کتاب سنج- نقد وبررسی ودیگر یادداشتها...

Friday, April 21, 2006

توتالیتاریسم اسلامی: پندار یا واقعیت؟ بخش پایانی

نوشته: شهلا شفیق
ترجمه رضا ناصحی
انتشارات خاوران - پاریس
چاپ اول: زمستان 1384
نویسنده ، با نگاه کنجکاوانه، ابعاد فاجعه بار حکومت نو پا را زیر نطر دارد. به بیشترین مقوله هایی که به استحکام پایه های قدرت استبداد دینی منجر شده نظر دارد. گذرا بحث انشعاب سازمان فدائیان خلق را مطرح میکند. و دوپاره شدن آن را. «اکثریت این سازمان با نزدیکی به حزب توده، به حمایت از رژِیم پرداخت و درنتیجه موقعیت جنبش چپ پیش از بیش به ضعف گرائید. ... اسلامگرایان با تکیه برشعارهای ضد امریکائی جریان لیبرال و میانه رو مذهبی را نیز کنار زده و آنان را به اردوی اپوزیسیون راندند. درپی سرنگونی دولت موقت ... دست به ایجاد نهادهای موازی دولت در تمامی زمینه ها زدند. هاشمی رفسنجانی و بهشتی دررآس وزارت کشور و جهاد سازندگی قرار گرفتند. بنیاد مستضعفان هم که در پی مصادره اموال و کارخانه های متعلق به مقامات رژیم سابق به دست روحانیون سپرده شد.» با اشاره به تمایلات بنی صدر مینویسد « حکومت ایده آل از نطر او "حکومتی ست که تمام تمایلات اسلامی بتواند درآن تجلی داشته باشد". طرح سرگوبگرانه ای تخت عنوان " انقلاب فرهنگی" به اجرا گذاشته شد. با حملۀ گرو ه های حزب الهی و پاسداران مسلح دراردیبهشت 1359 دانشگاه ها تعطیل شد صدها دانشجو روانه زندان شدند. دوسال بعد زمانی که دانشگاه ها مجددا آغاز به کار کردند ورود دانشجویان با کنترل بسیار شدید ... بدین ترتیب هزاران تن از دانشجویان و بسیاری از شایسته ترین استادان ازآموزش و تدریس دردانشگاه ها محروم شدند ... کتاب های درسی با احکام اسلامی ... مورد تجدید نطر قرار گرفت. حتا واقعیت های تاریخی نیز ازدستبرد اسلامگرایان مصون نماند. انقلاب مشروطه و جنبش ملی کردن نفت را به نفوذ غرب درایران نسبت دادند ...» ص 65 – 64
نویسنده، با گشودن بخش پاکسازی جامعه، فجایع هولناکی ازجنایت های ننگین حکومت اسلامی را یادآوری میکند. خواننده اگر ایران و منطقه را برای لحظاتی از ذهنش پاک کند، انگار که درمطالعۀ داستان های حمله عرب و مغول به سرزمینی است بی پناه و این صحنه های وحشیانه وخونین به دست قوم جهانگشا، درآنجا رخ داده است.
« ... دستگیریها چندان وسیع است که زندان ها به اندازه چندین برابر ظرفیتشان زندانی دارند. رژیم زندان های تازه میسازد که یکی پس از دیگری پر میشوند.» ص 74
رقابت آدمکشان در کشتار جوانان بالا میگیرد. ایت الله گیلانی و موسوی اردبیلی و لاجوردی با داشتن نمایندگی موهوم از سوی خدا، جلادی رژِیم را برعهده گرفته، از کشتار دختر 9 ساله و پسر 13 ساله صحبت میکنند و دستور قتل میدهند. موسوی اردبیلی درمقام دیوانعالی کشور، درفکر بیت المال ملت است که مبادا زندانی بخورد و بخوابد تا وقت محاکمه، و از این راه ضرری متوجه کیسۀ مسلمین شود. ناچار، و بنا به وظیفۀ شرعی حکم رسمی صادر میکند : « وقتی این ها را دستگیر کردید دیگر نباید معطل این بشوید که چندین ماه بخورند و بخوابند و ازبیت المال مصرف کنند. این ها محاکمه شان همان توی خیابان است بدون معطلی، همین که دو نفر پاسدار شهادت بدهند که آنها درگیر بوده اند. کافی است و همان وقت باید اعدام بشوند من به شما دادستان های شهرستان ها هم اعلام میکنم که حتما باید این طور باشد و اگر نباشد خودتان مجازات خواهید شد.» ص 74
خشونت و بیرحمی علمای اسلام با عقل و تفکر شیعی، واقعن که حیرت آور است. قتل دختر 9 ساله و پسر 13 ساله وگرفتن حق زندگی ار انسان ها آن هم در سن و سال شکوفائی، دلِ سنگ میخواهد و خوی درنده، که به چنین جنایت بزرگ فرمان راند!
فصل پنجم و از آن به بعد مربوط به حوادث و فجایع زندانها و پدیدۀ توابان ست که خانم شفیق با تکیه به اسناد و خاطرات زندانیان سیاسی با دید انتقادی و حفظ امانتداری بخشی ازآن وقایع را روایت میکند.
نگاه نویسنده، مرور دیگریست نقادانه، از دیدگاه نویسندۀ زن، به زندانیان زن، که دردِ زن بودن در جامعۀ مردسالار را با گوشت و استخوانش لمس میکند و با احساسی از رنج و درد، سرشار از انسانیت، ازقول زندانی زن، تجاوزجنسی به زن ها را نقل میکند.
« ... بعد رفتیم به اتاقی در طبقۀ پائین. مرا به تختی بست و پس از آنکه با کابل شصت ضربه به پایم زد یعنی "تعزیر" شدم و حدِ شرعی خوردم، به من تجاوز کرد. وقتی به من تجاوز میکرد، دهانم را بست. اما وقتی که داشتم حد میخوردم، دهانم را باز گذاشت.» ص 123
در بخش کودکان درزندان: دردها به نوع دیگری، درذهن خواننده قد میکشد و دنیائی از فلاکتِ شکنجه و کین و نفرت ازشکنجه گران متجاوز، یرسرش آوار میشود. به این روایت دقت کنید:
« ... مادرانی که منتظر بودند پس از تولد فرزندشان به جوخه اعدام سپرده شوند و یا مادرانی که مجبور بودند هر صبح کودکان شان را درگوشه بند رها کنند تا به بازجوئی بروند، به سئوال های بی پایان بازجو جواب دهند و خسته و نگران و یا شکنجه شده و با پاهای زخمی به بند باز گردند. کودکی را دیدم که پاهای باند پیچی شده مادرش را درآغوش گرفته بود و میبوسید. کودکانی که با شنیدن نام مادرشان از بلندگو، رنگ شان میپرید و با گرفتن پاهای مادر خود سعی داشتند مانع از رفتن مادر به بازجوئی شوند. ...» ص 133

فضای تنگ زندان ها نیز در زندان های جمهوری اسلامی، قابل تآمل است.
« ... سطح زندان را با احتساب راهرو و دستشوئی و حمام اندازه گرفتم و بر 165 زندانی که درآن موقع دربند بودند تقسیم کردم. به هر نفر نیم متر مربع فضا میرسید ...» ص 141
کتابخوانی زندانیان سیاسی باعث شگفتی زندانبانان شده است . یکجا نیزمادر شصت و پنج ساله ای که قران ترجمه فارسی اورا گرفته اند، زندانبان قران را پس نمیدهد.
« ... زن بد و بیراه میگفت و قرآنش را میخواست. پاسدار فحش میداد ومیگفت قرآن معنی دار به تو نمیدهم تو از آن سوء استفاده میکنی و زندانی ها را گمراه میکنی. ...» ص138.
کتاب خوانی زنان، زندانبانان راسخت غافلگیر و آشفته کرده است. بعد ازاینکه ازطرف مقامات زندان، فروش کتاب اعلام میشود، زندانیان به سوی میز کتاب ها حمله میبرند و میخرند. وبا عشق و علاقه سرگرم مطالعه میشوند.
« ...روز بعد خبردادند که ... مسئول فرهنگی به بند خواهد آمد. ... مسئول فرهنگی دربرابر آن ها قرار گرفت. گفت خواهرها، شما دیروز ماراحیرت زده کردید. به راستی چرا این همه کتاب خریدید؟ آیا همه آن هارا خواهید خواند؟ من هرچه فکر میکنم علت این کار شمارا درک نمیکنم.. ص 149
این خبرها درخاطرات زندانیان سیاسی، افق های تازه ای میگشاید و گوشه هائی از امید وتحول را نوید میدهد. آن زندانبان که قرآن ترجمۀ فارسی را از مادر شصت و پنجساله گرفته و پس نمیدهد، میداند که فهم قرآن به فارسی راحت است و گنگی و پیچیدگیهای زبان بیگانه را ندارد. پس "فهم" درنطر زندانبان، سوء استفاده و گمراهی ست وخطر کردن است. کتاب خواندن زنان زندانی نیز، در منظر نگاه مسئول فرهنگی همان خطر را دارد. از همین جاست که با درماندگی میگوید « ... من هرچه فکر میکنم علت این کار شما را درک نمیکنم.»
برای آن مسئول فرهنگی زندان، که درقفس تحجرمذهبی آمده ومقام زن را تنها درتمکین از مرد وبزرگ کردن بچه و فرماندهی آشپزخانه میداند، مشکل است درک و فهم "شعورزن" .
او از دریچۀ تنگ نگاهش زن را نیمه میداند. ارثیۀ ننگینی که وظیفه دار است "بار امانت" را به آیندگان بسپارد. و از این منظر وقتی میبیند زندانیان زن آنهمه کتاب میخرند و با ولع خاص به مطالعه میپردازند، حیرت زده ودرمانده میپرسد « ... من هرچه فکرمیکنم علت این کار شمارادرک نمیکنم.» . فکرمیخواهد و شعور، تا انگیزۀ این گونه علاقه ها را دریافتن.
یادگیری علم ودانش و جهش فکریِ مردم و به ویژه زنان، بزرگترین مشکل اسلامگرایان بوده وهست. آبشخور اصلیِ محدودیت های مذهبی برای زنان درزمینه های اجتماعی - آموزشی، وحشت از فرو پاشی تابوهای مردسالاری و راهیابی به فرهنگ جهانی ست. بیجا نیست که درچنین جامعه های عقب مانده با فرهنگی آلوده ودرهم؛ تقدس جهل، وهمین تبعیضات جنسی – یادگاری از دوران بربریت - تا آنجا پیش میرود که "زن" نصفِ "مرد" به صورت قانون به اجرا درمیآید و این پرسش هنوز برلبهاست : در کنار این ظلم و تجاوزهای فاحش، تفاخر به فرهنگ "پف آلود" گذشته و اینکه "کورش کبیر نخستین فرمان حقوق بشر را در کتیبه های عهد باستان حک کرده" تا کجا میتواند بسترفکریِ مغشوش وپرتوهّم این فرهنگ را توضیح دهد؟
این معضل بزرگ حکومت اسلامی ست که پایورانش نیزدچار این توهم اند. با افکار و مناسک
مذهبی میخواهند جامعه ای بدوی بسازند. نخستین نمونه اش را در انقلاب فرهنگی نشان دادند
و به موفقیت دلخواه نرسیدند. خانم شفیق نیز در همین دفتر به نکات جالبی اشاره کرده و با
یادی ازانقلاب فرهنگی، که متاسفانه خیلی از تحصیل کرده ها نیز یاذهنیت مذهبی درآن شرکت
داشتند، آسیب های فرهنگی و عارضه های جبران ناپذیر آن انقلاب من درآوردی را یادآوری
کرده است.
هنوز گرد و غبار انقلاب فرهنگی نخوابیده بود که حضور شگفت انگیز دختران دردانشگاه ها، اسلامگرایان را چنان غافلگیر کرد، که آستین ها را بالا زده وارد بازار کارشدند، به مشارکت در تآسیس دانشگاه و مراکز آموزشی پر سود روی آوردند.
زنان ایران، در پی انقلاب اسلامی، با مشاهده چهرۀ واقعی مذهب با توجه به ظرافتهای فکری و حساسیت های جنسی، در کوران تجربه های ننگین و تحقیر زنانه گداخته تر شدند و با درایت کامل زیر و بم شگردهای اسلامگرایان را دریافتند. و به مبارزه ای منطقی برخاستند. تا جائی که برخی از عصیانگران با شهامت و قدرتی بینظیر از فروش تن خود نیز مضایقه نکردند آنهم به زمانه ای که قانون سنگسار و دشنۀ فقیه را زیر گلویشان لمس میکردند.
توتالیتاریسم اسلامی بخشی از تاریخ اسلامیِ وطنِ ماست که خانم شفیق با دیدِ به غایت انتقادی به تحریر آن همت گماشته به ویژه دربخش های "زندان اسلامی" و ازآن به بعد، انگار با نشترزدن بردمل چرکین، خونابه وچرکابه های حکومت را بیرون ریخته وزخمهای اجتماعی را به عریانی، در صحنۀ وجدان بشریت به نمایش گذاشته است.
قتل عام زندانیان سیاسی، تجاوزجنسیِ زندانبانان به زنها، که با حمایت پیشوایان مذهب شیعه در زندانها رواج پیدا کرده، لکۀ سیاهی ازسبعیتِ قدرت درجمهوری اسلامیست که برپیشانی کارنامۀ حکومت اسلامی شان نقش بسته است. کوشش خانم شفیق دراین باره، درگزینش خاطره های قربانیان را باید ارج نهاد.

دگرگونی در نسل بعد از انقلاب و تحول فکری جامعه، قابل تآمل است. قرائن نشان میدهد که مردم با استقلال رآی و اعتماد به نفس گام برمیدارند. هراندازه که حکومت درگسترش مقابر وکشف جمکران سرمایه گذاری میکند، جوانان با پرهیز ار اندیشه های توهم زا، تمایل به جهان واقعیت ها دارند. راه افتادن بحث های تحلیلی در آشنائی مردم با حقوق فرد، فارغ از جنسیت و رنگ و مذهب، با شناختنِ هؤیتِ عقلائی "منِِ خود" در برجسته کردن اصالت انسان ، راهی هموار به سوی کمال حواهد بود که میتوان تساوی حقوق زن و مرد را با تکیه به سرشت انسانی هرآنچه در اساطیر خلقت امده، تعریف کرد. دامن زدن به این بحث ها ضروری و الزامی ست. رهائی نیمۀ بزرگ جامعۀ ایران، ازاسارت رنجیرهای کهن در گرو مبارزاتی ست که زنان، پیشگام شده اند وخوشا آن روزخجسته، که این لکۀ سیاه و ننگین ازفرهنگ پر تناقض ما زدوده شود.
بحث و فحصِ بسیار پراهمیتِ «مدرنیت مثله شده» که خانم شفیق، با صرفه جوئی کلام وخیلی تلگرافی یادآوری کرده، جدی تر ازاین حرفهاست. شاید بی دلیل نباشد که بگویم منشاء اساسی تناقضات اجتماعی – فرهنگی دربعد از مشروطیت که تا به امروزنیرادامه دارد، برآمده ازهمین«مدرنیت مثله شده» است که نویسندۀ کتاب با هوشمندی، ناشناخته ماندن آن را به کوتاهی یادآورشده است.
درتآیید نظرنویسنده باید اضافه کنم که : با نوک زدن به فرهنگ این وآن، خودی و بیگانه، یه ذره ازاین و یه ذره ازآن، نمیتوان به سرچشمۀ اندیشۀ سالم رسید.این شیوه، به آشفتگی و آلودگیِ فرهنگِ "توهّم زا" کمک میکند. نمیشود در کنارقانون الهی - که میگویند کلیدِ منبع صدورش نزد حاکمان امروزیست و ابدی - به قانون زمینی که آدم های زنده و عاقل وبالغ وضع کرده اند بی اعتنا بود. ابهام و خرد؟ کدام یک را باید پذیرفت وبا کدامین باید زیست؟ همین چیرگی اندیشه های توهم زا بود که زمستان 57 به سراغ آمد وملتی را به گروگان گرفت.


لندن پانزدهم مارس 2006


لطفا براي مطالعه دیگر آثار اين نويسنده از وبلاگ زيرديدن کنيد.www.naghdha.persianblog.com

0 Comments:

Post a Comment

<< Home