کتاب سنج- نقد وبررسی ودیگر یادداشتها...

Monday, April 03, 2006

برخی منظره ها و مناظره های فکر درایران امروز


نوشته: علی میرفطروس
انتشارات فرهنگ – کانادا – چاپ دوم 2005

1

میرفطروس، مخاطبینش رابا گشت و گذاری درتاریک روشنای تاریخ میگرداند. پست وبلندیها و سامان فکری گذشتگان را شرح میدهد.
درهریک از این گذرگاه ها با تآملی کوتاه، حمله های دردناک مهاجمان را که میراثهای گذشتگان را به تاراج برده اند، یادآورمیشود. درهمان حال از پایداری ایران وتـآثرات فرهنگی برخی اقوام از مهاجمان تآکید میکند. نظراتش قابل بحث و فحص است که باید شکافته شود. پیداست که او نیز مانند هزاران دلسوخته اهل اندیشه و قلم از ضربت ناگهانی تکان خورده؛ چراغ به دست دنبال حلقه گمشده است. در طوفانها میچرخد وغوطه میخورد. توانائی درک معضلات را دارد با تاریخ گذشته آشناست. این بررسی تلاشی ست در شکافتن آرای نویسنده درباره کتاب حاضر.
کتاب حاضر شامل چند مقاله است و4 گفتگو با مجله تلاش و 1 گفتگو با نیمروز لندن. و درمجموع نگاهیست به تاریخ گذشته، تآملی درحوادث سالهای اخیر، سنجش اندیشه های اجتماعی با دگرگونی ها و ناهنجاری های سیاسی - فرهنگی، بازکردن ضعف های کهنسال ملی و پیداست که زبان میرفطروس در تبیین واقعیت های اجتماعی، جماعت معتاد به مدح و قدح را خوشایند نباشد. اما از آنجائیکه در جامعه های پیشرفته وجدان آگاه اهل قلم، در مسیرمکاشفه دردهای بشری ست پس میتوان این امید را داشت که درنهایت، نشرومطالعه این دست آثارمؤثرافتد وروشنگریها، زنگارهای ته نشین شده دیرینه را در اذهان عمومی بزداید .
نویسنده، با غور وبررسی تاریخ، مشکلاتِ مستمر وگرفتاریهای دیرینه را مطرح میکند. قوت و ضعفها را برابر مخاطبین ش به نمایش میگذارد. هریک از این پرده ها فصلی ازتاریخ سراسر غفلت و نکبت ماست که میرفطروس، با تلنگری نهیب میزند و با تمیز آسیبهای اجتماعی معضلات اجتماعی را مطرح میکند.
میرفطروس با اشاره به رواج مکتب های فکری و افکار گوناگون درآن سال های بحرانی، در بین جوانان « ... رونویسی از برنامه های حزب کمونیست شوروی و کوبا و چین .... و گره زدن اندیشه های سارتر و هانری کربن و شیخ مرتضی مطهری و علامه طباطبائی و غرب زدگی و انجمن شاهنشاهی فلسفه ... سیدحسین نصر و...» با نقد و تحلیل گرایش های فکری دهه های اخیر درایران مینویسد: « ... و این چنین بود که "دروازه های تمدن بزرگ" از فاضلاب های انقلاب اسلامی سر درآورد. ... صص 32 – 33» به این مسئله اخیر باز هم برمیگردم.
نویسنده، آبشخور اصلی لغزش هارا درهمین پاراگراف نشانه گرفته. اما ای کاش ازگروه یا از گرایش های فکری، که جزو آمران یا قدرتمداران بودند، اسمی میبرد. بی تردید نه کمونیستهای شوروی و نه طرفداران کوبا وچین و ... که قدرتی نبودند. تلاش آنها در محدوده تبلیغات و روزنامه و نشریات خلاصه میشد. قدرت اصلی در حامیان شیخ مرتضی و ... انجمن شاهنشاهی فلسفه و سیدحسین نصر و ... بود. که متآسفانه این بخش به سکوت برگزار شده است.
باز مینویسد:
«اگرمیخواهیم که آینده دموکراسی و جامعۀ مدنی درایران به گذشتۀ پراشتباه وبی افتخار اکثررهبران سیاسی و روشنفکران ما نبازد، باید شجاعانه و بی پروا به چهره "حقیقت تلخ" نگریست و ازآن چیزها آموخت.» ص 8
نگاه به تاریخ و دیدن چهره "حقیقت تلخ"، زمینه هائی را میطلبد که نخستین ابزارش را "آزادی بیان و اندیشه" فراهم میسازد. اینکه نویستده با اشاره به مشروطیت، به درستی میگوید:
« ... برای جامعه روشنفکری ایران، مشروطیت به هیچ وجه مرجع و معیاری نبود ... برای اکثریت قریب به اتفاق رهبران و روشنفکران احزاب و سازمان های سیاسی ما ایدئولوژِیهای فریبا چه "دینی و چه لنینی" مرجع ومعیار از ارزیابی های سیاسی - اجتماعی بودند ... ص 15»
« ... میتوان گفت که رضاشاه و محمد رضاشاه با اهمیت دادن به توسعه اقتصادی – اجتماعی و صنعتی و با تآکید برناسیونالیسم، از تحقق سومین آرمان جنبش مشروطیت (یعنی توسعه سیاسی و استقرار آزادی) باز ماندند. ... ص 30»
به تحقیق، دردوران 57 ساله حکومت پهلوی ها، نشانی از «توسعه سیاسی و استقرار آزادی« نبود. مردم فراموش نکرده اند وهنوز به خاطر دارند که تنها روز 14 مرداد هرسال درباغ بهارستان عده ای از رجال واعیان، فضلا و وکلا جمع میشدند با خوردن شیرینی و بستنی و یک چند نفری هم از معممرین درمدح مشروطیت مقداری راست و دروغ سرهم میکردند، همین و السلام. نه از دستاوردهای مشروطیت بحثی در میان بود و نه از انگیزه های ملی و تجدد خواهی و نه از دگرگونیهای فرهنگی – اجتماعی: مثلا از تآسیس مدارس نوین ودانشگاه و ارتش و دادگستری و دیگر دستگاه های دولتی که با تآثیر ازتحولات عصر روشنگری اروپا با طلوع مشروطیت برای نخستین بار در تاریخ ایران به وجود آمده بود، صحبتی پیش نمیآمد. در پرده ماندن آثار مفید ومؤثر مشروطیت و "عدم آشنائی مردم" با انگیزه های آن نهضت، زمینه مساعدی برای مخالفان شده بود . هراندازه که پیروان سنت باسربلندی در تآکید و تآیید شهادت سده های گذشته، مجهز بودند و شب و روز درهرکوی و برزن از مردم اشک میگرفتند، دولتمردان مشروطه با سکوت، میدان را برای حریف وا میگذاشتند.
باز شدن فضای سیاسی کشور در پی ورود قوای متجاوز متفقین به ایران، شرایط نامساعدی را نیز به همراه داشت. با کنارگذاشتن رضاشاه از سلطنت و تبعیدش به خارج، تبلیغات مسموم آغازشد. هرج مرج و هیاهوهای حاکم کل خدمات و اصلاحات بنیادی بیست ساله را انکار و یا مخدوش اعلام میکرد. اینکه رضاشاه دیکتاتور بود، اینکه زمین های مردم را غصب کرد اینکه دگراندیشان را زندانی کرد، اینکه داور و تیمورتاش را کشت یا کشتاند، اینکه خان ها و گردنگشان و حکومت های منطقه ای و قدرت های ناحیه ای را از بین برد، اینکه آموزش وامور قضا را"غیردینی" کرد؛ اینکه آمار و گمرکات و دارائی و ارتش و ... بالاخره با تمرکز قدرت توانست سر و سامانی به کشور بدهد که نباید انکار کرد و خط بطلان برآن همه اصلاحات کشید.
برجسته کردن دیکتاتوری رضاشاه، تلاش های کم سابقه اش را زیر لوای «اینکه انگلیسی ها او را سرکار آوردند» رنگ خیانت گرفت. چپ و راست هزاران تهمت و ناروا براو بستند. به کنار ازچپ اندیشان، با روزنامه های فراوان، روحانیون نیز لعن و نفرین رضاشاه را دامن زدند. آبشخور بدبینی و مآلا بدگوئی روحانیون، از تمرکزامور قضا در دادگستری و آموزش و پرورش در مدارس نوین و سامان گرفتن اوقاف، و شروع اصلاحات اساسی دیگر، و خارج کردن این قبیل امور از ید قدرت آنها و دیگر محدودیت هائی بود که دردوران سلطنت رضاشاه برای آنها به وجود آمده بود بعنوان مثال میتوان ازمنع مراسم قمه زنی و سینه زنی وزنجیرزنی با توجه به فتوای مراجع تقلید که بعنوان "خود آزاری" قدغن شده بود، یاد کرد. همفکری روحانیان و چپ اندیشان دوره رضاشاه، درآن سالها در مخالفت با اصلاحات رضاشاه، زمینه های دگرگونی سال های بعد را فراهم میساخت.
به این آمار توجه فرمائید:
«درسال 1320 بیش از 287245 دانش آموز در 2336 مدرسه ابتدائی جدید که تقریبا همه آنها زیرنظر وزارت آموزش و پرورش بود، به تحصیل اشتغال داشتند. درسال 1304 تعداد 14488 دانش آموز در 47 دبستان امروزی تحصیل میکردند. درهمین دوره شماره طلاب دینی از 5984 نفر به 785 نفر کاهش یافت.» ص 180. ایران بین دو انقلاب. یرواند آبراهامیان .ترجمه احمد گل محمدی. محمد ابراهیم فتاحی . نشر نی چاپ دوم 1377 تهران .
پهلوی دوم عمده ترین دستاورد زمان پدرش را دنبال نکرد. آمار نشان میدهد که در پایان سال 1320 طلاب دینی 785 نفر است یعنی سیر نزولی دانش آموزان دینی حکایت ازاین دارد که برنامه مدارس نوین مؤثر افتاده و از داوطلبان مدارس دینی کاسته شده است.

لطفا برای مطالعه آثار اين نويسنده از وبلاگ های زيرديدن کنيد.
www.naghdha.persianblog.com
www.ketabedastan.blogspot.com

0 Comments:

Post a Comment

<< Home