی میکند.
«درمهرماه 1299، قوام برای سرکشی و مذاکره با مقامات محلی به قوچان رفته بود، نتوانست شهررا ترک کند و گرفتارشد. ژاندارم ها و نظمیه او را درآخرین لحظه محاصره و اعلام کردند تاحقوقشان را نپردازد، اجازه نخواهد داشت شهررا ترک کند. قوام به اجبار به تجار مراجعه کرد و موفق شد چهار هزارتومان ازآنان قرض کند و با تقسیم آن درمیان محاصره کنندگان از مخمصه نجات یابد.» ص 82
با کودتای 1299 و نخست وزیری سیدضیاء الدین طباطبائی، قوام بازداشت و سپس به تهران منتقل میشود.
شوکت از فساد مالی این رجل سیاسی، در دوران والیگری در خراسان مینویسد:
« مهدی فرخ با شمردن سیاهه ای ازاموال و دارایی قوام و مقایسه ثروت او در سال های پیش و والیگری درخراسان، براین فساد تآکید میورزد. همو از قول فرخ مینویسد:
"قوام طی جلسه ای که رئیس التجارنیزدرآن حضورداشت اعلان میکند: خراسان دو برابرخاک بلژیک وسعت دارد. چرامااعلام استقلال نکنیم وخراسان راازایران جدا نسازیم."
ابراهیم صفایی، دلیل دیگری را برای ثروت و اندوخته های او عنوان میکند:
" قوام از شهریور 1296 کلیه املاک مزروعی ومستغلات آستان قدس را ... ... برای مدت دوازده سال اجاره کرد. ... » ص83
شنیدنی ست:
«علی آذری پیرامون قدرتی که میرزااحمدخان قوام همگام والیگری درخراسان برهم زده بود مینویسد : "روز عید تمام دستجات قشون از مقابل تمثال احمدشاه رژه رفتند. قوام برخلاف این رسم معمول، درروز عید قربان فرمان داد تمثال اورا به جای تمثال احمدشاه درجایگاه مخصوص بگذارند." به گفته آذری، قوام درآغاز تشکیل حزب دموکرات درسال 1325 شمسی نیز درتقدم شخصیت خود نسبت به محمدرضاشاه، کم وبیش برهمین اساس عمل میکرد.» صص 85 – 84 .
درجریان بازداشت قوام که به فرمان سیدضیاء الدین طباطبائی صورت گرفته بود، رفتار کلنل پسیان که به پاکی و درستی شهرت داشت، مورد بغض و کینۀ قوام قرار میگیرد. ازداغ خوردن 36 اسب پرورشی اش به دست ژاندارمری داغدار میشود.
ایرج میرزا دراین باره ابیاتی سرود که با این بیت آغاز میشود:
سی و شش اسب گرانمایه زمن کلنل زد
سی و شش داغ برافروخته ام بر دل زد
تا جائیکه پس از قتل پسیان در قوچان، و مراسم خاکسپاری او درمشهد که در کنار قبرنادرشاه دفن شده بود، قوام آخرین زهرکینه را برآن مردۀ نیکنام وارد میکند.
« ... چون این خبر به قوام السلطنه رئیس دولت و دشمن جان کلنل میرسد تا کینه خودرا بروز داده باشد به رئیس قشونی که به خراسان میفرستد دستورمیدهد شبانه قبرکلنل را نبش کرده نعش اورا درآورده درقبرستانی دفن کند که او دریک مکان معروف آبرومندی به خاک سپرده نشده باشد.» حیات یحیا ج 4 ص 277
خبث طینت ورذالت این قبیل رجال را چگونه باید توجیه کرد؟!
بعد از برکناری سیدضیاء و نخست وزیری قوام السلطنه، کلنل پسیان تلگرافی به این مضمون برای احمد شاه مخابره میکند:
شما به من امرمیکنید که قوام السلطنه، مرد خود مختاررا دستگیر و توقیف نموده او را به تهران بفرستم. سپس چیزی نمیگذرد که او را رئیس الوزرا ایران می کتید. این کار چه معنی دارد؟ آیا سزاوار است که من بدون دلیل مورد توهین قرار گرفته و اکنون درمقابل کینه توزی آقای رئیس الوزرای شما که تا چندروز پیش بعنوان گناهکار زندانی بود قراربگیرم. » بازیگران سیاسی.ج 1ص323 مصطفا الموتی چاپ لندن .1995
دررهگذراین حوادث، جمعیت ملیون خراسان اعلامیه ای منتشرکرده که بسی پندآموزاست. سبک پختۀ انشای اعلامیه، از عمق دلسوزی و وسعت دید و داوری پاک و سالم مردمی خبر میدهد که درتشخیص دردهای عموم بسی فراتراز رجال اشراف چپاولگرکینه توزبا شعورتراند و در تمیز خادم وخائن، بااحساس مسئولیت بیشتری گام برمیدارند.
شوکت مینویسد :
«بیانیه انتباهیه جمعیت ملیون خراسان که در 1300 شمسی انتشار یافت، تهران را "مسکن خائنین"و"مرکز سارقین" دانست. تهرانی که چون قوام السلطنه ای رئیس الوزرایش بود و درمدت دوسال، دوکرور ثروت خراسان را به بانک های خارجه فرستاد. و سرانجام تهرانی که "مهد تن پروران و " عیاشان بود" و " امثال کلنل محمد تقی خان" را برنمی تابید.» ص 105
فصل چهارم: قوام برمسند صدارت.
قوام میکوشد وضع نابسامان اقتصاد کشوررا اصلاح کند. نظرش به امریکا ست. از مجلس میخواهد :
«محدودساختن قدرت سیاسی و اقتصادی شرکت نفت ایران و انگلیس را در دستورکار قراردهد. ... نورمن دراین زمینه خطاب به لرد کرزن نوشت : دولت فعلی ایران درفکرانداختن آن کشور به دامان امریکاست. آنها میخواهند وجوه کافی قرض کنند بدهکاری های شان را به ما بپردازند و ازمابقی برای تآسیس بانک ملی، تحت راهنمایی آمریکا و ساختن راه آهن استفاده نمایند. ... » صص21-120 به نوشته شوکت تلگراف محرمانه قوام به برادرش وثوق الدوله را مقامات انگلیسی کشف میکنند. مذاکره برای عقد قرارداد نفت با کمپانی استاندارد اویل به نتیجه میرسد.
«انگلستان و شوروی همه امکانات قانونی و غیرقانونی خود را بسیج کرده بودند تا به هرقیمتی از تحقق قرارداد جلوگیری کنند.» ص 122
یک شرکت نفتی دیگرامریکایی برای استحراج نفت شمال با ایران وارد مذاکره میشود. درجریان مذاکره کابینه قوام سقوط میکند. مجلس در کابینه بعدی قرارداد واگذاری امتیاز به شرکت سینکلر را تصویب میکند.
«همان روز گوشه ای از ساختمان مجلس دستخوش آتش شد واین واقعه برتنشهایی که برفضای مذاکرات نفت حکم میراند سایه انداخت. ... چندی بعد رابرت ایمبری سرکنسول آمریکا درتهران هنگام عکسبرداری درسقاخانه آشیخ هادی که معجزه کرده بود مورد هجوم مردمی قرار گرفت که این اقدام را توهین به مقدسات خود میپنداشتند. او روی تخت بیمارستان به ضرب داس و قمه و چکش عناصری ناشناس به نحو فجیعی به قتل رسید. ... نماینده شرکت سینکلر به دولت ایران اطلاع داد که رفتار مقامات شوروی امکان ادامه مذاکرات پیرامون مسئلۀ نفت را غیرممکن ساخته است واندکی بعد تهران را ترک گفت. ... » صص 29 - 128
گویا تقدیرجغرافیایی چنین بوده است که دوکشور روس و انگلیس، چهارچشمی مواظب ایران باشند تا تعادل مهارحفظ شود. از چیرگی مطلق تا زمانی که منابع غنی زیر زمینی درایران، قابل بهره برداریست حراست کنند. کنترل مسئولان کشور را هم شدیدا دراختیار داشته باشند مشروط به اینکه سر به زیر باشند و فیل شان یاد هندوستان نکند.
میدانم که برخی اظهارنظرها به نقد کتاب حاضرابدا ربطی ندارد، ولی جا دارد بگویم که این افزوده ها بخشی ازتاریخ کشورماست. مثلا: درهمین چند دهه گذشته به تجربه ثابت شد، که پدربه جرم اصلاحات به سبک آلمانی سرنگون شد و پسربه سبب نزدیکی به آمریکا، تاج و تخت را به ملایان واگذاشت. و آنهمه اصلاحات و خدمات چشمگیرشان در 57 سال، ولو آمرانه، دراثرتبلیغات یکسره رنگ خیانت به خود گرفت!
نخستین حملۀ دولت شوروی به ایران:
«درآخرین روزهای اردیبهشت ماه 1299، ناوگان جنگی شوروی تحت فرماندهی راسگولینکف از رهبران برجستۀ بلشویسم در پی اقدامی ناگهانی، انزلی و غازیان را زیر آتش گرفت و اندکی بعد ملاحان ارتش سرخ، با سرود انترناسیونال برلب، رشت را به اشغال خود درآوردند. ... » ص 129
شوکت که انگیزه حمله قوای نظامی شوروی را روایت کرده وبا اشاره به رقابت های دو دولت انگلیس و شوروی، خوانندگان را درجریان امرقرارداده، دربارۀ خطاها و اشتباهات دولت وقت درگزینش فرمانده فراری روس که به ایران پناهنده شده ومورد بهره برداری انگلیسس ها قرار گرفته،سکوت میکند. به روایت تاریخ: انگلیسی ها با استفاده از حضور (استراوزلسکی)فرمانده فراری ناوگان روسهای سفید،درپی اشغال چاههای نفت آذربایجان بودند و با قوای تحت فرماندهی او به باکو حمله بردند که موفق نشدند. با شکست فاحش به انزلی برگشته و به ایران پناهنده شدند.
با تصویب دولت ایران، (استراوزلسکی) ازافسران ارشد تزاربه استخدام دولت درمیآید، با تبانی انگلیسی ها برای مقابله با نیروی مهاجم شوروی به گیلان اعزام و درمرداب انزلی ده ها جوان ایرانی طعمۀ توپهای دورزن شوروی وبمب افکن های انگلیسی میشوند. شرح جانسوز آن قتل عام قشون ایران را یحیا دولت آبادی با جزئیات بیشتری روایت کرده است. دولت آبادی با شرح استخدام استراوزلسکی توسط مشیرالدوله رئیس دولت وقت مینویسد:
« چه ضرورت این اقتضا را میکند که به یک شخص بیگانه این درجات و این اختیارات داده شود. ... بهرصورت مشیرالدوله تصورکرده است این سردار روس به ظاهر روس و بعقیدۀ جمعی به باطن تاریک بااین تشویقها که ازاو شده که هرچه برای خود و کسانش درخواست کرده است بدون مضایقه به او داده شده خواهد توانست با چندهزارنفرقزاق ایرانی وغیره ازنفوذ بلشویک درشمال ایران جلوگیری کند... ... ... ناگهان از دریا گلوله های شصت تیرتوپهای دور زن از سر اردو گذشته صحرا را برآتش میکشد و با گلوله های شصت تیر که از اطراف میرسید جوانان ایرانی مانند برگ خزان به خاک میریزند وازاین بلا بدتر بلای بمباردمان طیاره های انگلیسی است که از طرف قشون مقیم بکندی برسرآنها ریخته میشود.» صص56-155 جلد4 خاطرات یحیی. انتشارات عطار 1362 تهران.
آن تجاوز بعنوان نخستین حمله نظامی دولت کمونیستی به ایران درتاریخ ثبت گردید. دولت وثوق الدوله به این عمل تجاوزکارانه شوروی اعتراض کرد :
«... نصرت الدوله فیروز طی یادداشتی اعتراض آمیز ناخشنودی خودرا نسبت به این اقدام تجاوزکارانه به جامعه ملل تسلیم کرد. ...» ص 130
قوای فراری دنیکین با وجود حمایت انگلیسیها دربرابرنظامیان شوروی منهدم شدند.
شوکت مینویسد:
« ... کمونیست ها دراین کارزار نظامی، ازجهاتی نیز هدف خنثی کردن نفوذ انگلستان درشمال ایران را تعقیب میکردند. ص 129»
نویسنده با شرح حوادث جنگل و ناآرامی های گیلان به ویژه تندرویهای افراطیون، فصلی از تجاوزات شوروی را یادآور میشود:
«تحولاتی که درگیلان جریان داشت، درفاصله ای کوتاه موقعیت پایتخت و بقای حکومت را مورد مخاطره قرار داد. بلشویک ها وکارگزاران بومی شان درگیلان، برای مقابله با قحطی وگرسنگی مزمنی که درنتیجه سیاست اقتصادی لنین بر شوروی حاکم بود، دست به اقداماتی افراط گرایانه زدند. آنان با اعمال سیاست مبادله کالاهای روسی با غله، مصادره اموال مالکان و یا خرید ارزان قیمت برنج سالانه محصولات غذایی وارسال آن به شوروی، بر نارضائی عمومی افزودند. رایج ساختن پول آذربایجان شوروی درگیلان، که ارزش چندانی نداشت، نشان کوشش آنان برای دستیابی به کالاهای مورد نیاز شوروی به قیمت نازل بود. ... مجبور ساختن معلمان و مدیران مدارس و ادارات به جارو کردن خیابان ها در روزهای تعطیل ... ... فرش های گرانبها به روسیه فرستاده میشد. تجارتخانه ها طعمه آتش میشد و مآموران کمیته های انقلابی درجستجوی پول و جواهرات پنهان شده، دیوار و سقف خانه ها را میشکافتند و آب حوض هارا خالی میکردند و زمین را می کندند. ...ارتش سرخ با پیاده کردن نیرو دربندرانزلی و اشغال رشت، دولت قوام را با واقعیتی تازه رو به رو ساخت. نیروهای احسان الله خان درهمکاری با افسران شوروی، طی نبردی سخت، قزاقان دولتی را با شکست مواجه کردند. و تا جاده قزوین – تهران پیش رفتند. پایتخت در وحشت فرو رفت.» صص 37 - 136
شوکت درادامه بحث مینویسد:
«مسکو بیش ازآنکه در پی ایجاد رژِیمی کمونیستی درگیلان باشد، نگران موقعیت مسلط بریتانیادرایران وراهیابی آمریکا به منابغ نفتی شمال است.جنبش جنگل درنهایت وسیله ای دردست رژیم بلشویکی برای اعمال فشار به حکومت تهران و دستیابی به تفاهم با انگلستان درعرصه جهانی به شمار میآمد.» ص 138
پایان دردناک جنبش جنگل درتآیید نظریۀ فوق بود. درگیلان قیام کوچک خان و درآذربایجان قیام خیابانی، قربانی مزرهای امن شدند که بنا به مصلحت وقت، دولت نوپای شوروی در پس فرو کشی تب انقلاب اکتبر شدیدا نیازمندش بود .
همانطوریکه درشورش خراسان برطبق اسناد، به دستور شوروی، فعالان حزب عدالت درخراسان دست ازمبارزه کشیدند و به مرو برگشتند. دربارۀ خاموشی نهضت جنگل نیز، میرزا با مشاهدۀ رفتارهای عینی آنها با مردم، شدیدا از شورویها رویگردان شد. میرزا، با آن باور های دینی واعتقادات اسلامی که به شدت پایبند بود، هرگزنمیتوانست از دین خود اعراض کند. اودرنهایت، با وجدان پاک و سالم ، به فرزانگی و سرفرازی جان دادن را درمقابل تعظیم به اجنبی ترجیح داد.
مایۀ تآسف است که نویسنده، توافق های دول ذینفع برای صلح و آرامش منطقه، و ابزار قرارگرفتن عده ای از ساده دلان که جان شیرین خود رابه نیت آزادی وطن نثار کرده اند را به حساب "قوام، استاد مسلم شگرد و تدبیرسیاسی" واریز کرده، قوامی که دروالیگری خراسان باسابقۀ فسادمالی، میخواست آن منطقه را ازایران جدا کند!
همانگونه 25 سال بعد به زمان حادثۀ آذربایجان، خون بیگناهان زیادی هدر رفت واهداف مردمی که درطلب رهائی فرهنگی – اجتماعی، مشارکت کرده بودند به خاک و خون کشیده شد.
هیچیک از آن رهبران - میرزاکوچک خان، خیابانی و پیشه وری - بیگانه پرست و تجزیه طلب نبودند، ساده دلانی بودند عاشق اصلاحات داخلی و رهائی مردم از جور و ستم های رایج حکام، که با مؤلفه های سیاست دولت های بزرگ نا آشنا بودند. از درک حوادث پشت پرده عاجز و درمانده بودند. فهم این که حرف آخر با روس و انگلیس است و حکومت ها مترسکی بیشتر نیستند، برایشان مشکل بود. حتا انقلاب مشروطه هم نتوانست این احساس قیمومیت را از آنها بگیرد. بیش از قرنی ست که مبارزه پنهانی آن دو دولت وهریک با برعهده داشتن نقشی در "فریبی پایدار" سرنوشت منطقه را رقم میزنند.
هردو از نزدیکی قوام به امریکا نگرانند.
شوکت، این نکته را دریافته است. آنجا که با آوردن نامه روتشتین و پاسخ تسلیم آمیز میرزا، مخاطبین خود را دربطن حوادث آینده قرارمیدهد:
« من علاج قطعی ونجات واقعی ملت را ازکلیه متاعب به موفقیت انقلاب مقدس میدانم. ولی امروز که شما با نظریات صائبه حکومت سوویت و اطلاعات وسیعه که درسیاست جاریه مملکت و قضایای بین المللی دارید ... صلاح را درسکوت و وقوف این جمعیت در امرانقلاب میدانید، من به اطمینان صداقت و آزادیخواهی شما همعقیده میشوم ... بنا براین ناچاریم برای درهم شکستن پنجه های دسیسه کارانه انگلیس، سکوت و وقفه را گوارا شمرده به امید حکومت سوویت روسیه که محل ارجاء تمام عالم است، جمعیت خود را به آرامش و توصیه کنیم.» ص 139
روتشتین، به فریبی که دراینباره به میرزا زده اعتراف کرده میگوید:
« باخود قوام السلطنه چقدر ما برای استحکام اوهمراهی نمودیم تمامش را با من خلاف وعده نمود و دروغ گفت. درمسئلۀ گیلان چقدرما کمک کرده که دولت ایران را ازشر میرزاکوچک خان خلاص نمودیم. درواقع همراهی درپیشرفت کارهای سردار سپه، وزیرجنگ نموده، این پیشرفت به نام او تمام شد معهذا با من خلاف میکند و دروغ میگوید.» ص 143
و این زمانی ست که دولت شوروی با انگلیس روابط اقتصادی برقرار کرده، ثبات و آرامش و اصلاحات درایران شروع شده، بازسازی جمهوری های نوپا که بعد از پیروزی اکتبریک امرحیاتی برای شوروی محسوب میشد، ازعوامل مهمی بود که سرکوبی ومقابله با هرنوع جنبش و خیزش در ایران را ضروری میساخت .
در مهرماه 1302 قوام به اتهام توطئه برعلیه رضاخان بازداشت میشود. شوکت مینویسد:
« مطبوعات مدافع وزیرجنگ، خبربازداشت او را به اتهام سوء قصد که دربین بسیاری با تردید و ناباباوری تلقی شد، در سطحی گسترده منتشر ساختند. ... او را به وزارت جنگ احضار و دستور بازداشتش را صادر کرد. ... پای احمد شاه، محمد حسن میرزای ولیعهد و سفارتخانه های شوروی و انگلیس نیز به میان کشیده شد. ... ... هرچه بود احمدشاه شرکت ولیعهد، برادرش را دراین اقدام رد و دخالت قوام را با تردید تلقی کرد. او اشاره کرد که رضاخان درگذشته نیز با دست زدن به همین شیوه، هرچند درتبانی با قوام رقیب دیگری چون مشارالملک وزیر دربار را از صحنه خارج کرده بود. ... سرانجام رضاخان با پادرمیانی احمدشاه موافقت کرد. قوام را، که دراین فاصله از طرف مردم تهران به نمایندگی در مجلس پنجم انتخاب شده بود، آزاد سازد مشروط برآن که بلا فاصله کشور را ترک گوید و به اروپا برود.» صص 51 - 149
دو رقیب بلندپرواز، ازطبقۀ متضاد با فرهنگی متفاوت یکی ورزیده درترفند سیاست و آن دیگری سربازی قدرتمند با عزم راسخ، مصمم برای صعود به قلۀ بالاترین مقام، و طبیعی ست درگیری بین آن دو رقیب سرسخت تا مزرحذف همدیگر برای تصاحب قدرت! از سوی دیگر بنا به سابقۀ قوام در والیگری خراسان با آن همه بلندپروازیهاش که تا تجزیه خراسان پیش رفته، با درنظر گرفتن حساسیتی که رضاخان با همه عیب و ایراهادهایش به حفظ یکپارچگی ایران نشان میداد، حذف قوام ازصحنه سیاست، مورد نظرش بوده باشد. تا قوام زنده بود همین نگرانی را محمد رضاشاه هم ازاو داشت. که شوکت چند جا اشاره کرده است.
استانداری قوام درآن سال ها مصادف با شروع نا آرامی ها و انقلاب روسیه است که باعث اغتشاش ایلات خراسان شده وهموبا اعمال قدرت، امنیت را درمنطقۀ برقرار واز نفوذ نا آرامیها و شیوع افکارانقلابی جلوگیری میکند. با اینکه خزانۀ خالیست، و حقوق ماهیانه ژآندارمها عقب افتاده، برای حفظ آرامش منطقه، به شهرستانها میرود. ازنهاد های دولتی سرکشی میکند.
«درمهرماه 1299، قوام برای سرکشی و مذاکره با مقامات محلی به قوچان رفته بود، نتوانست شهررا ترک کند و گرفتارشد. ژاندارم ها و نظمیه او را درآخرین لحظه محاصره و اعلام کردند تاحقوقشان را نپردازد، اجازه نخواهد داشت شهررا ترک کند. قوام به اجبار به تجار مراجعه کرد و موفق شد چهار هزارتومان ازآنان قرض کند و با تقسیم آن درمیان محاصره کنندگان از مخمصه نجات یابد.» ص 82
با کودتای 1299 و نخست وزیری سیدضیاء الدین طباطبائی، قوام بازداشت و سپس به تهران منتقل میشود.
شوکت از فساد مالی این رجل سیاسی، در دوران والیگری در خراسان مینویسد:
« مهدی فرخ با شمردن سیاهه ای ازاموال و دارایی قوام و مقایسه ثروت او در سال های پیش و والیگری درخراسان، براین فساد تآکید میورزد. همو از قول فرخ مینویسد:
"قوام طی جلسه ای که رئیس التجارنیزدرآن حضورداشت اعلان میکند: خراسان دو برابرخاک بلژیک وسعت دارد. چرامااعلام استقلال نکنیم وخراسان راازایران جدا نسازیم."
ابراهیم صفایی، دلیل دیگری را برای ثروت و اندوخته های او عنوان میکند:
" قوام از شهریور 1296 کلیه املاک مزروعی ومستغلات آستان قدس را ... ... برای مدت دوازده سال اجاره کرد. ... » ص83
شنیدنی ست:
«علی آذری پیرامون قدرتی که میرزااحمدخان قوام همگام والیگری درخراسان برهم زده بود مینویسد : "روز عید تمام دستجات قشون از مقابل تمثال احمدشاه رژه رفتند. قوام برخلاف این رسم معمول، درروز عید قربان فرمان داد تمثال اورا به جای تمثال احمدشاه درجایگاه مخصوص بگذارند." به گفته آذری، قوام درآغاز تشکیل حزب دموکرات درسال 1325 شمسی نیز درتقدم شخصیت خود نسبت به محمدرضاشاه، کم وبیش برهمین اساس عمل میکرد.» صص 85 – 84 .
درجریان بازداشت قوام که به فرمان سیدضیاء الدین طباطبائی صورت گرفته بود، رفتار کلنل پسیان که به پاکی و درستی شهرت داشت، مورد بغض و کینۀ قوام قرار میگیرد. ازداغ خوردن 36 اسب پرورشی اش به دست ژاندارمری داغدار میشود.
ایرج میرزا دراین باره ابیاتی سرود که با این بیت آغاز میشود:
سی و شش اسب گرانمایه زمن کلنل زد
سی و شش داغ برافروخته ام بر دل زد
تا جائیکه پس از قتل پسیان در قوچان، و مراسم خاکسپاری او درمشهد که در کنار قبرنادرشاه دفن شده بود، قوام آخرین زهرکینه را برآن مردۀ نیکنام وارد میکند.
« ... چون این خبر به قوام السلطنه رئیس دولت و دشمن جان کلنل میرسد تا کینه خودرا بروز داده باشد به رئیس قشونی که به خراسان میفرستد دستورمیدهد شبانه قبرکلنل را نبش کرده نعش اورا درآورده درقبرستانی دفن کند که او دریک مکان معروف آبرومندی به خاک سپرده نشده باشد.» حیات یحیا ج 4 ص 277
خبث طینت ورذالت این قبیل رجال را چگونه باید توجیه کرد؟!
بعد از برکناری سیدضیاء و نخست وزیری قوام السلطنه، کلنل پسیان تلگرافی به این مضمون برای احمد شاه مخابره میکند:
شما به من امرمیکنید که قوام السلطنه، مرد خود مختاررا دستگیر و توقیف نموده او را به تهران بفرستم. سپس چیزی نمیگذرد که او را رئیس الوزرا ایران می کتید. این کار چه معنی دارد؟ آیا سزاوار است که من بدون دلیل مورد توهین قرار گرفته و اکنون درمقابل کینه توزی آقای رئیس الوزرای شما که تا چندروز پیش بعنوان گناهکار زندانی بود قراربگیرم. » بازیگران سیاسی.ج 1ص323 مصطفا الموتی چاپ لندن .1995
دررهگذراین حوادث، جمعیت ملیون خراسان اعلامیه ای منتشرکرده که بسی پندآموزاست. سبک پختۀ انشای اعلامیه، از عمق دلسوزی و وسعت دید و داوری پاک و سالم مردمی خبر میدهد که درتشخیص دردهای عموم بسی فراتراز رجال اشراف چپاولگرکینه توزبا شعورتراند و در تمیز خادم وخائن، بااحساس مسئولیت بیشتری گام برمیدارند.
شوکت مینویسد :
«بیانیه انتباهیه جمعیت ملیون خراسان که در 1300 شمسی انتشار یافت، تهران را "مسکن خائنین"و"مرکز سارقین" دانست. تهرانی که چون قوام السلطنه ای رئیس الوزرایش بود و درمدت دوسال، دوکرور ثروت خراسان را به بانک های خارجه فرستاد. و سرانجام تهرانی که "مهد تن پروران و " عیاشان بود" و " امثال کلنل محمد تقی خان" را برنمی تابید.» ص 105
فصل چهارم: قوام برمسند صدارت.
قوام میکوشد وضع نابسامان اقتصاد کشوررا اصلاح کند. نظرش به امریکا ست. از مجلس میخواهد :
«محدودساختن قدرت سیاسی و اقتصادی شرکت نفت ایران و انگلیس را در دستورکار قراردهد. ... نورمن دراین زمینه خطاب به لرد کرزن نوشت : دولت فعلی ایران درفکرانداختن آن کشور به دامان امریکاست. آنها میخواهند وجوه کافی قرض کنند بدهکاری های شان را به ما بپردازند و ازمابقی برای تآسیس بانک ملی، تحت راهنمایی آمریکا و ساختن راه آهن استفاده نمایند. ... » صص21-120 به نوشته شوکت تلگراف محرمانه قوام به برادرش وثوق الدوله را مقامات انگلیسی کشف میکنند. مذاکره برای عقد قرارداد نفت با کمپانی استاندارد اویل به نتیجه میرسد.
«انگلستان و شوروی همه امکانات قانونی و غیرقانونی خود را بسیج کرده بودند تا به هرقیمتی از تحقق قرارداد جلوگیری کنند.» ص 122
یک شرکت نفتی دیگرامریکایی برای استحراج نفت شمال با ایران وارد مذاکره میشود. درجریان مذاکره کابینه قوام سقوط میکند. مجلس در کابینه بعدی قرارداد واگذاری امتیاز به شرکت سینکلر را تصویب میکند.
«همان روز گوشه ای از ساختمان مجلس دستخوش آتش شد واین واقعه برتنشهایی که برفضای مذاکرات نفت حکم میراند سایه انداخت. ... چندی بعد رابرت ایمبری سرکنسول آمریکا درتهران هنگام عکسبرداری درسقاخانه آشیخ هادی که معجزه کرده بود مورد هجوم مردمی قرار گرفت که این اقدام را توهین به مقدسات خود میپنداشتند. او روی تخت بیمارستان به ضرب داس و قمه و چکش عناصری ناشناس به نحو فجیعی به قتل رسید. ... نماینده شرکت سینکلر به دولت ایران اطلاع داد که رفتار مقامات شوروی امکان ادامه مذاکرات پیرامون مسئلۀ نفت را غیرممکن ساخته است واندکی بعد تهران را ترک گفت. ... » صص 29 - 128
گویا تقدیرجغرافیایی چنین بوده است که دوکشور روس و انگلیس، چهارچشمی مواظب ایران باشند تا تعادل مهارحفظ شود. از چیرگی مطلق تا زمانی که منابع غنی زیر زمینی درایران، قابل بهره برداریست حراست کنند. کنترل مسئولان کشور را هم شدیدا دراختیار داشته باشند مشروط به اینکه سر به زیر باشند و فیل شان یاد هندوستان نکند.
میدانم که برخی اظهارنظرها به نقد کتاب حاضرابدا ربطی ندارد، ولی جا دارد بگویم که این افزوده ها بخشی ازتاریخ کشورماست. مثلا: درهمین چند دهه گذشته به تجربه ثابت شد، که پدربه جرم اصلاحات به سبک آلمانی سرنگون شد و پسربه سبب نزدیکی به آمریکا، تاج و تخت را به ملایان واگذاشت. و آنهمه اصلاحات و خدمات چشمگیرشان در 57 سال، ولو آمرانه، دراثرتبلیغات یکسره رنگ خیانت به خود گرفت!
نخستین حملۀ دولت شوروی به ایران:
«درآخرین روزهای اردیبهشت ماه 1299، ناوگان جنگی شوروی تحت فرماندهی راسگولینکف از رهبران برجستۀ بلشویسم در پی اقدامی ناگهانی، انزلی و غازیان را زیر آتش گرفت و اندکی بعد ملاحان ارتش سرخ، با سرود انترناسیونال برلب، رشت را به اشغال خود درآوردند. ... » ص 129
شوکت که انگیزه حمله قوای نظامی شوروی را روایت کرده وبا اشاره به رقابت های دو دولت انگلیس و شوروی، خوانندگان را درجریان امرقرارداده، دربارۀ خطاها و اشتباهات دولت وقت درگزینش فرمانده فراری روس که به ایران پناهنده شده ومورد بهره برداری انگلیسس ها قرار گرفته،سکوت میکند. به روایت تاریخ: انگلیسی ها با استفاده از حضور (استراوزلسکی)فرمانده فراری ناوگان روسهای سفید،درپی اشغال چاههای نفت آذربایجان بودند و با قوای تحت فرماندهی او به باکو حمله بردند که موفق نشدند. با شکست فاحش به انزلی برگشته و به ایران پناهنده شدند.
با تصویب دولت ایران، (استراوزلسکی) ازافسران ارشد تزاربه استخدام دولت درمیآید، با تبانی انگلیسی ها برای مقابله با نیروی مهاجم شوروی به گیلان اعزام و درمرداب انزلی ده ها جوان ایرانی طعمۀ توپهای دورزن شوروی وبمب افکن های انگلیسی میشوند. شرح جانسوز آن قتل عام قشون ایران را یحیا دولت آبادی با جزئیات بیشتری روایت کرده است. دولت آبادی با شرح استخدام استراوزلسکی توسط مشیرالدوله رئیس دولت وقت مینویسد:
« چه ضرورت این اقتضا را میکند که به یک شخص بیگانه این درجات و این اختیارات داده شود. ... بهرصورت مشیرالدوله تصورکرده است این سردار روس به ظاهر روس و بعقیدۀ جمعی به باطن تاریک بااین تشویقها که ازاو شده که هرچه برای خود و کسانش درخواست کرده است بدون مضایقه به او داده شده خواهد توانست با چندهزارنفرقزاق ایرانی وغیره ازنفوذ بلشویک درشمال ایران جلوگیری کند... ... ... ناگهان از دریا گلوله های شصت تیرتوپهای دور زن از سر اردو گذشته صحرا را برآتش میکشد و با گلوله های شصت تیر که از اطراف میرسید جوانان ایرانی مانند برگ خزان به خاک میریزند وازاین بلا بدتر بلای بمباردمان طیاره های انگلیسی است که از طرف قشون مقیم بکندی برسرآنها ریخته میشود.» صص56-155 جلد4 خاطرات یحیی. انتشارات عطار 1362 تهران.
آن تجاوز بعنوان نخستین حمله نظامی دولت کمونیستی به ایران درتاریخ ثبت گردید. دولت وثوق الدوله به این عمل تجاوزکارانه شوروی اعتراض کرد :
«... نصرت الدوله فیروز طی یادداشتی اعتراض آمیز ناخشنودی خودرا نسبت به این اقدام تجاوزکارانه به جامعه ملل تسلیم کرد. ...» ص 130
قوای فراری دنیکین با وجود حمایت انگلیسیها دربرابرنظامیان شوروی منهدم شدند.
شوکت مینویسد:
« ... کمونیست ها دراین کارزار نظامی، ازجهاتی نیز هدف خنثی کردن نفوذ انگلستان درشمال ایران را تعقیب میکردند. ص 129»
نویسنده با شرح حوادث جنگل و ناآرامی های گیلان به ویژه تندرویهای افراطیون، فصلی از تجاوزات شوروی را یادآور میشود:
«تحولاتی که درگیلان جریان داشت، درفاصله ای کوتاه موقعیت پایتخت و بقای حکومت را مورد مخاطره قرار داد. بلشویک ها وکارگزاران بومی شان درگیلان، برای مقابله با قحطی وگرسنگی مزمنی که درنتیجه سیاست اقتصادی لنین بر شوروی حاکم بود، دست به اقداماتی افراط گرایانه زدند. آنان با اعمال سیاست مبادله کالاهای روسی با غله، مصادره اموال مالکان و یا خرید ارزان قیمت برنج سالانه محصولات غذایی وارسال آن به شوروی، بر نارضائی عمومی افزودند. رایج ساختن پول آذربایجان شوروی درگیلان، که ارزش چندانی نداشت، نشان کوشش آنان برای دستیابی به کالاهای مورد نیاز شوروی به قیمت نازل بود. ... مجبور ساختن معلمان و مدیران مدارس و ادارات به جارو کردن خیابان ها در روزهای تعطیل ... ... فرش های گرانبها به روسیه فرستاده میشد. تجارتخانه ها طعمه آتش میشد و مآموران کمیته های انقلابی درجستجوی پول و جواهرات پنهان شده، دیوار و سقف خانه ها را میشکافتند و آب حوض هارا خالی میکردند و زمین را می کندند. ...ارتش سرخ با پیاده کردن نیرو دربندرانزلی و اشغال رشت، دولت قوام را با واقعیتی تازه رو به رو ساخت. نیروهای احسان الله خان درهمکاری با افسران شوروی، طی نبردی سخت، قزاقان دولتی را با شکست مواجه کردند. و تا جاده قزوین – تهران پیش رفتند. پایتخت در وحشت فرو رفت.» صص 37 - 136
شوکت درادامه بحث مینویسد:
«مسکو بیش ازآنکه در پی ایجاد رژِیمی کمونیستی درگیلان باشد، نگران موقعیت مسلط بریتانیادرایران وراهیابی آمریکا به منابغ نفتی شمال است.جنبش جنگل درنهایت وسیله ای دردست رژیم بلشویکی برای اعمال فشار به حکومت تهران و دستیابی به تفاهم با انگلستان درعرصه جهانی به شمار میآمد.» ص 138
پایان دردناک جنبش جنگل درتآیید نظریۀ فوق بود. درگیلان قیام کوچک خان و درآذربایجان قیام خیابانی، قربانی مزرهای امن شدند که بنا به مصلحت وقت، دولت نوپای شوروی در پس فرو کشی تب انقلاب اکتبر شدیدا نیازمندش بود .
همانطوریکه درشورش خراسان برطبق اسناد، به دستور شوروی، فعالان حزب عدالت درخراسان دست ازمبارزه کشیدند و به مرو برگشتند. دربارۀ خاموشی نهضت جنگل نیز، میرزا با مشاهدۀ رفتارهای عینی آنها با مردم، شدیدا از شورویها رویگردان شد. میرزا، با آن باور های دینی واعتقادات اسلامی که به شدت پایبند بود، هرگزنمیتوانست از دین خود اعراض کند. اودرنهایت، با وجدان پاک و سالم ، به فرزانگی و سرفرازی جان دادن را درمقابل تعظیم به اجنبی ترجیح داد.
مایۀ تآسف است که نویسنده، توافق های دول ذینفع برای صلح و آرامش منطقه، و ابزار قرارگرفتن عده ای از ساده دلان که جان شیرین خود رابه نیت آزادی وطن نثار کرده اند را به حساب "قوام، استاد مسلم شگرد و تدبیرسیاسی" واریز کرده، قوامی که دروالیگری خراسان باسابقۀ فسادمالی، میخواست آن منطقه را ازایران جدا کند!
همانگونه 25 سال بعد به زمان حادثۀ آذربایجان، خون بیگناهان زیادی هدر رفت واهداف مردمی که درطلب رهائی فرهنگی – اجتماعی، مشارکت کرده بودند به خاک و خون کشیده شد.
هیچیک از آن رهبران - میرزاکوچک خان، خیابانی و پیشه وری - بیگانه پرست و تجزیه طلب نبودند، ساده دلانی بودند عاشق اصلاحات داخلی و رهائی مردم از جور و ستم های رایج حکام، که با مؤلفه های سیاست دولت های بزرگ نا آشنا بودند. از درک حوادث پشت پرده عاجز و درمانده بودند. فهم این که حرف آخر با روس و انگلیس است و حکومت ها مترسکی بیشتر نیستند، برایشان مشکل بود. حتا انقلاب مشروطه هم نتوانست این احساس قیمومیت را از آنها بگیرد. بیش از قرنی ست که مبارزه پنهانی آن دو دولت وهریک با برعهده داشتن نقشی در "فریبی پایدار" سرنوشت منطقه را رقم میزنند.
هردو از نزدیکی قوام به امریکا نگرانند.
شوکت، این نکته را دریافته است. آنجا که با آوردن نامه روتشتین و پاسخ تسلیم آمیز میرزا، مخاطبین خود را دربطن حوادث آینده قرارمیدهد:
« من علاج قطعی ونجات واقعی ملت را ازکلیه متاعب به موفقیت انقلاب مقدس میدانم. ولی امروز که شما با نظریات صائبه حکومت سوویت و اطلاعات وسیعه که درسیاست جاریه مملکت و قضایای بین المللی دارید ... صلاح را درسکوت و وقوف این جمعیت در امرانقلاب میدانید، من به اطمینان صداقت و آزادیخواهی شما همعقیده میشوم ... بنا براین ناچاریم برای درهم شکستن پنجه های دسیسه کارانه انگلیس، سکوت و وقفه را گوارا شمرده به امید حکومت سوویت روسیه که محل ارجاء تمام عالم است، جمعیت خود را به آرامش و توصیه کنیم.» ص 139
روتشتین، به فریبی که دراینباره به میرزا زده اعتراف کرده میگوید:
« باخود قوام السلطنه چقدر ما برای استحکام اوهمراهی نمودیم تمامش را با من خلاف وعده نمود و دروغ گفت. درمسئلۀ گیلان چقدرما کمک کرده که دولت ایران را ازشر میرزاکوچک خان خلاص نمودیم. درواقع همراهی درپیشرفت کارهای سردار سپه، وزیرجنگ نموده، این پیشرفت به نام او تمام شد معهذا با من خلاف میکند و دروغ میگوید.» ص 143
و این زمانی ست که دولت شوروی با انگلیس روابط اقتصادی برقرار کرده، ثبات و آرامش و اصلاحات درایران شروع شده، بازسازی جمهوری های نوپا که بعد از پیروزی اکتبریک امرحیاتی برای شوروی محسوب میشد، ازعوامل مهمی بود که سرکوبی ومقابله با هرنوع جنبش و خیزش در ایران را ضروری میساخت .
در مهرماه 1302 قوام به اتهام توطئه برعلیه رضاخان بازداشت میشود. شوکت مینویسد:
« مطبوعات مدافع وزیرجنگ، خبربازداشت او را به اتهام سوء قصد که دربین بسیاری با تردید و ناباباوری تلقی شد، در سطحی گسترده منتشر ساختند. ... او را به وزارت جنگ احضار و دستور بازداشتش را صادر کرد. ... پای احمد شاه، محمد حسن میرزای ولیعهد و سفارتخانه های شوروی و انگلیس نیز به میان کشیده شد. ... ... هرچه بود احمدشاه شرکت ولیعهد، برادرش را دراین اقدام رد و دخالت قوام را با تردید تلقی کرد. او اشاره کرد که رضاخان درگذشته نیز با دست زدن به همین شیوه، هرچند درتبانی با قوام رقیب دیگری چون مشارالملک وزیر دربار را از صحنه خارج کرده بود. ... سرانجام رضاخان با پادرمیانی احمدشاه موافقت کرد. قوام را، که دراین فاصله از طرف مردم تهران به نمایندگی در مجلس پنجم انتخاب شده بود، آزاد سازد مشروط برآن که بلا فاصله کشور را ترک گوید و به اروپا برود.» صص 51 - 149
دو رقیب بلندپرواز، ازطبقۀ متضاد با فرهنگی متفاوت یکی ورزیده درترفند سیاست و آن دیگری سربازی قدرتمند با عزم راسخ، مصمم برای صعود به قلۀ بالاترین مقام، و طبیعی ست درگیری بین آن دو رقیب سرسخت تا مزرحذف همدیگر برای تصاحب قدرت! از سوی دیگر بنا به سابقۀ قوام در والیگری خراسان با آن همه بلندپروازیهاش که تا تجزیه خراسان پیش رفته، با درنظر گرفتن حساسیتی که رضاخان با همه عیب و ایراهادهایش به حفظ یکپارچگی ایران نشان میداد، حذف قوام ازصحنه سیاست، مورد نظرش بوده باشد. تا قوام زنده بود همین نگرانی را محمد رضاشاه هم ازاو داشت. که شوکت چند جا اشاره کرده است.
دنباله دارد....
0 Comments:
Post a Comment
<< Home