کتاب سنج- نقد وبررسی ودیگر یادداشتها...

Friday, September 07, 2007

قبله عالم- بخش پایانی

صبح ازل از ايران به بغداد ميگريزد و چهار ماه بعد بهاء الله که در زندان بوده، آزاد ميشود و در بغداد به برادرش ميپيوندد وبه قول براون “از چنگ ميرغضب های ايران نجات” پيدا ميکنند.
“... کم کم بابيه از هر گوشه ايران بدانجا روی آورده به تدريج حضرات بغداد را مرکز عمده خود قرار دادند و تا سنه ۱۲۷۹ يعنی قريب ده سال در عراق عرب بسر بردند... (بهاء الله اقلا برحسب ظاهر) مطيع و منقاد صبح ازل و در تحت حکم او بوده همانطور که سابقا مطيع و منقاد و درتحت حکم او بوده است... و آثار هيچگونه تفرقه و انقسامی بين ايشان مشهود نبود.... دراواخر اقامت حضرات دربغداد... کم کم آثار تجدد و مساهله در وجنات بهاء الله مشهود گرديد... بعضی از قدماء بابيه... از مشاهده اين احوال مضطرب گشته بهاء الله را تهديد نمودند و بدرجه براو سخت گرفتند که وی قهر کرد و قريب دوسال در کوه های سليمانيه بسر برده... صبح ازل نامه بوی نوشته ازاو خواهش نمود که به بغداد بازگردد او نيز اظاعت کرده مراجعت نمود.... ميرزا اسدالله تبريزی ملقب به ديان که باب اورا کاتب آيات صبح ازل قرار داده بود و زبان عبری و سريانی نيکو ميدانست دعوی من يظهره اللهی نمود، بهاء الله با وی مباحثه و مجادله نمود بالاخره به دست بابيه کشته شد... سنگی پای او بسته اورا در شط العرب غرق کردند... بابيه از هرگوشه ايران روی به بغداد آورده... علمای کربلا و نجف به واسطه قرب جوار بابيه به مشاهد مشرفه و کثرت جنگ و جدال که هر روزه مابين ايشان و مسلمانان دست ميداد آشکارا از دست ايشان بنای شکايت گذاردند... دولت عثمانی...... بابيه را از بغداد به اسلامبول کوچ داده... قريب پنج سال در ادرنه بسر بردند.... بهاء الله پرده ازروی کار برداشته وخيال مکنون خود را که بلاشک ديرگاهی بود اسبابش را فراهم آورده بود... آشکارا دعوی من يظهره اللهی نمود... دولت عثمانی چون مجددا آثار هيجان و انقلاب در ايشان مشاهده نمود و فساد بين فريقين نيک فراهم شده، فی الفور... جميع بابيه را درادرنه کوچ داده بهاء الله و اتباعش را به عکا و صبح ال را به قبرس... فرستاد....”
دراين نقل و انتقال چهار نفر از ازليان همراه بهائيان و چهار نفر بهائی همراه ازليان فرستاده ميشوند.
به قول براون “ تدبير آن بود که اين چند نفر مخالف، جاسوس حکومت عثمانی باشند...... قبل از حرکت حضرات از ادرنه ميرزا نصرالله تفرشی در خود ادرنه مسموم شد و سه نفر ازلی ديگر کمی بعد از ورود به عکا جميعا در يک شب به دست بهائيان کشته شدند. واينکه ازليان قتل ايشان را به امر بهاء الله ميدانند به ثبوت نپيوسته حکومت عثمانی قاتلين را دستگير نموده و در حبس افکند و پس از مدتی به شفاعت و ضمانت عباس افندی مستخلص شدند.
بغير ازاين چهارنفر ازلی جمعی ديگر از قدما و فضلای بابيه که در وفاداری نسبت به صبح ازل ثابت قدم مانده و بعضی از ايشان از رفقای شخصی باب و حتی بعضی هم از حروف حی بودند يک يک از ميان برداشته شدند، از جمله ايشان آقا سيدعلی عرب از حروف حی درتبريز کشته شد و ملا رجبعلی از حروف حی درکربلا و آقا محمدعلی اصفهانی برادر مذکور در بغداد و حاجی ميرزا احمد کاشانی برادر ميرزا جانی کاشانی مصنف نقطه‌ی الکاف در بغداد و حاجی ميرزا محمد رضا وحاجی ابراهيم وحاجی جعفرتاجر و حسينعلی و اقا ابوالقاسم کاشانی و ميرزا بزرگ کرمانشاهی و غيرهم در مواضع مختلفه... صص (۲۱- ۲۴) مد – مج - مب
ترورها وآدمکشی های اوليه بهائيان که بدون شک به منظور استيلا و چيرگی قدرت صورت گرفته، يادآور ترورهای دوران اوليه اسلام است که بنا به روايات مستند عديده، پيامبر اسلام وقتی به قدرت رسيدند، دشمنان خود را در هرجا که بود ازبين بردند. حتا آشنايان و دوستانی که آن حضرت بطريقی دل رنجيهايی از آنها داشتند توسط مريدانش کشته شدند. اينکه بهائيان با استفاده از انتخاب فرهنگ عرب، با حفظ سنن بدوی و بنيادی آنها (البته درمحدوده امکانات) با همان شيوه ها به قدرت رسيده اند نبايد ترديد کرد که درصورت به قدرت رسيدن متعادل، همان خواهند کرد که عرب درحمله به ايران کرد. تغيير و تفسير مناسک آئينی با دستکاريهای رايج و مهمتر، طرح نوآوريها و تاکيد براخلاق و ديانت، شرايط همزيستی و پاکی بشروسعادت و رعايت حقوق انسانی با اين گذشته نفرتبار ننگين، با آدمکشی ها و ازبين بردن مخالفين چه رابطه و تناسبی دارد و کدام توضيح قانع کننده را برای آرامش وجدان های بيدار دارند؟
هرچه هست، بهائيت برآمده از فرهنگ ايرانی و عرب است و آلوده به سنت های کهنه وپوسيده بامولفه های اکتسابی منحط با آن سياهی و تاريکی های پيرانه، باچنين بذرهای اوليه کسب عدالت مشکل است. مشکل است با دستهای خونالود به افق های روشن وسالم و پاک که مبين ايمان به خدا باشد دسترسی پيدا کردن.
بی گفتگو ذات خشونت برای رسيدن به قدرت و مهارکردن آن، با تاريخ بشرگره خورده، بهائيت نيزهرگز ازاين قاعده مشتثنانبوده ونيست. ابشخور فرهنگ ايرانی واسلامی دارد. بدون ترديد با عارضه های آن نيزآشناست وابزار قدرت راکه خشونت است ميشناسد. ميداند که ذهن سردمداران و طالبان قدرت سرريزازفريب وتجاوزوخونخواهی ست. درچنين فرهنگی به ضرورت بقا، درهمه دورانها، حلقه های زنجير و مهار، سهل ترين ابزار بازدارنده حرکت اجتماعی بوده. ادامه غفلت درتقدس سنت ها برای زندانبانان جهل، يک تکليف الهی ديکته شده است. برای تنيدن در دنيای کهن و موروثی خودی و ساختن و قانع شدن به وضع موجودِ حقيربا همان حقارت های افکار محدود، اما هدفدار پيشگامان؛ که ازنادانی به معصوميت و پاکی اش ميباليديم؛ و درشيفتگی آن چنان غرقه بوديم که هاله نوررابالاسرش، آيتی از حضورخدا ميپنداشتيم و غافل از سرنوشت خود که رو به مرداب ميرفتيم با غل و زنجير. پس زنجير، هميشه حضورداشته در هر دوره. به گفته تاريخ، اجداد ما نيز در حلقه زنجيرها گرفتاربوده و با آن به بار نشسته اند. بررسی هردوره از اين گرفتاريها اگر نا ميسر هم نباشد، مشکل است و مشکل آفرين، ولی آنچه مسلم است ارتباطی بين اين واحدها وحلقه زنجيرها وجود دارد ولوپنهان که شناختن آن ضروريست گرچه شکافتنش نظريه های رايج و نهادی شده را سست ميکند و پرده ازجهل و بی خبری تاريخی برميدارد تا مرز رسوايی. به گزافه های شاعران اشاره نميکنم که بنا به سنت موروثی ازارکان اصلی هويت ملی محسوب ميشود. به يک روايت از يک سخنرانی، از کتابی که نويسنده آن در سال ۱۳۴۸ در دانشگاه شيراز انجام داده است اشاره ميکنم تاگستره خواب و غفلتمان روشن شود.
“... من شرم ميکنم که شيخ روزبهان بقلی را که در همين محله درِ شيخ در چند قدمی خانه مادربزرگ مرحومه ام خاک است بايد با مرحمت هانری کوربن فرانسوی بشناسم، و با تلخی بياد بياورم که کوربن را هدايت چنان به باد مسخره ميبست و ارزش کارش را چنان به هيچ ميانگاشت که من به زحمت دوسال ميشود که شروع کرده ام به خواندن کوربن، آن هم دراولش به اين جهت که در مقدمه يک کتاب از يونگ تحسين و بيان دين به کوربن از او خواندم. ملا صدرا را آقای صدربلاغی که معلم ما بود به صورت تعريف حاشيه ای، دوستانه، خير خواهانه برای فرار خودش از مهملات درسی مان، اما نه به شکل درس های برنامه ای برايمان ميگفت. اما صدرشيرازی را هم بايد کوربن به ما بشناساند - آن هم در زبان فرانسه. شرم آور نيست؟ ص ۶۲ “گفته ها اثر ابراهيم گلستان” چاپ اول فروردين ۱۳۷۷ ناشر روزن. نيوجرسی.

درکنار جنايت و ترور شخصيت ها، فاجعه ننگينِ ديگرِی که چون غده مهلکی با آئين بهائيت گره خورده، از بين بردن اسناد ازليان است. اگرملايان متعصب اين کار را ميکردند، چه جای بحث؟! چرا که انتظاری جزاينگونه خلاف کاريها ازآنها نبوده و نيست. اما ازبين بردن کتب و اسناد و حذف فيزيکی مخالفان به دست بهائيان، که امروزه در اقصی نقاط جهان با مبلغان فراوان با زبانی نرم و لطيف درجلب وجذب همکيش به آئين خود، با شعارهای زيبا و فريبا “با جميع اديان با شاخسار.” با سخنانی آراسته از اخلاق و ايثار و انسانيت و نوعدوستی تبليغ ميکنند، در حاليکه تاريخ و بنياد پاگيری قدرت خونين و ننگين شان که با خفقان وآدمکشی و تقلب وکتابسوزی شکل گرفته از افکار عموم پنهان مانده؛ به ويژه لطمه و صدمه ای نزديک به محو شخصيت صبح ازل که نهايت ناجوانمردی را درباره اش تحميل تاريخ کرده اند؛ هرگزفراموش شدنی نيست.
اصل ماجرارا از زبان خود براون ميشنويم:
“ به اندازه اين دعوی مشکل بود و مخصوصا به اندازه مخالف بود با عقيده شيعه در مسئله امامت که چندان جای تعجب نيست از اينکه بهائيان برای رفع اين اشکال با تمام قوی سعی کردند که وجود شخص صبح ازل را حتی الامکان تجاهل و تعامی نمايند وکتب واسنادی را که دلالت بروصايت بلاشبهه او می نمود محو کنند. يکی از بهترين و قديمی ترين اين گونه کتب و اسناد تاريخ حاجی ميرزاجانی بود که چنانکه ذکر شد درکمال خوبی توانستند جميع نسخ آن را از روی زمين معدوم سازند. و چنان به نحوی از عهده اين کار برآمدند که اگر اتفاقا و تصادفا يک شخص خارجی مقيم تهران که هرچند معتقد نبود ولی کمال محبت و همدردی با اين طايفه داشت (يعنی کونت دوگوبينو) يک نسخه از اين کتاب قبل از آنکه "مصلحت وقت" اقتضای اعدام آن کند تحصيل نکرده و به اروپا نياورده بود امروزه اين کتاب به کلی ار بين رفته و نسخ آن بلا استثناء معدوم شده بود. “ براون پارا فراتر گذاشته و با امانتداری و سماجت يک پژوهشگر آگاه و با وجدان برای دريدن پرده های کذب و ريا دنبال کشف ماجرا برميآيد. می نويسد:
“ وقتی که راقم حروف در سنه ۱۳۰۵ درايران بودم بهائيانی را که در نقاط مختلفه آن مملکت ديدم عموما ازشناختن صبح ازل تجاهل ميکردند و حتی چنين وامی نمودند که اسم او را هم هرگز نشنيده اند و فقط کتاب “مذاهب و فلسفه” کونت دوگوبينو که من سابقا آن را خوانده بودم و بدان واسطه از اهميت مقام صبح ازل مسبوق بودم باعث شد که اين مسئله را جدا تعقيب کرده بالاخره دانستم که وی هنوز زنده است و باوی بنای مکاتبه گذاردم تا آنکه در بهار سال ۱۳۰۷ در شهرماغوسا ((famagosta درجزيره قبرس خود به ملاقات او نايل آمدم.” ص (۲۵) مه - مد
براون، با تآسفی شگفت آور ميپرسد “... مشکل است تصور اين امر که متدينين به يک مذهب که قطعا صاحب منتهی درجه قدس و ورع و در حوادث يوميه و امور معتاده دارای اعلی مراتب صدق و درستکاری هستند چگونه برای محو يک اثر تاريخی و تدليس امر و تمويه حق بدين سهولت با يکديگر مواضعه و تبانی می نمايند، حکم اين مسئله را که با همه استعجاب ما صورت خارجی گرفته و اگر با وضع براهين و محکمترين ادله ثابت نشده بود من وقوع بلکه امکان آن را باور نميکردم به حکمای فلسفه مذاهب واميگذارم و شايد درنظر ايشان دلالات نيزدرضمن آن اينست که هر چه طريقه بهائی بيشتر منتشر ميگردد و مخصوصا در خارج ايران و بالاخص دراروپا و امريکا به همان اندازه حقيقت تاريخ بابيه و ماهيت مذهب اين طايفه در ابتدای ظهور آن تاريکتر و مغشوش تر و مدلس تر ميگردد. تاريخ حاجی ميرزا جانی بعلاوه فصول و فقراتی که مضر به حال بهائيان بوده و به عقيده ايشان بايستی آنها حذف يا جرح و تعديل نمود مشتمل بر بسياری از معلومات تاريخی است که برای عموم بابيه چه ازلی چه بهائی مفيد است و به هيچ وجه مضامين آنها با “مصلحت وقت” منافاتی ندارد و با وجود اين آنها را هم حذف يا تحريف کرده و سر و دست کتاب را درهم شکسته تاريخ جديد را ترتيب داده اند، شرح تآليف تاريخ جديد و باعث اقدام بدين عمل را ميرزا ابوالفضل گلپايگانی که يکی از فضلا و قدمای بهائيان است در رساله موسوم به رساله اسکندريه مفصلا بيان نموده است....” ص (۲۶) مز – مو - مه
به روايت براون: “ درتاريخ جديد هرجا که کتاب از تاريخ حيات صبح ازل و وقايعی که بلافاصله بعد از فوت باب روی داده بحث ميکند بکلی حذف نموده... و هرجا که که نام صبح ازل درنقطه‌ی الکاف برده شده بلا استثنا آن را حذف کرده است.... بهاء الله جنبه اخلاقی تعاليم باب را بسيار تقويت نمود و بسط داد و جنبه حکمت و عرفان آن را به چيزی نمی شمرد....... جرح و تعديلات زيادی بايستی درتاريخ حاجی ميرزا جانی به عمل آورده شود تا با مشرب و خيالات بهائيان منطبق آيد. ص (۳۱) نو – نه - ند
براونّ با آوردن اصل روايت باب در نقطه‌ی الکاف، و تطبيق آن با روايت تحريف شده در تاريح جديد، تقلبات و تصرفات تازه بهائيان درمتن اصلی کتاب را به شدت محکوم ميکند. بنگريد به صفحات ۳۲ تا ۴۳.

بررسی درباره "باب" فارغ ازاتهامات مذهبی، ايدئولوژی وديگر وابستگی های رنگ و لعابدار رايج چهره واقعی او را زير گرد و غبار تعصبات گم کرده وهدف اصلی قيام ش که تحول دراسلام و نياز به بازنگری با شرايط زمانه بوده را به بيراهه کشانده است.
به جرآت ميتوان گفت ضربتی که بهائيان با اينگونه تقلبات وانحراف ها به قيام باب وارد آوردند، دست کمی ازتآثير فتواهای ننگين و توطئه های شرم آور ملاهای آزمند سنتی نداشت. اگرآنها حکم قتلش را دادند و درمنتهای بيرحمی و قساوت قلب جسدآش و لاشش را شبانه در خرابه های رودخانه خشک تبريز رها کردند، بهائيان، اما بعد ازمرگش، درنهايت امنيت وجدان! افکارجوان او را(به درستی و نادرستی آن کاری ندارم) ترورکردند باجعل تاريخ همان کردند که ملايان برسرش آوردند.

او در ۱۸۱۹ در شيراز متولد شده و در ۱۸۵۰ در۳۱ سالگی درتبريز به فتوای ملايان به دار آويخته ميشود. بی آنکه مفهوم پيامش تا به امروز بطور روشن و روان توضيح داده شود. بهائيان درادبيات خود مسائلی را مطرح کرده اند، که کمتر به افکارباب پرداخته اند. واقعيت اين است که در تاريخ اجتماعی ما کمتر ازاين خيزش بحث شده واگرهم شده چيز گسترده و دندانگيری در دسترس نيست. ازمنطر ملايان و براساس مکتوبات موجود سيدعليمحمد باب را يک بدعت گذار معرفی شده است وبس. اطلاعات عموم درهمين حداست. برای اکثريت مردم روشن نشده که چرا به آن سرعت او را به دار کشيدند. در زندان که نميتوانست با مردم سخن بگويد. وقتی هم آوردند به آن نشست مضحک و سراسر آلوده، حکم قتلش را صادر کردند. بعد از آن جنايت هولناک، تبعيد آن دوبرادرّ يکی براثر حمايت سفيرروس و آن يکی فرار ازايران درلباس درويشی به بغداد رخ داد. بعدها شدت اختلاف بين آن دو و طرفدارانشان باعث شد که مسئله اصلی "باب" فراموش شود. "بهائيت" از اين ميان با سازماندهی مالی و تبليغاتی قوی، قدرت گرفت و هر اندازه که بر نيرويش افزوده شد، "بابيت" به انزوا و فراموشی رفت.

وسخن آخر اين که:
قبله عالم، تاريخ پنجاه ساله ايران و حوادث نيم قرنی سلطنت ناصرالدين شاه را توضيح ميدهد. امانت که اين اثرکم نظير را گردآورده، با تحليل های آگاهانه و نقادانه، نشان ميدهد که در بررسی اسناد و مدارکِ تاريخی از حسی قوی و عقلائی برخوردار است. نگاهِ تيز و منصفانه او به گذشته های تاريک، به ويژه داوری درتبيين و ارائه نقش شخصيت ها، وجدانِ سالم اين پژوهشگر را برجسته تر ميکند.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home