کتاب سنج- نقد وبررسی ودیگر یادداشتها...

Sunday, July 01, 2007

قبله عالم-4

نمایش های شاه و صدراعظم دربازی با سیاست های خارجی و به ویژه با روس و انگلیس، در سراسر سلطنت نیم قرنی ناصرالدین شاه، خواننده را با شگردهای خاصی که بیشتر رنگ بومی دارد و یادآور ضرب المثل معروف "شل کن سفت کن" است، به طور مدام در روابط خارجی حضوردارد. امانت، این حوادث را به ویژه در بخش ششم «جولانی درمیدان قدرت» بیشتر توضیح میدهد. شیل، وزیر مختار انگلیس خسته ازبازیهای شاه و صدراعظم با لحنی عصبی گزارش میکند « با ملتی چنین بی اعتقاد و دمدمی مزاج چون ایرانیان، عقد هرنوع قراری که همواره دولت اعلیحضرت ] پادشاه انگلستان[ متضمن تعهد است، اقدامی مخاطره آمیز به نظر میرسد.» ص 314
بی گمان یکی از رازهای ایمنی و صیانت مرزهای جغرافیائی کشور از تجاوزات دواستعمار گر با قدرت، همان بازیهای سیاسی بوده که در پشتش حسٌی قوی با دوراندیشی عمل میکرد و در طول زمان همیشه مد نظربوده است. گواین که آن طرف سکه نیز، عقب ماندگی درد آور وطولانی مدت ایران را در منطقه به ویژه در مقایسه با پیشرفت های عثمانی و مصر به یادگار گذاشت .
نویسنده، دربررسی و تحلیل های سنجیده دراین باره بسیارموفق است.
پافشاری ناصرالدین شاه به ثمر میرسد . شیل ازایران میرود . وزیرمختار جدید تامسون جای اورا میگیرد. اما در این میان معلوم میشود که :
« ... ناصرالدین شاه خبرنداشت که صدراعظم دغلش در پس ظاهر مکاتبه رسمی، دستخط های خصوصی اورا بی وقفه دراختیار وزیرمختار بریتانیا میگذارد. ...» ص 330
بازی های سیاسی ناصرالدین شاه، حتا رفتارهای ضد و نقیض ش با صدراعظم خود بحث جالبی ست که نویسنده با شرح جزئیات در حادثه جنگ روسیه و عثمانی مطرح میکند. دراین بخش خواننده، با تجربه های تازۀ ناصرالدین شاه که در اثر تماس های سیاسی ورزیده تر شده، آشنا میشود. در موقعیت های خاصی که صدراعظم خطرعزل وبرکناری را احساس میکند، شاه با همان شیوه رفتاری که با امیرکبیرداشت اورا باچرب زبانی ها وبا دو دوزه بازی های عوامانه، به آینده امیدوار میکند. درپی شایعات سقوط نوری، در نامه ای به صدراعظم مینویسد: « ... به خدا قسم، به مرتضی علی، به ارواح شاهِ مرحوم اگر احدی خیال خلاف و نادرستی درحق شما داشته باشد با دست خودم گردنش را میزنم و زنش را به قاطرچی میدهم ... » ص344
خواننده، قبلاً در ص 213 و 215 از مفاد دونامه ای که ناصرالدینشاه، با کلمات محبت آمیز ریاکارانه به میرزاتقی خان نوشته، خوانده است که :
« ... کدام مادرقحبه ای میتواند یک دم درحضور ما از شما بد بگوید، چه در حضور ما چه درمقابل دیگران، حرام زاده ام اگر نگذارمش جلو توپ ...» ص 215.
بدون شک، نوری از تلون مزاج و بی ثباتی رآی شاه باخبر بوده و خلق و خوی همیشه درحال تغییر و هوسانه اش را به درستی میشناخت. ترس و نگرانی اش بیجا نبود.
جنگ روسیه و عثمانی درسال 1854، به امضای معاهده نامه ای بین ایران و روس منجر میشود.
«پیشروی روسیه درجبهه قفقازیه علیه ترکها درطول تابستان شاه را تشویق به قبول چنین تعهدی کرد. پاداش ایران یگانه سود این دولت درطول جنگ، معافیت از پرداخت مبلغی درحدود پانصدهزارتومان، یعنی آخرین قسط غرامت جنگ 1828 میلادی روس و ایران بود.» ص 335.
با همه کوشش و تلاش در مخفی نگهداشتن این قرارداد، دولت انگلیس بعد ازمدتی ار آن پیمان آگاه میشود. و کارهای ایذائی را که بیشتر در حمایت از شاهزادگان ناراضی قاجار و تحت الحمایگی آنها و دیگر رجال ایرانی تمرکز پیدا کرده؛ از سرگرفته میشود. این رقابت های آشکار و پنهان یکی از رایج ترین ابزار مفید و کارآمد در دست دول روس و انگلیس، برای تهدید و اطاعت از دستورات است که در سراسر دوران قاجاریه به روابط خارجی سایه انداخته است.
امانت، شرح مبسوط و جالبی از وقایع پرتنش آن سال ها : قطع رابطه با انگلیس وخبر فتح هرات ، جنگ روس و عثمانی و ضمیمه شدن قندهار به قلمرو دوستمحمدخان که از نظر ناصرالدین شاه، نشان از پیشروی انگلیس در افغانستان به سمت خراسان را داشت، و نمونۀ آن: « ... همین اواخر درسال 1843 میلادی بود که تصرف سِند دامنۀ تصرفات انگلستان را یک راست به سرحدات ایران آورد ... و همچنین ضمیمه کردن سلطنت شیعیان اوده دراوایل دهۀ 1850 میلادی میتوانست به سهولت به سرحد شمال غربی هند و ماورای آن به خراسان آسیب پذیر ایران نیز بسط یابد...» ص 377 .
دراین فصل، از جمله اقدامات ناصرالدین شاه، قراردادی است با آمریکا که طبق ماده 16 آن قرارداد « ... ایالات متحدۀ امریکا را به حراست کلیه جزایر و بنادر ایرانی درخلیج فارس درمقابل قهر و حملۀ دشمنان، ضعیف یا قوی مسیحی یا غیر مسیحی متعهد میکرد ... نوری با خوش بینی زودرس حتا به فکر افتاد که تا نیم میلیون تومان از ایالات متحده وام بگیرد ... ... ملاحظۀ مصالح بریتانیا در خلیج فارس از اشتیاق ایالات متحدۀ امریکا کاست . واین کشور نخواست نیروی دریائی تازه توسعه یافتۀ خود را درگیر حوادث کند و کشتی های خود را به آبهای خلیج فارس بفرستد هیچ بازرگان امریکائی هم مایل به کمک مالی ایران نشد . » صص 88 -387
کمی بعد ازفتح هرات، بریتانیا دریک حملۀ دریائی بوشهر و اطراف را اشغال میکند علمای شیعه در فکر جهاد و تدارک مصیبت تازه ای برای مردم ایران، فریاد وا اسلاما راه میاندازند و « ... حاج کریمخان کرمانی، پیشوای نامی شیخیه کرمان ... به درخواست شاه رساله ای تحتِ عنوان ناصریه درباب جهاد نگاشت و مؤمنان را فرا خواند تا از خاک اسلام دربرابر کفار دفاع کنند ... نوری به ایشان متذکر شد که از " علما دعاگوئی سزاست و از سلاطین جنگ جوئی رواست. ... » ص 400
پیشروی سپاه انگلیس به سمت فارس و مقاومت دشتستانیها در"خوشاب" در مقابل قشون مجهز و متجاوز بیگانه، یادآور دلاوری های مردمی ست که در سراسر تاریخ در مقابل بیگانگان سینه سپر کرده و با جانباری به شهدای گمنام این سرزمین پیوسته اند .
« هیچ چیز نمیتوانست چنین قاطعانه شهرت شکست ناپذیری انگلیسی ها را به رخ دولت ایران بکشد. » ص 400
انگلیسی ها بعد از بوشهر، بندر محمره را بمباران کرده و اشغال میکنند
«... اندکی بعد اهواز را نیز به تصرف درآورد. » ص 408 و عجیب تر آن که حمله به محمره سه هفته پس از انعقاد معاهدۀ صلح (درچهارم مارس 1857 درپاریس) روی داد. فرمانده انگلیسی عملیات جنگی در جنوب ایران، از امضای صلح نامه بین ایران و دولت متبوعش خبر نداشت . «کندی ارتباط مشکل اصلی درسرتاسر بحران بود. حد متوسط زمان رسیدن نامه ای ازتهران به لندن 40 روز بود و رفت و برگشت هرمراسله معمولا بیش از سه ماه طول میکشید» همان.
شکست مفتضحانۀ ایران درهرات، اشغال بوشهر و محمره و دیگرشهرهای جنوب، امنیتِ همیشه متزلزل داخلی ایران را بهم میریزد. احتکار گندم توسط حکام ایالات باعث قحطی وگرانی نان و کمبود آذوقه میشود. امانت مینویسد:« ... درتبریز 30000 مرد مسلح گرسنه و خشمگین، دارالحکومه را غارت کردند و خود حاکم ، میرزاصادق خان نوری را از شهر فرار دادند. حاکم طماع، یکی از بستگان صدراعظم نوری، موجودی گندم شهررا احتکار کرده بود و با هفتصد درصد منفعت میفروخت. جمعیت کلانتر را هم از شهربیرون راند، زندانیان را آزاد کرد. سگ ولگردی را که برگردنش نوشته بود"حضرت اشرف صدراعظم" دور شهر گرداندند ... درقزوین و اصفهان و تهران هم نارضایی عمومی آشکارا مشهود بود. » ص 13 - 414
اشاره به آغاز شورش هند و گسترش سرتاسری آن درخاک هندوستان و اخبار سرکوبی خونین آن شورش ها، و برگشت مجدد "موری" وزیرمختار انگلیس به ایران، شرح مراسم نخوت انگیز استقبال ازاو و جمع آوری اعانه درایران «... برای استعانت به قربانیان انگلیسی شورش هند ...» فصلی خواندنی از این اثر است که نویسنده با صرفِ حوصلۀ بیشتر، تصویری روشن ار شرح وقایع آن سال ها را دراختیار خوانندگان فارسی زبان گذاشته است .
نوری بعد از مدتی به مقام صدراعظم بلاعزل ارتقا پیدا میکند.
« به فرمان همایونی نوری صدراعظم بلاعزل شد» ص 429،
و پسرنوری به خانوادۀ سلطنتی می پیوندد .
« ملک زاده همسر سابق امیرکبیر برای بار دوم در 1269 هجری بالاجبار به وصلت شوهری ناخواسته، یعنی نظام الملک پسرنوری، تن درداده بود» ص 431 . اما انگار که زمانه برای صدراعظم مقتدر، درتدارک سرنوشت دیگری بود که نوری با آن هوشمندی اش قادر به درک آیندۀ هولناک خود نبود.

امانت، درفصل هشتم کتاب که عنوان : "الغای مقام صدارت" را بر پیشانی دارد، شرحی از پیدایش «جیران» سوگلی شاه، و نفوذ فزایندۀ این زن زیبای روستایی که دین و دل ازشاه برده و حرمسرای همیشه در توطئه و وسوسۀ پادشاهی را زیرنگین دارد، وهکذا از روابط پنهانی وزیرمختار انگلیس و جاسوسان او درحرمسرای شاهی و طرح تصویب انتصاب ولیعهدی امیرقاسم پسرجیران سوگلی شاه ، که درطفولیت میمیرد. روایت میکند.« امیرقاسم خان شش ساله تنها دو هفته پس از انتصاب به ولایتعهدی جان سپرد.» ص 444 ، و
تنبیه طبیبان معالج امیرقاسم تا عزل نوری وتبعید صدراعظم مقتدر پیشین وضبط
دارائیهای او از خواندنی ترین فصل های کتاب است.
امانت خاطرنشان میکند :
نیت شاه آن بود که مبالغی گزاف، در حدود شش تا هفت کرور تومان، معادل یک میلیون ونیم لیره استرلینگ، که گفته میشد میرزآقاخان نوری دردوره صدارتش حیف و میل کرده بود ازاو باز گرفته شود. ... وسایل آشپزخانه تنها اشیائی بود که از ایلغار ملوکانه درامان ماند، چه آنها را از بام به خیابان ریختند. ... » ص 458
شاه، چندی بعد اقدام به بازگرداندن نوری میکند. به این موضوع برمیگردیم.
فصل نهم کتاب که با سرفصل «موازنۀ کهنه و نو» آغاز میشود، نویسنده با تحلیلی همه سویه و جالب که نشان، از تسلط و آگاهی نویسنده به مسائل روزگار «قبله عالم» است، از کسب تجربه های شخصی ناصرالدین شاه در اداره امور داخلی گرفته تا برخورد با دیپلومات ها و میزان علاقه مداخلات دول خارجی و سهم هریک از نفوذ بیگانگان را ارائه میدهد.
« از نوری سیاست مصلحت اندیشی و از امیر کبیر اهمیت دولت مرکزی و قشون نیرومند را برای سرکوبی منازعات مرزی و حفظ تمامیت ارضی مملکت آموخته بود. » ص 463
انچه در این بخش نطر خوانندۀ علاقمند را جلب میکند. تحلیل امانت از رفتار ناپلئون و توصیه های مصلحت گرایانۀ او به شاه ایران است. ظاهرماجرا چون ناپلئون دردرگیریهای الجزایرنتوانسته با مسلمانان سنی مذهب عثمانی کنار بیاید، شاه ایران را تشویق میکند که پایبندی خود را به سنت های اسلامی حفظ کند. حتا نارضائی خود را از تعویض لباس ترکها ابراز میکند. « وی به شاه هشدار داد که عثمانی ها با تبدیل البسۀ سنتی خود به جامه های فرنگی هم درنظر ملت خود خفیف شدند و هم درنظر فرنگ». اما خواننده بلافاصله درمییابد که آبشخور تشویق های ناپلئون از کجا سرچشمه گرفته است. « ... تصورش (ناپلئون) از همنوائی با اسلام به احتمال زیاد بازتابی از تلاش عمدتا ناموفق او در اواخر جنگ کریمه برای جذب دولت سنی عثمانی به حیطۀ نفوذ فرانسه بود. کوشش او درالجزایر برای آشتی دادن اهداف استعماری فرانسه با نهضت مقاومتِ مسلمانان بومی به جایی نرسیده بود. پس در صدد برآمد که ایران شیعی را "پناهگاه اسلام راستین" تلقی کند. ... او مؤکدا از ناصرالدین میخواست با صیانت سنن ایران "به دنیا ثابت نماید که اسلام مخالف با پیشرفت تمدن نیست" کشور ایران درسایۀ پادشاهی نیک نفس، و با دست زدن به اصلاحات درقشون و شبکۀ ارتباطات، میتواند بهترین مملکتِ خاور زمین و قبلۀ زایران مکه گردد.» ص 4 – 465

مصلحت اندیشی تاکتیکی ناپلئون را نباید جدی گرفت. عقیده اش درباره تعویض لباس ترکها، یک نظر شخصی ست. آنکه راضی شد مردمی هستند که با تغییر لباس خانه تکانی کردند. جامه نو کردند. باگشودن دریچه های تازه، نفسُُ تازه کشیدند و با افق های دنیای جدید آشنا شدند. توصیه هایش به شاه ایران برای علم کردن رقیب دینی و بیشتر، یارگیری درمقابل الجزایر و عثمانی بود که موفق نشد. ناپلئون ازفلسفه اسلام آگاهی درست نداشت واگرداشت و مفهوم تمدن را میشکافت هرگزنمیگفت " اسلام مخالف با پیشرفت تمدن نیست". گشودن این بحث هم جایش درنقد وبررسی این کتاب و اینجا نیست، ولی دراین دام هم نباید افتاد یا فریب خورد که با اسلام میتوان به تجدد و تمدن جدید رسید، نه خیر نمیشود. ابدا نمیشود. اگرنمونه ای دراین مورد کسی سراغ دارد من بی خبرم.

ظهور ملکم درصحنه سیاسی دوران ناصری و تشکیل مجمع سری فراموش خانه، از مباحثی ست که امانت در این فصل از کتاب تجزیه و تحلیل میکند.
« ملکم برای نخستین بار سخن از ترویج حکومت قانون میکند و قانون را قراردادی اجتماعی میخواند که شاه و مردم را دربرابر یک دیگر مسئول میشمارد. ... ... ملکم درسال های نا آرام پیش از انقلاب سال 1848 فرانسه که انجمن های پنهانی نقش مهمی درآن ایفا کردند، درپاریس میزیست و احتمالا با اینگونه انجمنهای اروپائی آشنائی پیدا کرده بود. ... ملکم ضرورت اصلاحات را درعین حال راهی برای دست وپنجه نرم کردن با مخاطرات فزایندۀ سلطۀ اروپائیان میدانست. ملکم به شاه هشدار میداد که خبط بزرگ صدارت نوری آن بود که عهد فتحعلیشاه را معیار مملکت داری میشمرد، غافل از آن که درطی سی سال که ازمرگ شاه مغفورمیگذشت دنیا معادل پانصدسال عوض شده بود . ... ... فراموشخانه در اواخر عمرکوتاهش شاید جمعی از" اشخاص بی اسم و رسم " منجمله تجار، اصناف و دیگران را نیز به سوی خود جلب کرد. ... ناصرالدین شاه بی شک نسبت به تشکیل فراموش خانه بیتفاوت نماند. ... گوبینو دبیر سفارت فرانسه (کنت دو گوبینو، نویسنده، شرق شناس و دیپلمات فرانسوی که دوبار درایران مآموریت یافت. فارسی آموخت و چند کتاب دربارۀ ایران نوشت زیرنویس ص 86 – کتاب «سه سال درایران» ترجمه ذبیح الله منصور درباره اخلاق و آداب ایرانیها ازآثار اوست-). هشدار ملکم به ناصرالدین شاه را نقل میکند که "شاه برای سلطنت دراین عصر دیگر نمیتواند مثل اسلافش اکتفا به تکیه به دو عامل سلطه و زور نماید" گفته ای که با روح مضامین نوشته های فوق الذکر ملکم به خوبی مطابقت دارد.» صص 78 – 472 . و هکذا
« هرکسی درایران امروز که تا حدی معتقد به اصول اخلاقی میباشد به این انجمن پیوسته است. ... علمای عظام ... چه بسا به دستور شاه طی فتوائی انجمن خفیه را به خاطر اشاعۀ بی دینی تکفیر کردند ... فراموشخانه را به آتش کشیدند و با خاک یکسان کردند. ملکم درحرم حضرت عبدالعظیم تحصن جست ... ملکم به بغداد تبعید شد » ص 505
فراموشخانه و فعالیتهای ملکم درجلب نظر عامه مؤثرافتاد. سخنان انتقاد آمیزش درآن سکوت و سکون قبرستانی و اوج استبداد ناصری، چون غرش تیری بود که پایه های سلطنت را لرزاند. نوشت:
« ایران عبارت است از بیست کرورخلق ... اختیار جمع این نفوس در دست یک واحد ضبط است و این وجود واحد به واسطۀ ضبط چنین اختیار عظیم خود را کاملا مختار میداند ... مال و جان این بیست کرور خلق و حاصل کل این زمین را به هرقسم که میل دارد استعمال نماید. عقل من از درک بنیان این اختیار عاجز است.» 507
آنها که با تاریخ این سرزمین «پُرگهر» آشنا هستند ازعاجز ماندن عقل ملکم ابدا
تعجب نمیکنند. اینجا، قتل عام دگراندیشان، به قدمت تاریخ سابقه دارد. پانزده
قرن از مزدک کشی انوشیروان ساسانی میگذرد و یکصد و پنجاه سال از دوران
فراموشخانۀ ملکم درکشور، و درهمین دو دهۀ گذشته بود که درایران، هزاران
نفر از بهترین "پویندگان و جویندگان آزادی" زندانیان سیاسی بدون محاکمه؛ به
طور وحشیانه قتل عام شدند؛ آن هم به فتوای آقای خمینی که وقتی وارد کشور
شد انبوهی ازمردم با چشمهای پراشتیاق، دل های پاک و صادق خود را زیر پای
او فرش کردند.
ای کاش ملکم زنده میبود ونادرستی افکار خودرا میدید که چگونه در قرن بیست و یکم، ایران، با احکام بدوی زیر "عامل سلطه و زور" میچرخد.
ملکم به حالت تبعید ازکشورمیرود « ... ده سال دیگر به ایران برمیگردد. این بار با صداقت و ابتکارعمل بسیار محدود تری، به عرصۀ سیاسی ایران باز گشت.» ص 515
امانت ازبلوای نان در شعبان 1277 واقعه ای را شرح میدهد که روایتی از شجاعت زن هاست و بسی عبرت آموز. وقتی که شاه از شکار برمیگردد جلو اورا میگیرند.
« پنج تا شش هزار زن بدون روبند که به نشان ادبار گِل به سر خود مالیده بودند دور اورا گرفته و فریاد می کشیدند و نان میخواستند. فراش های محافظ شاه با چوب و شلاق به جان آنها افتادند ولی زنان سنگ به سر و روی فراش ها زدند وکالسکۀ شاه را محکم چسبیدند. بالاخره موکب همایونی توانست با زحمت زیاد از میان جمعیت راهی بگشاید و خود را به ارگ شاهی برساند . مردمان گرسنه دکان های نانوائی را دربرابر چشم شاه غارت کردند-. محمدخان قاجار وزیر جنگ که همراه شاه بود نیز گرفتار شد. زنان که میدانستند وی یکی از محتکران اصلی است و انبارهای غله مهر وموم شده بزرگ دارد از اسب پائین کشیدند وکتکش زدند ... محمود خان نوری کلانتر پیر تهران فراخوانده شد ... کلانتر نیز هنگام آمدن به قصر سلطنتی مورد حمله و ضرب و شتم آشوبگران قرار گرفت و شاه که از بالای برج ارگ با دوربین این صحنه و ازدحام مردم را مینگریست به حضورش رسید ... پس با گماشتگانش دوباره به میان جمعیت رفت و با چوب دستی اش تنی چند از زنان را به شدت کتک زد ... شاه فورا کلانتر را احضار کرد و به قرار مسموع به او گفت "اگرتو در پیش چشم من با رعایایم این چنین بی ترحمی در غیابم مرتکب چه سوء اعمالی میشوی." آنگاه فرمان داد کلانتر را فلک کردند و ریشش را از بیخ تراشیدند ... آتش غضب ملوکانه آنی چنان برافروخت که "لفظ هولناک طناب را برزبان آورد"
... طنابی به گردن مرد بینوا انداختند و لحظۀ بعد درحالی که پاهای شان روی سینه او آمده بود، واپسین آثار حیات را با لگد ازبدنش خارج کردند. ... ادوارد ایستویک (نویسنده، دیپلمات و مترجم سفارت انگلیس) که خودشاهد ماجرا بوده است نوشت " شوروالتهاب جمعیت با دیدن این مجازات ها آن روز فرو نشست و تهران به فاصلۀ سر مویی از انقلاب نجات یافت» 500 - 499
نه غضب شاهانه و نه بردار رفتن کلانتر محمودخان نوری، مشکل قحطی نان را حل نکرد. « قحطی تا برداشت محصول بعدی همچنان مردمان را تباه کرد. در حالی که انبارهای بزرگ "وزرا و مقامات عالی" دست نحورده ماند وکسی به اوامر ملوکانه که تمامی ذخایر باید به بازار آید ارجی ننهاد.» ص 502

0 Comments:

Post a Comment

<< Home