کتاب سنج- نقد وبررسی ودیگر یادداشتها...

Sunday, October 30, 2005

صیاد سایه ها:

عباس میلانی
ناشر: سرکت کتاب. لس آنجلس
چاپ اول بهار 1384


کتاب شامل 3 بخش است :
در ادب و سیاست - هویدا و منتقدانش - نقد کتاب.

نویسنده، با گردآوری مقاله ها و یک مصاحبه، نه تنها از اتلاف وقت کسانیکه علاقمند مطالعه آثارش هستند، جلوگیری کرده، بلکه با انتخاب بحث هایی درحول روشنگری و بیشتر درقلمرو«نقد» و«ادبیات انتقادی»، که بی تردید یکی ازاساسی ترین نیازهای اجتماعی، فرهنگی امروزه ماست و میدانیم که حداقل با بیش ازصدسال تآخیر هنوز به جائی نرسیده ایم و از قافله جهانی عقب مانده ایم، یکجا و دریک مجلد منتشر کرده است که باید قدردانش بود.
اکثر این مقالات قبلا در نشریات گوناگون به چاپ رسیده وازنظرخیلی ها گذشته است. شخصا، بخشی ازاین مقاله ها را در گذشته خوانده بودم . ولی باید اعتراف کنم که وقتی کتاب به دستم رسید ، با همۀ آشنائی با مطالب کتاب و نشانه هائی که در ذهنم ته نشین شده بود، بار دیگربا اشتیاق خواندم تا پایان.همانطوری که دربالا اشاره شد، کتاب مجموعه ایست از مقالات چاپ شده با 20عنوان با مطالب متنوع که با هماهنگی کامل در مقوله های گوناگونِ ادبیات، بحث میکند . حتا آنجا که سه نقد بسیار جالب – در بخش هویدا و منتقدانش – از زنده یاد دکتر مصطفی رحیمی، همچنین از بهروز امین و دکتر اکبر اعتماد را نقل کرده، ستودنی است. طرفه آن که رفتار و برداشت و این اخلاق نیک میلانی، یعنی آوردن نقدها، یادآور آزاد منشی وایمان به مبانی مدرنیته ازسوی نویسنده است. با این که درسنت نقد ما، کمتر دیده شده که نویسنده ای تحمل نقد داشته باشد، تا چه رسد به اینکه عین مقاله منقدینش را درکتابش منتشرکند. امید است این شیوه درجامعه تسری پیدا کند و اخلاق تحمل و اندیشیدن درست و سالم روشنگری بین اهل قلم جا بیفتد و رایج شود.
نباید فراموش کرد که رعایت حق و حقوق منقدان، احترام به فضیلت قلم، به ویژه حس تواضع و حرمت به نویسنده را برجسته ترمیکند.
بررسی تمام عناوین این کتاب که دربرگیرنده بیست عنوان است، نه ضرورتی دارد و نه دریک مقاله میگنجد.لذا، بیشتر تآمل خواهم کرد روی دو عنوان از کتاب، که به گمانم از ویژگی های خاصی برخوردارند.
1 - صیاد سایه ها . گلستان و مسآله تجدد.
2 - سنت و تجدد و فرا تجدد در بستر ایرانیت.

صیاد سایه ها که 38 صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده، نگاه تازه ایست به آثار ابراهیم گلستان وفعالیت های فرهنگی – هنری او درزمینه های : ترجمه - داستان نویسی - فیلم سازی - عکاسی و نقدنویسی و ... با دیدی به غایت تیز و منصفانه که در سطر سطر یادداشت ها، دقت و قدرت تمیز میلانی را،با افق های تازه برابر چشم مخاطبین میگشاید.
می گوید:
« ابراهیم گلستان را، به گمان من، باید از مهمترین چهره های عالم هنر و ادب معاصر ایران دانست. او درعرصه هایی گوناگون از هنر به مرتبه ای سخت والا رسیده است.» ص 10
این گونه برداشت ازآثارگلستان، آن هم توسط میلانی که خود از صاحبنظران در حوزه ادب وهنر ایران است،با داشتن صلاحیت و مسئولیت ها و مشاغل بسیارسنگین دانشگاهی درخارج ازکشوررا، نباید سرسری گرفت.
مقاله نشان میدهد که نویسنده، آثار گلستان را با دقت مطالعه کرده. بسیار موشکافانه فیلم هایش را بارها دیده.ترجمه هایش را خوانده. عکس هایی را که درجوانی میگرفته، دیده، مقاله هائی را که درروزنامه های حزب توده در زمانۀ پرتنش سال های بیست شمسی نوشته است وارسیده، و با دست پر و پیمان توانسته، چنین تحلیل پرارزشی از آثار یکی ازبرجسته ترین هنرمندان کم نظیر ایران را تدوین وشایستگی خودرا به اثبات برساند.
و یا خواننده وقتی میرسد به این برگ از کتاب و میخواند که :
« ... به گمان من ویژگی آثارش در این واقعیت نهفته که صلابت نظری و فضل فرهنگی منتقدی را که در "زوایا و خبایا" ی تجدد غوری تمام کرده با خلاقیت هنرمندی ریزبین و بدعت گذار درآمیخته و از ترکیب آنان چشم اندازی نادر و نقاد، نکته دان و نکته یاب پدید آورده که هم ایران و سنتش را خوب میشناسد و هم غرب و تجددش را . مفتون و مرعوب هیچکدام نیست. هر دو انگار از منظر مسافر ومهاجری منتقد برمیرسد وهدف من در اینجا دقیقا حلاجی ابعاد همین منظر است.» ص 13

از درک میلانی و چیرگی همه جانبه او در تبیین شواهد و ابزار بنیادی مدعاهایش، بیشر، با صداقت و صمیمیت او آشنا میشود. میلانی برای اثبات درستی دریافته هایش، با استفاده از دانش خود، در پیشزمینه ها و ابزارهای ضروری تجدد و سنت، با اطمینان ازحضور بذرهای اصیل آن میراث فکری درآثار گلستان،نظرش را مکتوب میکند. همین شیوۀ پژوهشیِ او، خواننده را میکشد و میبرد نه تنها تا پایان مقال، بلکه درمقوله های متفاوت دیگر نیز با همان اثر مطبوع که بر ذهنش مانده و جا گرفته پیش میرود.
اضافه کنم که روانشناسی مطالعه، در برخی از آثار برخی ها گاهی اوقات رشگ انگیز میشود . من تبلورو تآثیر مثبت این حس را بارها در همین کتاب دیدم . خوره به جانم انداخت.
نویسنده با اشاره به اظهار نظر تنی چند از نویسنگان کشور درباره نثر و زبان گلستان مینویسد :
« ... نثر گلستان، با سکوت های زیبایش، با ایجاز شاعرانه اش، با ایهامی که در آفرینش شخصیت ها وفضاها معمولا به کار می بندد، دقیقا نثری "شهروند طلب" و "رعیت گریر" است. خوانندگان تنبل رابرنمیتابد. ... نثرش انگار "شب زده" است . درتاریکی شب، هزار و یک پیچیدگی دارد و بالمآل تنهابه برکت نور ذهن خواننده ای ریز بین میتوان گره از این پیچیدگیها برداشت.» ص 24
اصولا یکی از وجوه تمایز گلستانِِ ِ داستان نویس، با دیگرداستان نویسان کشوررا، از همین دیدگاه که میلانی با قوۀ تمیزش به درستی درک کرده و انگشت روی آن گذاشته، باید مورد تحلیل قرار داد. در آثار گلستان و به ویژه درداستان هایش فکر و اندیشۀ پنهان، مانند سایه ای خزنده حرکت میکند و درست درلحظاتی که خواننده فکر میکند، معمایش حل شده و درحال گرفتن شکاراست که به ناگهان با چرخیدنی تند مخفی میشود. میرود. گم وگور میشود تا از جایی درلا به لای سطرها پیدایش کنی.چنین سبک وشیوه خلاف نظر آسان طلبان است که برنمی تابند. تعمد گلستان، ازطرفی یاد آور تفاوت هاست بین داستان و گزارش، ازطرف دیگر، آنچه اهمیت دارد، کشیدن مخاطبین است به حوزۀ فکر و اندیشه. بنگرید به داستان "اسرار گنج دره جنی" و نقش دختر کلفت و یا درداستان "خروس " نقش سلمان آن پسر بچه ای که راننده شرکت اورا دربیرون آبادی میبیند.
مخلص کلام، تا جائیکه خود میشناسم، میلانی تنها پژوهشگری است که با تسلط به مفاهیم آثار گلستان، و درک و دریافت درست ازافکارش تا مرز شکافتن ته لایه های ذهنی او پیش رفته و با عقل نقاد، به تحلیل وتفسیرابعاد فکری گلستان، اثری بسیار بدیع به وجود آورده است که امید میرود پندآموزی باشد برای آن عده از اهل قلم که با نقد و انتقاد سر و کار دارند . نقد و انتقادی که از چشمۀ پاک و زلالِ «فکر نقاد» سیراب میشود و راهنمای صیقل زدن اندیشه های پاکیزه .

2 - «سنت و تجدد و فرا تجدد دربستر ایرانیت»
بنا به نوشته کتاب درفهرست مطالب، موضوع گفتگوئی ست با همین عنوان در روزنامه شرق، که متن مصاحبه درهمان روزنامه هم چاپ شده است .تجدد و سنت از سال ها پیش دغدغه فکری میلانی ست. میتوان گفت که او بیش از دیگر کوشندگان وخادمان فرهنگی دراین راه کوشیده و همچنان میکوشد و قلم میزند. کتاب «تجدد و تجدد ستیزی» او که چندسال پیش درتهران منتشرشد، واستقبال علاقمندان و بحث هائی که در باره اش راه افتاد، نمونه ای بود ازعلاقمندی و نگرش او با جهاتی گسترده تر و خلاف نظر برخی ها به مقوله سنت و تجدد. طرفه انکه ادامه تلاشش در این باره دنبال میشود وهرزمان که فرصتی گیر آورده مسئله را تعقیب کرده است.
اینکه گفتم نگرش او به مقوله سنت و تجدد خلاف نطر برخی هاست باید توضیح بدهم: که نگاه میلانی به گذشته ایران و آبشخور فکری او دراین زمینه ازدوردست های فرهنگ ایران سرچشمه گرفته با تآملی ژرف، در آثارو افکار تنی چند از اندیشمندان و فرهنگمداران گذشته. اومبانی بحث را بر پایه ای استوارمیکند که تجدد خواهی زمانی درایران شروع شده بود که هنوز درغرب بحثی ازاین قبیل بحث ها درمیان نبوده است. این جا قصدم بررسی آن کتاب نیست تنها به ضرورت تآکید علاقه او، به مقوله سنت و
تجدد، این یاد آوری را لازم دانستم .
اغراق نیست که اگر گفته شود این بحث 10 صفحه ای میلانی که دراین کتاب آورده ار عمیق ترین و شفاف ترین مقالاتی ست که در باره سنت و تجدد نوشته شده است. به گمان میلانی هیچ مسئله ای به این اندازه درایران مورد بحث و جدل نبوده است. او خلاف برخی ها از شناسائی و درک سنت گریزان نیست. میگوید:
« ... اگر بخواهیم به تجدد واقعی دست پیدا کنیم، باید سنتمان را از نو بشناسیم و حلاجی کنیم و از دل پرغنایش ملاط تجدد راستینی که درآن واحد ایرانی وجهانی است فراهم کنیم.» ص 143»
او خلاف تجدد خواهان، سنت ستیز، اعتقاد براین دارد که دریچه تجدد را با نفی سنت های دست پا گیرمیتوان به روی جامعه باز کرد و جلب « جنبه های مثبت و بالقوه همسو با تجدد را حفظ و سویه های واپس مانده اش را واگذاشت» ص .142
میلانی، خلاف خیلیها با سنت و سنتگرایان مخالفت کورکورانه ندارد. با اطمینان خاطر به مبانی اعتقادی،اجتماعی و فرهنگی ، بازخوانی سنت و بازاندیشی تجدد را مطرح میکند تازمینه گشودن افقهای تازه «تعقل و فکر نقاد» درجامعه فراهم شود.


با تآمل در پایه های فکری او اشاره اش به تجربه های غرب آموزنده است. میگوید« ... متجددان اروپائی به سراغ سنت خود رفتند. جنبه هائی از آن را که به کار تجدد و نوسازی جامعه میخورد برگرفتند و جنبه های باز دارنده و خرد ستیزش را به باد انتقاد گرفتند. ماهم به گمانم تنها با آشتی نقادانه با سنت ایرانی میتوانیم راهگشای تجدد ایرانی باشیم.» ص 144.
نویسنده با اعتقاد به نفوذ وحضور تجدد در جوامع بشری و بالمال سرایت آن به ایران میگوید « ... در دورانی بسرمیبریم که تجدد به شکلی روز افزون و گریز ناپذیر جهانی شده است... در این کار نه میتوان مجذوب گذشته ماند و نه باید مرعوب و مفتون آینده خیالی شد ...» 44 – 145
میلانی بی پرده سخن میگوید با علم به اینکه میداند جزم اندیشان ومطلق گرایان ارنظراتش بیزاراند. سکوت یا پذیرفتنش، برای حفظ کیان قدرت موجودشان خطرناک است ولی اودرنقش یک تحلیلگراجتماعی نمیتواند جزآنچه حقیقت میداند و به حقانیت نظراتش ایمان دارد، نظر خلافی ارائه دهد. درهمین مصاحبه، ازبرداشت و استفاده ابزاری از تجدد توسط قدرت های غالب، با مثالی از ناصرالدین شاه میگوید :
«ناصرالدین شاه از تجدد صرفا ابزار سرکوب و کنترل و نظام مالیاتش را می پسندید. ... در دوران بعد هم شاهان پهلوی هر دو، درعین اینکه به جنبه های اقتصادی تجدد، یعنی بسط نظام سرمایه داری و رشد شهر نشینی و تقویت متوسط عنایت جدی داشتند، هیچکدام جنبه های سیاسی تجدد، به ویژه دمکراسی را بر نمی تابیدند. آنها هم عقل تجددرا صرفا تا جائیکه به تثبیت و تحکیم قدرتشان مدد برساند تحمل و تشویق میکردند»ص 145
نگاه تیز و شفاف میلانی به تاریخ اجتماعی سیاسی ایران اورا به قلب گرفتاریهای گذشته وحال وغفلتهای ملی میکشاند. و با طرح « مارکسیسم هم بی شک روایتی از تجدد است . میبینیم درایران، به دلایلی که بی شک محتاج بررسی دقیق اند، تنها روایت استبدادی و روسی و چینی ( و حتا آلبانی!) از این تفکر رواج پیدا کرد ... اما مارکسیسم، به گفته کاموبه تصلب جریان های فکری دچار شد ورسالت انتقادی راواگذاشته و گاه حتا به ابزار سرکوب وانقیاد بدل شده.» ص 146
نویسنده با چنین نگاه تند وتیز به مارکسیسم روسی، دراشاعه تزهای دیکته شده، گوشه چشمی به حوادث سال هائی دارد که مردم ایران ازبند اختناق وفضای سانسور، تازه رهیده بودند. این جا لازم است توضیحی گذرابه ضرورت روشن شدن بحث درباره اوضاغ اجتماعی – سیاسی آن سال ها بدهم. واقعیت این است که باحمله متفقین به ایران که به گشوده شدن اجباری وغیرمنتطره دروازه های کشور منجرشد، مردم سراسیمه شدند. یآس و امید و التهاب امان مردم را ربود. از طرفی، اشغال خاک وطن توسط قوای
متجاوز دول بیگانه، بردلها سنگینی میکرد، ازطرف دیگر، با کناررفتن چتر خفقان نور امید به آینده گسترده تر میشد. کتمان نباید کرد که درآن فضای ملتهب، نوعی گیجی جامعه را پیچانده بود. با تبعید رضا شاه ازایران، تبلیغات علیه سلطنت و دولت راه افتاد. پیشقراولان، گذشته ازرجال بوقلمون صفت ونمایندگان مجلس، ملایان بودند.در شهری مانند تبریز که زیرچکمه های قشون متجاوزروسی بود، اولین کارملایان، راه انداختن روضه خوانی و قمه زنی و سینه زنی و تزئین مساجد با پرچم های سیاه ورونق دادن امامزاده ها وتعمیرمقبره های متروک شد. فحش و لعنت به رضاشاه، که آن جماعت طفیلی را از مفتخوری منع و برای شغل و حرفه
شرافتمندانه ترغیب کرده بود؛ ورد زبان مردم شد. تجهیز قشون اسلام با تمهیداتی تازه سرلوحه کار قرارگرفت. ورود مراجع تازه نفس ازعتبات و نقش آنها در بسیج توده ها برای توسعه اسلام و تحریک و تهییج دهقانان برای کشتار بهائیان در سیسان و آن حوالی و فعالیت و آماده سازی زمینه ها برای قتل روشنگرانی مانند کسروی را، نه حکومت جدی گرفت و نه متفکر دلسوزی بود که عقلش به این قبیل حرکت ها قد بدهد! لشگریان حسینی با راه انداری زوار کربلا و حمل استخوانهای پوسیده اموات، این کار ننگین را ازسرگرفتند.
درمساجد و درمراسم روضه خوانی و سینه زنیها نیش و کنایه اهل منبر به کسانی که فرزندان و به ویژه دختر هایشان را به مدرسه فرستاده اند مرسوم شد. آن هم با چه کلمات رکیک و زننده ای! درحوالی خانه یکی ازعلمای معروف تبریز در نزدیکیهای کنسولگری روس و محله ارمنی نشین که بین تبریزی ها به «ارمنستان»شهرت داشت، و سر راه دانش آموزانی بود که به مدرسه میرفتند، قهوه خانه ها مرکز اوباش شده بود و دائما مزاحم جوانان بودند. بیشتر اهل محل میدانستند که آن عالم مشهور پشتیبان و محرک اوباشان است.
درحکومت فرقه دموکرات وقتی آن اوباشان دستگیرو روانه چوبه دار شدند، اعتراف کردند که به تحریک عالم محلی آن همه فتنه ها را مرتکب میشدند. اصلان که اعدام شد برادرش هرجا که مینشست به انگجی بدو بیراه میگفت.
در چنین حال و اوضاعی وقتی مردم شهر، سرباران و افسران دختر روسی را که چشمچرانهای تبریز به آنها «ماماندر» لقب داده بودند، میدیدند : سر پست درچهارراه ها ومیدان ها و دروازه های شهربین مردم سیگار به لب مشغول روزنامه خواندن است ودرسرما، هر ازگاهی بغلی را ازجیب درآورده و قلپی سرمیکشند، حق داشتند که به نوخواهی های حزبی که نوید آزادی زن و مرد را میداد گرایش پیدا کنند.
از منظر اجتماعی، تآسیس حزب توده، و احزاب دیگر باعث شد که افکارعمومی از توجه به یک نکته واحد اسلامی به دیگر پدیده های نوظهور نیز جلب شود. بی گمان، مسائل مهم دیگری که درآن دهه پیش آمد، این زمینه را فراهم ساخت که پروژه تشکیل سلطنت ملایان با شش دهه تآخیر اجرا گردید. در چنین بحران ، کنار رفتن چتر خفقان، درانظار عموم بیشتر تجلی پیدا کرد. اتفاق تازه و نوظهوری بود برای نفس کشیدن درهوایی که نسیم آزادی محسوس بود. آنچه به مشام میرسید، خلاف عادت بود. مردم، به سکون و سکوت معتاد شده بودند. با این حال نفسی تازه کردند و به ناگهان حزب توده را دیدند با حزب ها وجمعیت های نوپای دیگرو میزهای روزنامه فروش ها رنگین وپرازروزنامه و نشریات گوناگون وفراوانی کتاب با متن هایی از مشرب های فکری، ازهر لونی که طالب بودی و اندکی طول نکشید درکنارخیابان ها بساط کتاب و روزنامه. سرهرگذر میدیدی بساطی سرریز از نوشته ها، زن و مرد پیر وجوان صف بسته وبا چه اشتیاقی سرگرم خواندن هستند.
شکل گیری حزب توده وبه دنبال آن راه افتادن سندیکاها و نهاد های کارگری و اجتماعات صنفی، جامعه را تکان داد. اعتصابات بزرگ کارگران شرکت نفت درجنوب کشور با آن گستردگی و ابعاد که در طول فعالیت آن شرکت درایران بیسابقه بود، وتسری آن به دیگر مراکز کارگری، در بیداری اکثریت توده های زحمتکش مردم ایران فصل تازه ای گشود. درچنین فضای تازه ومساعد، حزب توده باب تازه ای به روی مردم باز کرد تقویت مبانی فرهنگی و مطالعه کتاب و روزنامه و نشریه های گوناگون، که برای اولین بار آزادانه به خانه ها راه پیدا میکرد. به خانه محروم ترین لایه های اجتماعی. استقبال جوانان ازمطالعه حیرت انگیز بود. اینکه پایانش به بیراهه کشیده شد و گرفتارفلاکتِ جهانشمول شد، مسئله دیگریست که نه کارگران دخالتی درآن داشتند و نه انبوه طرفداران بی خبر از بازیهای پشت پرده. بده وبستانها ازنظرعموم پنهان بود. سنت دیرینه ای که تا به امروز جاری ست . آن دههِ پربار و استثنائی، پرشی بود شتابزده به جلو برای دریدن پرده های سکوت وآشنائی جوانان با نحله های گوناگون فکریِ جوامع بشری. البته عارضه هایش نیز هرگز قابل کتمان نیست؛ همچنانکه نمیتوان مردم عادی را به دست داشتن در آن آلودگیها و فریبکاریها متهم کرد. تردید نیست که مردم با هشیاری از نکات مثبت ان حرکت ها سود بردند.

این توضیح برای این بود که دقت و کنجکاوی میلانی را تآیید و یاد آور شوم که مسئله را با احتیاطی تآمل انگیز مطرح کرده. او با اعتقاد به حضور وگسترش مارکسیسم روسی و تآثیرات آتی اش درفضای ایران آن روز، براین گمان است که کل این پرونده «بی شک محتاج بررسی دقیق اند» اگر توسعه ادبیات، کتاب، مطبوعات و نشریات و فرآورده های جنبی آن ، از شمول مدرنیته است وچنین اتفاقی در درون همان سیستم مارکسیسم روسی رخ داده و افق های تازه و بدیعی درایران عقب مانده و زیر سانسور باز کرده است، میباید که بررسی دقیق را ملحوظ کرد و میلانی، خیلی بجا این پیش بینی را یادآوری میکند آنهم به زمانه ای که موج جهانی با هماهنگیِ ریاکارانه، با چیرگی در سیستم های گوناگون فکری، برای نابودی اثرات بنیادی ولو به ظاهر پنهانِ شدهِ آن پدیده عصر، مصرانه میخواهد که جامعه بشری را با فکر واحدی یک کاسه کند.
میلانی، ازعارضه های جهانی کردن تک قطبی نیزغافل نیست و بلافاصله درپاراگراف بعدی با توجه به نظرات آدورنو و هورکهایمر و با استناد به دیالکتیک روشنگری او میگوید « ... به گمان او بخشی از عقل تجدد، یعنی بخشی که همزاد و خادم نظام سرمایه داری است، فی نفسه عقل ابزاری است.» همان جا.
اما آنچه دراین گفتگو چشمگیر است، تجسم گشاده فکری میلانی ست در برخوردش با قدرت غالب دروطن، که به طرز جالبی در خواننده اثر میگذارد. او، بیواسطه و بدون کمترین گریز و اما و اگری آن عده را که امروزه در قلب حکومت ایران حکمرانی میکنند مخاطب قرار داده میگوید:
« این روزها درایران با شکل تازه ای از عقل ابزاری رودرروئیم. میبینیم که برخی برآنند که عقل تجدد را به شیوه ای ابزاری درخدمت اثبات حقانیت سیاسی خود تبدیل کنند. میخواهند با عقل به ظاهر متجدد شیوه های حکومتی سخت سنتی را توجیه کنند. البته میتوان گفت که این تلاش تازه درواقع تکرار تاریخی تلاشی مشابه بود که نزدیک هزارسال پیش شکل گرفت. هنگامی که خرد فلسفی در ایران و دیگر کشورهای مسلمان با شریعت اسلام روبرو شد. عقل گریزی و عقل ستیزی را شرط دینداری میدانستند ... » ص 146

میلانی، به درستی، با انگشت نهادن بر چرکینی های گذشته درد هزاران ساله را نشتر میزند. به قشریون هشدار میدهد و تلنگری میزند به قدرتمندان چپاولگر برای هوش آمدن، برای دیدن چاه ویل که زیر پایشان دهن باز کرده برای نابودی، نابودی فرهنگ و ملیت، ویرانی و پاره پاره شدن این خانه موروثی. نویسنده، با زیر و رو کردن یادواره های تاریخ، فاجعه های ویرانگر گذشته را در اذهان زنده میکند. ابعاد نادانی و جهالت قشریون عقل ستیز که خردمندان این سرزمین را به دار کردند یادآور میشود. تعصبات کورکورانه مغ ها وبلاهائی که برسر مردم آوردند درخاطره ها زنده میکند: فروپاشی ساسانیان را که با ندانم کاری های همان پیشوایان دینی موریانه به دل ها افتاد. ضرب و شتم و خفقان و زندان و فاجعه مزدک کشی را به خاطر حفظ جاه و مقام و به ظاهربرای حفظ مذهب راه انداختند. نابخردیهایی که عرب بادیه نشین را از صحاری حجاز به ایران کشانید. امپراطوری با عظمت زمانه را برباد داد. و شگفتا پانزده قرن بعد از آن فاجعه، مزدک کشی، کشتار دگر اندیشان، بار دیگر و این بار به دست خمینی آن هم در چهار دیواری زندانهای دربسته با زندانیایی کتف بسته تجدید شد به همان انگیزه با مناسک و معارف مذهبی ازقماشی دیگر. و میلانی، با درک این معضلات خانمانسوز با لحنی مصلحت انگیز، شاه بیت بحث ش را که آمیزه ای از نصیحت و مذمت است، با کلماتی سنجیده و سخت گزنده خلاصه میکند:
« ... جامعه امروز ما وسیله کار کسانی است که می خواهند اسلام و دموکراسی، تشیع و تجدد را آشتی دهند و عقل را هم صرفا تا جائی که به کار این آشتی بیاید می پسندند.» ص 147
پرسشگر که دریافته، دارند به خط قرمزها نزدیک میشوند ، کوتاه میاید و مقوله بحث را عوض میکند. اما میلانی این بار نیز درقالب پرسش «مسئله پست مدرنیته درایران» ، با ویراژِی زیرکانه باز برمیگردد سر مطلب قبلی و پیوندی میزند منطقی و میگوید:
« ... اگر بپذیریم که یکی از محورهای اساسی تنش های ساختاری سیاست درجامعه امروز ایران این بوده که عده ای مدعی اند حقیقت مطلق و مصلحت غائی جامعه را در انحصار دارند و کثرت گرائی سیاسی را نمی پذیرند آن گاه طبیعی است که پست مدرنیسم به عنوان مکتبی که ادعای انحصار طلبانه حقیقت (ولاجرم قدرت) را از بیخ برمیکند، جذابیت بیشتری پیدا میکند.» همان ص.
و در ادامه همین بحث ، سخن جالبی را یاد آور میشود:
« ... درسده های دهم تا دوازدهم میلادی تجدد ایرانی خود جوش و خود بنیادی درایران رواج پیدا کرد و بسیاری از مفاهیمی که بعدها آنها را غربی شناختیم درایران مستقل ازتجدد غرب و گاه بسیار زودتر ازغرب شگل گرفته، بیهقی وفلسفه تاریخی اش و سعدی و انسانگرائی حیرت آورش دونمونه این واقعیت بوده اند ... .... به گمان من به تجربه به این نتیجه رسیده ایم که چاره ای جز رعایت اصول دموکراتیک نداریم: ص 150

بجاست که اندیشمندان و تلاشگران فرهنگی، این اثر با ارزش میلانی را که جامعه و نخبگان فکری و به ویژه حکومتگران را به چالش گرفته است به دقت مطالعه کنند.

0 Comments:



<< Home