کتاب سنج- نقد وبررسی ودیگر یادداشتها...

Saturday, September 01, 2007

قبله عالم-بخش ششم

شاه قاجار، با تمام ضعفهايش دريافته بود که نبايد رفتارهای نابخردانه گذشتگان دودمان خود را تکرار کند. بعد از سالها که از سلطنت جد و پدرش سپری شده بود، بدهيهای غرامت جنگ با روسيه در دهه های نخست سلطنت بار سنگينی بردوشش گذاشته بود. گذشته از آن، در توازن قدرت سياسی به ارزشهای نظامی و توان چيرگی آنها پی برده بود. ميدانست که حريف نيست و لازمه اش تدبير و سياستی است که با حفظ موازنه و تحکيم مناسبات ديپلماسی، با قدرت های بزرگ کنار بيايد. اين تنها راه حفظ موقعيت سلطنت و صيانت اراضی ايران از تعرضات بيگانگان خواهد بود. نويسنده کتاب اين جنبه از سياست های ناصرالدين شاه را به درستی توضيح ميدهد:
“... سهم ناصرالدين شاه ازنطر تاريخی شايان توجه است. حتا هنگامی که صرفا از روی منافع شخصی يا اشتياق به ترميم خانه ويرانه اش عمل ميکرد، باز تعادل ميان قدرت های بزرگ را نگه ميداشت – و اين حفظ توازن را بس نيکو بياموخت و با لمآل درآن استاد شد. “ ص ۵۵۱
درسفرشاه به اروپا، هم دولت اتريش، و هم دولت انگليس، نميدانند، تشريفات را چگونه انجام دهند.
“ اين حيرت اتريشی ها از فقدان سرود ملی درايران دست کمی از سردرگمی وافر انگليسی ها نداشت که دقيقا نميدانستند چه درفشی را به عنوان پرچم رسمی ايران و پرچم شاهنشاهی برافرازند.” ص ۵۵۶
شاه که زبان فرانسه ميدانست وباادبيات اروپائی و بيشتراز طريق ترجمه آشنائی داشت، مسافرت هايش به اروپا، بااينکه تآثير مثبتی در ذهنيت او داشت، اما اثر مفيد اجتماعی به بار نياورد. برعکس ازمشاهده کارخانه ها و فضاهای کارگری، که از پايه های اقتصادی جهان رو به پيشرفت و ترقی به شمار ميرفت، ناراحت شده بود. اين خبرقابل تآمل است تا وضع روحی وافکار شاه قاجارروشن شود.
“مناظر ناخوشايندی که شاه درتآسيسات صنعتی اروپا ديد: دودکش های زشت سرکشيده به آسمان، هوای خفقان آور، تيرگی و رطوبت، زندگی خشک منضبط وساعات مشقت بار کار، دلايل بيشتری... برای مخالفت با صنعتی شدن در اختيارش نهاد.... تآثير روندهای فرهنگی اروپا بر شاه بسی محدود بود. خواندن کتاب های تاريخ، مقالات سياسی وياادبيات جديد جهان بينی يا تلقی او را از حکومت و جامعه تغيير چندانی نداد.” ص ۶۲ - ۵۵۸
سفر زيارتی شاه به عتبات عاليات درزمان تجدد خواهی عثمانيان درعصر تنظيمات، بيانگرايمان و اخلاص شاهانه به خاندان نبوت و ائمه اطهاراست.
“درحرم اميرالمؤمنين در نجف، شاه همچون سلطان شيعيان عمل کرد... رجال شهر، علمای عظام شيعه، مردم و حتا مقامات عثمانی استقبال شد. به امر شاه خزانه خصوصی ضريح اميرالمؤمنين که از زمان فتح نادرشاه (تقريبا از ۱۴۰ سال پيش) بسته مانده بود، گشوده شد و درحضور او بازرسی و شمارش شد. به دستورشاه تزئين و مرمت مفصل و گزافی درحرم حضرت علی درنجف، درحرم امام حسين درکربلا و درساير عتبات عاليات به عمل آمد و تمامی مخارج آن از کيسه خود شاه پرداخته شد.... درضريح اميرالمؤمنين جقه پادشاهی اش را يعنی سنجاق الماس بزرگی را که شاهان قاجار به نشان اقتدار ملوکانه برکلاه ميزدند پيشکش شاه نجف نمود تا برفراز مقبره امام آويخته شود.” ص ۵۶۵

معاهده سری درباره تقسيم ايران بين روس و انگليس، “ يک دهه بعد از مرگ وی” رخ داد. که با شروع انقلاب اکتبر۱۹۱۷ شوروی، مسکوت ماند و ميدان را برای انگليس ها باز گذاشت که با فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، فضای سياسی منطقه دچار تغييرات شگرفی شد و قرارداد سری نيز ازبين رفت.
در آخرين دهه سلطنت ناصرالدين شاه به زمان صدارت علی اصغرخان امين السلطان، شاه به دست ميرزا رضا کرمانی به قتل ميرسد.
در معرفی امين السلطان و به قتل رسيدن شاه آمده است:
“ استاد بندبازی های سياسی و محصول اندرون شاهی بود. او که اصلا غلام بچه ای از تبار گرجی بود پس از مرگ پدر در بيست و پنج سالگی به مقام وزارت دربار رسيد.... ناصرالدين شاه در پنجاهمين سالگرد جلوسش برتخت سلطنت قاجار (برحسب تقويم هجری قمری) درحرم حضرت عبدالعظيم کشته شد.... شاه درصحن حرم که برای شکرگزاری مراسم جشن نيم قرن پادشاهی اش بدانجا به زيارت رفته بود با تير تپانچه به قتل رسيد...” صص۶۹ - ۵۷۳
امانت، با اشاره به اوضاع اجتماعی و پايگاه فکری ميرزا رضا کرمانی، سخنان سنجيده کرمانی را در محاکه اش نقل ميکند. ميرزا رضا با صراحت و شجاعت ميگويد: “ من به تمام خلايق و همچنين به ملت و مملکت خدمت کردم. من اين شجره را آب دادم و دارد ثمر ميدهد. مردم همه خواب بودند و حالا دارند بيدار ميشوند.” ص ۵۷۸
برگهای پايانی کتاب، حديث دورباطل را درخواننده زنده ميکند. انگارکه سرنوشت اين ملت تکرار است و تکرار حوادث. ضربت خوردن است و خواب رفتن و بيدارشدنی گيجواره آماده شدن برای ضربت و ضربت های ديگر. و جز اين هم نبايد بوده باشد. امانت به درستی ميگويد:
“ حتا ايرانِ پس از انقلاب هم شباهت هايی به عصر قاجار دارد. … با آن که در دهه ۱۹۹۰ ميلادی ايران (درنتيجه ازهم پاشيدن اتحاد شوروی، حدود ۲۷۰ سال پس از اشغال گيلان در سال ۱۷۲۱ ميلادی توسط پتر کبير) از شر روسيه درسرحدات شمالی اش خلاصی يافت …. شبح ميراث امپرياليستی گذشته هنوز برايران و همسايگانش سايه افکنده است ….” ص ۵۸۱
امانت، درپايان اين بخش اشاره ای دارد گذرا به جنگ ايران و عراق و اوضاع کشور و امنيت منطقه که دستخوش حوادث شده است.

برگرديم به مسئله باب
نگاهی به زندگی ساده سيد عليمحمد باب، وضع خانوادگی و تحصيلات وافکار مذهبی وبه خصوص، جلب توجه و گرايش های گستره و غيرمنتظره عده ای از بزرگان و علمای دين در سراسر کشور وبيداری مردم عادی، با آن مدعای کم نظير، ازآذربايجان گرفته تابلوچستان، درزمانه ای که ارتباطات کشور به صورت بدوی بوده، مثلا مسافرت ازتبريزبه مشهد دو ماه طول ميکشيد آن هم از راه روسيه تزاری، و تکان خوردن مردم درسراسرکشور، و خيزش های پراکنده در سطح مملکت بسيج سازمان يافته متشرعان وتشکيل آن دادگاه مضحک و حکم فرجامين و سرانجام خونين و غم انگيزش، افق های تازه ای را ميگشايد با پرسش هايی که قابل تآمل است. اين که او را با تمهيداتی محکوم و به طناب دار سپردند، شکی نيست ولی انگيزه های نوخواهی او وضرورت دگرگونی و اصلاحات مذهب و بطور کلی عقايد و پيام افکارش تا به امروز، از ديدگاه مردم راکد مانده است. سيدعليمحمد باب، بدون سازمان و دفتر و دستک در کمترين مدت، در زمانه ای که کشور فاقد خبررسانی بود، جاده بين شهری وارتباط وجود نداشت. ايران معتاد به سکون و سکوت را به جنبش درمياورد و سراسر کشور را باانبوه جماعتی آن هم با پشتيبانی روحانيان وعلمای شيعه به دنبالش ميکشاند. ولوله به جان حکومت وقدرت غالب ميافتد. مردم با استقبال کم نظيری از رسالت او تا پای جان از باب دفاع ميکنند. رسالتی که تا به امروز، به درستی روشن نشده و فقط با گفتن "بدعت گذار" پرونده آن مرد و علت خيزش بسته شده است که متآسفانه همانقدر که حکومت و ملايان در حق باب ستم کرده بهائيت نيز با ميوه چينی همان رذالت های حکومت را مرتکب شده اند.

راستش مطالعه کتاب " قبله عالم" باعث شد که تاريخ پيدايش باب و انگيزه های خيزش اورا دنبال کنم. همين جا بگويم که ازاين بابت يک سپاس ويژه به عباس امانت بدهکارم که درنهايت احترام و خلوص سپاسم را صلا ميدهم.
آتچه بيشتر مرا به ترديد انداخته بود، شايعه پرهيز بهائيان از سياست بود. درحالی که دستی درسياست داشتند وکم نبودند که در رژيم گذشته ازمسئولان رده بالای حکومت را تشکيل ميدادند ودربينشان رجال سياسی خوشنام هم کم نبود. اماازاين دستور يا ضابطه آئينی، نوعی بوی "تقيه شيعی” ميآمد که قرنهاست صابون آن به تن شيعيان ماسيده و ملت ايران با عارضه های هولناک آن آشنا هستند. بيشتر در جستجوی منابع موثقی ميگشم که با هدايت دوست عزيزی به کتاب "نقطه‌ی الکاف" و مقدمه فاضلانه ادوارد براون دسترسی پيدا کردم واطلاعات تازه ای نصيبم شد که از برخی نظرها تکان دهنده است. تکامل بهائيت از کانال ازليت، داستان زور آزمائی و نمايشی از چيرگی قدرت ولو به هر قيمتی را تداعی ميکند. هرگز فکر نميکردم آئينی که ازنو آوريها نويد ميدهد و با تبليغات به ظاهرمدرن و بسيار بزک شده بخشی از مردم را به سوی خود جلب ميکند، با چنين نيرنگهای خونين و هولناک پا گرفته باشد.
من برای پرهيز از برچسب ها وتهمت های رايج از گفته های ادوارد براون استفاده ميکنم.
“...... درصدد طبع ترجمه تاريخ جديد تآليف ميرزا حسين همدانی که دراوقات اقامت حقير در شيراز درسنه ۱۳۰۵ يکی ازدوستان بابی به من هديه داده بود برآمدم و بالاخره درسنه ۱۳۱۰ طبع آن به اتمام رسيد...... در ضمن اشتغال به ترجمه تاريخ جديد ديده بودم که مولف آن کتاب مکرر از يک کتاب قديمتری تآليف حاج ميرزاجانی کاشانی نقل ميکند و به همين جهت تاريخ خود را موسوم به تاريخ جديد نموده تا ازتاريخ حاج ميرزا جانی که نسبت بدان قديمتر است امتياز يابد لهذا درصدد برآمدم که اين کتاب را نيز به دست آورم و چون قديمتر است (زيرا که مصنف آن حاج ميرزا جانی کاشانی درسطح ذيقعده سنه ۱۲۶۸ درواقعه هايله طهران در جزو آن ۲۸ نفری که ايشان را به سخت ترين انواع عذاب کشته شد) و قبل از تفرقه بابيه به ازلی و بهائی تآليف شده و بنا براين مندرجات آن بالطبعه‌ی اقرب به صحت و ابعد از خلط و تدليس متآخرين است آن را هم به طبع درآورم، دراوقاتی که درايران بودم ازهرکس که سراغ اين کتاب را گرفتم ازآن اطلاعی نداشت پس از مراجعت به اروپا نيز به دوستان بابی خود درايران و اسلامبول شام و غيرها نوشتم و از اطراف درصدد تفتيش برآمدم هرچه بيشتر جستم کمتر يافتم و بالاخره مآيوس شدم. و يقين کردم که اين کتاب بکلی از بين رفته است تا دربهارسال ۱۳۰۹ دراوقات تعطيل فصح به پاريس رفتم و درضمن تفتيش درکتب بابيه محفوظه درکتابخانه ملی پاريس اتفاقا يک نسخه ازتاريخ حاج ميرزاجانی يافتم بديهی است که تا چه درجه ازاين اکتشاف مهم خوشوقت شدم. پس از تحقيق معلوم شد که اين نسخه ملکی مرحوم کونت دوگوبينو مؤلف “مذاهب و فلسفه درآسيای وُُسطی” بوده است و پس از فوت آن مرحوم کتب اورا به مزايده فروختند و پنج نسخه ازآنهارا که از جمله همين کتاب نقطه‌ی الکاف بود کتابخانه ملی پاريس ابتياع نموده،. خلاصه پس از مراجعت به کمبريج به توسط يکی از دوستان قفقازی خود مقيم پاريس يک نسخه از روی کتابخانه پاريس برای خود نويسانيده متن آن را با متن تاريخ جديد مقايسه کردم معلوم شد که مؤلف تاريخ جديد کتاب حاج ميرزا جانی را بکلی نسخ بل مسخ کرده است و به اندازه جرح و تعديل و تصرف درآن نموده که بکلی حقيقت دوره اولای بابيه در پرده خفا مانده است، نتيجه مقايسه اين دوکتاب را با يکديگر و خلاصه تصرفات جامع تاريخ جديدرا درحواشی مبسوطه که درآخر ترجمه تاريخ جديد افزوده ام متعرض شده و از همان وقت عزم کردم که متن نقطه‌ی الکاف را البته به طبع برسانم....... و مجددا متن آن را که به خط خود نوشته بودم با نسخه اصل پاريس با دقت تمام مقابله نمودم و اينک به ياری خداوند و حسن توفيق اوطبع نقطه‌ی الکاف تمام گرديد و ازخوف تلف که هميشه نسخ منحصر به فرد در معرض آن است مآمون گشت.” ص (۵) يج – يب – يا و ص (۶) يد - يج

براون، بااشاره به حضورکلمه "باب" دراذهان شيعه وسابقه تاريخی آن ميگويد “ اين کلمه مخصوصه چندان تازگی نداشت بلکه از همان زمان امام دوازدهم... استعمال آن معمول بود.” و سپس از چهار باب که صحابه پدر امام زمان و به نام "ابواب اربعه" شهرت داشتند، ياد ميکند واطلاعاتی به دست ميدهد که قابل ذکراست. پژوهشگر، زمان غيبت صغری و کبرای امام دوازدهم شيعيان را توضيح داده مينويسد:
“امام دوازدهم در سنه ۲۶۰ (درست هزارسال پيش از ظهور ميرزا عليمحمد باب) به درجه امامت ارتفاع جسته جانشين پدرش گرديد و درسنه ۳۲۸ غيبت کبری نمود و ازآن وقت تاکنون به عقيده شيعه وی زنده است و درآخرالزمان ظهور خواهد کرد.... ادعای ميرزا عليمحمد شيرازی که وی "باب" و واسطه بين امام غايب و شيعيان است ازنقطه نظر شيخيه چندان تازگی و غرابت نداشت ولی طولی نکشيد که ميرزا عليمحمد از اين درجه قدم بالاتر نهاده ادعا نمود که وی همان قائم موعود و مهدی منتظر و امام ثانی عشر است و لقب باب را به يکی از اتباع خود ملاحسين بشرويه داد.... باب به عقيده خود و به عقيده اتباع وی مؤسس يک دوره نبوت جديد بود و کتابی جديد آورده موسوم به بيان که به عقيده ايشان ناسخ قرآن است. چنانکه قرآن ناسخ انجيل و انجيل ناسخ تورات بود، راست است که با مکررا و موکدا درنوشتجات خود اظهار ميدارد که وی خاتم ظهورات مشيت اوليه وآخرين حلقه سلسله نبوت نيست و کتاب او خاتم کتب سماوی نه بلکه ظهور بعد از خود او که از او هميشه به "من يظهزه الله" تعبير مينمايد به مراتب اشرف از ظهور خود اوست....” ص (۱۰) کا – ک – بط و (۱۱) کب - کا
باب درباره قيامت نظری دارد و عقيده ای که خلاف برداشت يا مفهوم تفسبر علمای شيعه است می گويد:
“ قيامت عبارت است از وقت ظهور شجره حقيقت در هرزمان به هر اسم الی حين غروب آن. مثلا از يوم بعثت عيسی تا يوم عروج آن قيامت موسی بود واز يوم بعثت رسول الله تا يوم عروج آن که بيست وسه سال بود، قيامت عيسی و از حين ظهورشجره بيان الی مايغرب قيامت رسول الله است.”ص(۱۵) کط – کح.
با اين تعبير ميتوان گفت که باب، بابِ قيامت را اين جهانی کرده و حکايتِ دنيای پس از مرگ را ازميان برداشته است. همو به صراحت، بهشت و جهنم را نيز به دوران حيات انسان ميکشاند. “... حقيقت جنت در عالم حيات و بعد از موت لايعلم الا الله... و نار عبارت است از نفی يعنی عدم ايمان به نقطه ظهور و انکار او... هرکس که در نفی رفت در نار الهی است الی يوم من يظهره الله... و تا امروز غير از مظاهری که خداوند مخصوص به خود فرموده کسی نه جنت را فهميده و نه نار را... مراد از برزخ فاصله بين ظهورين است...... موت و قبر و سئوال ملائکه درقبر و ميزان و حساب و کتاب و صراط و غيرها همه اين اصطلاحات به معانی تمثيله تفسير شده است. “ (۱۶) لا – ل – کط
سخنان باب اگر شکافته شود، برخی نظريه هايش عقلائی تر به نظر ميرسد و پيامی ازنوآوريها دارد که خلاف سنن و احاديث اسلامی است.
براون، بعد ازاشاره به بروز اختلاف بين بابيها که به انشعاب کامل و شکل گيری بهائيان و تضعيف بابيان ميانجامد، با نگاهِ نقادانه زندگی پر تلاطم دو برادر: “بهاء الله و صبح ازل” را توضيح و با توجه به اظهارات برادر بزرگ، يعنی شخص ميرزاحسينعلی بهاء الله، از يک توطئه بزرگ سازمان يافته که به انزوا و کنار زدن صبح ازل منتهی ميشود، پرده برميدارد.
“مابين اتباع باب دو نابرادری (يعنی دوبرادر از طرف پدر فقط) بودند از اهل نور مازندران، بزرگتر موسوم بود به ميرزاحسينعلی و ملقب به بهاء الله و کوچکتر موسوم به ميرزايحيی و ملقب به صبح ازل، بعدها رقابتی که بين اين دو برادر پديد آمد بابيه را به دو فرقه منشعب نمود ازليان که اکنون از حيث عدد کمترند و بهائيان که قسمت عمده بابيه اند، در هرصورت درآن تاريخی که ميرزا جانی اين کتاب را تآليف می نموده (يعنی مابين سنه ۱۲۶۶ – ۱۲۶۸) يکی دو سال بعد از قتل باب) موافقت کامل و تام بين اين دو برادر حاصل بوده است... مخصوصا ملاحظه کنيد حکايت رويای خارق العاده را که بهاءالله از برای مصنف کتاب نقل کرده است درحق صبح ازل از قول مادر خود که نامادری ازل ميشود...” بنا به نوشته براون، صبح ازل تا آن درجه نزد سيدعليمحد باب مقام و مرتبتی شامخ ومورد اعتماد داشته که “... باب نوشتجات و مخلفات خود را از قبيل لباس و خاتم و قلمدان و غيرها برای ازل فرستاد و نص به وصايت و ولايت او نمود و اورا مآمور کرد که بعد از وی هشت واحد ديگر بيان را که ناتمام مانده است بنويسد...”
براون به صراحت مينويسد:
“... قطع نظر از تصريح حاج ميرزا جانی بر تنصيص باب به وصايت صبح ازل دلايل خارجی ديگر نيز در دست است، اولا اصل توقيع باب خطاب به ازل در تنصيص به وصايت او که صورت آن به خط صبح ازل درمقابل همين صفحه چاپ شده است...
گوبينو که در زمان قيام باب مآمور سياسی دولت فرانسه در طهران بوده و کتابی به نام: “سه سال درايران” را نوشته، در کتاب “مذاهب و فلسفه در آسيای وسطی،” ميگويد که آن دو پسران ميرزا بزرگ نوری وزير امام ويردی ميرزاحاکم طهران است. گوبينو مينويسد: “... باب ملقب بود به حضرت اعلی، باب دوم ملقب است به حضرت ازل، اختيار او (بوصايت) بکلی بی مقدمه بود فورا بابيان او را بدين سمت شناختند. و اخيرا يک فقره از کتاب ايقان تآليف بهاء الله...... استنباط ميشود که بهاءاله در آن تاريخ خود را مطيع و زير دست کسی ديگر فوق خود ميدانسته است و آن کس بالطبيعه بايست صبح ازل باشد، اين است عين آن فقره بنصًها... “ بهاء الله دراين جا با اشاره به حسودان وحمله به اهل باطل شرح غم و اندوه وپريشانی های غريبانه خود مينويسد “... حال دو سنه ميگذرد که اعدا درهلاک اين عبد فانی سعی و اهتمام دارند چنانچه جميع مطلع شده اند معذالک نفسی از احباب نصرت ننموده و بهيچوجه اعانتی منظور نداشته بلکه از نصر حزنها.... و اين عبد در کمال رضا جان برکف حاضرم که شايد از عنايت الهی سبحانی اين حرف مذکور مشهود در سبيل نقطه و کلمه مستور فدا شود و جان دربازد... و انا اليه راجعون” صص ۱۸- ۲۰ - ۲۱ لح لز.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home