صدمین آرش
به همت پرویزقلیج خانی و یاران و همکارانش، آرش شماره ۱۰۰ در۵۹۱ صفحه با چاپ بسیار تمیز و زیبا منتشر شد. انتشار آرش شماره صد با محتوایی کم نظیر نشان میدهد که درتبعید نیز میشود با مدیریت بهتر وهمکاریهای سازمان یافته کارهای مفید ملی وفرهنگی درسطح عالی انجام داد. نخستین پیش شرط موفقیت این قبیل کارهای گروهی صداقت وصمیمیت است. به نطر میرسد که وجود ملموس چنین سرمایهی معنوی را قلیح خانی با چاپ این شماره روشن کرد. هموبا تدارک قبلی وبا مدیریت صحیح، حاصل کار جمعی را به کارنامهی هنری - فرهنگی تبعیدی ها افزود و بی کمترین مدعا، مهارت و توانائی کار گروهی را به اثبات رسانید. مهمتر، بذر این امید را بردلهای خستهی آوارگان تبعیدی کاشت که : باهمکاری وصمیمیت، ولوبا اندیشه ها ومشرب های فکری گوناگون، میتوان برای کارهای بزرگ و مثبت همگام شد. ضرورتی که حیاتیست. جامعهی تبعیدیانِ ایران، سخت به آن نیاز دارد. دفترِ شماره ۱۰۰آرش دربرگیرندهی فصل های زیر است : ادبیات تبعید ومهاجرت ادبیات زندان درتبعید جنبش مبارزاتی زنان درتبعید و مهاجرت خاطره نویسی تبعید ومهاجرت داستان نویسی و نقد و پژوهش ادبی تبعید و مهاجرت ترانه سرایی تبعید و مهاجرت مقالاتی دررابطه با تبعید و مهاجرت سینمای تبعید و مهاجرت مروری برتشکیلات سازمان های چپ درتبعید تئاتر تبعید و مهاجرت شعر تبعید و مهاجرت نشر وانتشارات تبعید و مهاجرت طنز درتبعید و مهاجرت . دردفتر شمارهی صد آرش بیش از ۱۶۰ نفر از اهالی قلم وهنر شرکت دارند. هریک با کوله باری ازسفرهی معارف انسانی وهنری و تجربه های سیاسی و زندان وحقوق زنان وکشاکش های حزبی و سازمانی تا تئاتر و فیلم و ترانه وطنز. جا داشت که ازهریک ازعزیزان اهل اندیشه، اندک سخنی گفته میشد. اما نمیشد و نشدنی ست. بنا براین با تآملی در هریک از فصول، به آثار تنی چند اشاره خواهد شد. پشت جلد یا برگ نخست دفتر، یادداشتی ست با امضای قلیج خانی، که نحوهی سامان دادن این شماره و برنامهی پیشرفت کارها ومسئولیت های همکاران را توضیح میدهد، خیلی مختصر و مفید. ادبیات تبعید ومهاجرت آغازاین دفترازخانم نجمه موسوی ست که برپیشانی اثرش این جمله حک شده: «بازگشتی درکارنیست». غم انگیز است و تلخ، اما واقعیت دارد. نجمه به درستی، پایان زندگیِ تبعیدی را پیش بینی کرده. تجربه به او آموخته که کمتر تبعیدی به سلامت به زادگاهش برگشته. میداند که درد واندوه غربت، جان و روانِ تبعیدی را میفرساید. پوچ میکند. درخاک غریب به زیرمیکشد. خانم موسوی، اما این بار بدجوری عصبی ست وخشمگین، تلخ از برخوردها تا فریادی از عصیان. نمونهی زن تبعیدی مثل صدها مادر خسته از آوارگی. با دخترش به کنسرت شهرام ناظری رفته. میشنود «اندک اندک جمع مستان میرسد». کدام مست؟ مستی نمانده. میخانه ها را آتش زدند. مست ها را دار زدند. مسخ کردند. همه را مسخ کردند. ملتی را مسخ کردند. خانم نجمه بعد ازاشاره به زن و مرد ارمنی که ازدردتبعید اشک میریخت میگوید: «اندک اندک جمع مستان میرسد» فریبی بیش نبوده، دانستم که آن زن میانسال که دست همراه سالمندش رابه دلجوئی میفشرد تصویر دخترمن است. بیست سال بعد». اضافه کنم که سروده ها درهمهی دورانها گویای حال زمانه اند. وقتی به این سطر از نوشتهی نجمه خانم رسیدم به ذهنم رسید زمانش رسیده که گفته شود : "اندک اندک جمع مسخان میرسد" و این دیگرنه فریب ودروغ، بل که در وطن با حضور ملموسش مردم را به خود گرفتارکرده است. "بازگشتی درکارنیست" روایتِ سرنوشتِ پایانی تبعیدیست. اما، درنهایت، مولفه ای ازسرنوشتِ محتوم ملتی ست، که هویتِ فرهنگی اش را، درپایداری آئینِ بیگانه به مسلخ فرستاد. ۲ «پیرامون شناسنامه ی "ما"» اثری ست ازخانم ملیحه تیره گل منقد سرشناس. ایشان با گشودن بحث، درباره تبعید ومهاجرت، مسئلهی را توضیح میدهد. با اشاره به نظرات نویسندگان، با آوردن فهرستی مستند براین مسئله پای میفشارد که حاصل کارنویسندگان وشاعران وهنرمندان درخارج"ادبیات فارسی درتبعید است". خانم ملیحه تیره گل، که با فکرنقادخود مسئله را با صبر وحوصله شکافته، با تحلیل هوشمندانه، جانِ مطلب را این گونه بیان میکند: « به باورمن، فارغ از این که نویسندگان "ما" چه شناسه ای را برخود بپذیرند، و فارغ از اینکه به ایران رفت و آمد داشته باشند یانه، و فارغ ازاینکه اثرشان در ایران چاپ بشود/ شده باشد یانه، و فارغ ازاینکه به شوق شنیده شدن دروطن، در سخن گفتن با مصاحبه گر درون مرزی ، به اختیار یا به ناگزیر، بین شناسه های "تبعید" و "مهاجرت" و" خارج ازکشور" و"درون مرزی" زیگزاگ بزنند یانه، تا زمانیکه کل این ادبیات (با تمام اجزائی که برآن برشمردم) دست نخورده و بدون سانسور درایران قابل چاپ وانتشار نباشد، همچنان "ادبیات فارسی در تبعید " است. و از این چشم انداز است که ادبیات "ما" چتر شناسه ی خود را برادبیات مستقل و به حاشیه رانده شده ی درونمرزهای ایران باز میکند.» ص ۱٣ کمترمطلبِ سنجیده ای در تفکیک و تمیز "تبعید" با " مهاجر" به این صراحت، جایی خوانده بودم. توصیه میکنم به کسانی که به هردلیل، سعی دارند مهاجررا بر تبعیدی ها پیوند بزنند! این پژوهش جالب و پربار خانم تیره گل را مطالعه کنند. ٣ «ادبیات ایران دردوسوی مرزها» مقاله ایست از میزرآقا عسگری (مانی) مانی باتآسف از دست رفتن نیما و شاملو و ساعدی و اخوان و فروغ و سپهری و نادرپور مینویسد: «محموددولت آبادی بازیگر وبازیگر سیاسی – انتخاباتی آخوند کروبی میشود. هوشنگ گلشیری برای خوشایند رژیم، دررمانش به تقبیح تبعیدیان می پردازد. محمدعلی سپانلو تئوریسین فرهنگی آخوندی میشود ودرحالی که رژیم، آرامگاه کوروش بزرگ را درمعرض نابودی قرار داده خانه ی سپانلورا جزو ابنیه ی تاریخی ثبت میکند! نادرابراهیمی معلم ادبیات حوزه ی علمیه ی قم میشود یکی دوشاعر قد ونیم قد هم با ادعای رهبری ادبی، مجلات مستقل را صباحی چند عرصه ی تاخت و تاز خود میکنند ..." ص ۱۹ هرکس حق خود میداند که این قبیل عیب وایرادهای شخصی را مطرح کند. خشم خود را برسرآنها که درکشور ماندند و تن به تبعید ندادند فرو ریزد. اما چه بهره ای نصیب خواننده میشود. بهترنبود که مانی عزیز با آن روح شاعرانه ش، این نیش ها را نمیزد و به جایش به نقد آثارشان میپرداخت. مانی بهتر ازهرکس میداند که کار اهل قلم، عیبجوئی نیست. او وشعرش را نسزد نیش زدن به نویسنده هایی که دردرون ایران زیر چترغول جهل و استبداد میزیند. به ویژه که چند سال پیش، در همین لندن پیهِ اینگونه نیش های مسموم را به تن شخص مانی مالاندند، وکار به آنجا کشید که از کانون استعفا داد و رفت. رفت که رفت، پشت سرش راهم نگاه نکرد. بگذریم. مانی، زبان فارسی را تنها وجه مشترک ادبیات درون و برون معرفی کرده، و با نگاهی مثبت به فعالیت تبعیدیان مینویسد: کدام شاعرو نویسنده توانمند ایرانی است که درمیان همین ٣ میلیون ایرانی کوچیده، شنوندگان خود را نداشته باشد؟جمعیتی که گرچه در پنج قاره جهان پراکنده است، اما نزدیک به جمعیت کشوری مانند دانمارک است! ... با آنکه ما دراینجا ازناشران بزرگ، وشبکه بخش برازنده بی بهره ایم تیراژ کتاب های خوب درهمین دهکدهی ٣ میلیونی ایرانیان، با تیراژ کتاب درآن دهکده ۶۰ میلیونی مان ایران - به نسبت سرانه جمعیت – فرق چندانی ندارد. ص ۲۱ ادبیات زندان درتبعید ادبیات زندان درفرهنگ ایران سابقه چندانی ندارد. این بدان معنا نیست که در این کشورزندانی سیاسی نبوده است. به درازای تاریخ همیشه درتمام جامعه های بشری معترضین بوده اند و درهردوره نیزبه دست قدرتمندان وقت، تحت ستم وآزار قرار گرفته اند. قدیمیترین سند مکتوب درتآیید وجود و لزوم زندان به احتمال زیاد همان روایتهائی ست که در کتب آسمانی روایت شده. همانگونه که درقرآن خبر زندانی شدن یوسف از قول خداوند آمده است. درگوشه و کنارایران چاه های عمیقی وجود دارد که بنا به روایتهای محلی درگذشته های نه چندان دور زندان مجرمین بوده. درتوس در اطراف مقبره فردوسی هنوز چندتایی از این قبیل چاه ها هست. و ازآنجا که در زمان های گذشته هر مخالف شاه وحاکم و مفتی و مالک مجرم ویاغی قلمداد میشد وجرمش با جرم راهزن و قاتل ودزد و زانی و زانیه و الواط ومخالف حکومتی از هرنوعش یکسان بود، و همانطورهم، سرعین القضات در کنار مجرمان عادی بر سر دار میرفت. اطلاق زندانی سیاسی با پیدایش عصر روشنگری این تفکیک درست را به ارمغان آورد. میتوان ازسید باب یا قره العین بعنوان زندانی سیاسی یاد کرد وهمچنین دیگرزندانیان بابیه که درسلطنت ناصرالدین شاه و صدارت عظمای امیرکبیر رخ داد. درسلطنت محمدعلیشاه، زندانیان باغشاه که به قتل رسیدند، نخستین گروه زندانیان سیاسی دوران مشروطه بودند. دردوران رضاشاه، گروه معروف به ۵۱ نفر همگی به زندانیان سیاسی شهرت پیداکردند. زندانیان سیاسی در دوران پهلوی دوم فزونی یافت. درحکومت فقها به اوج رسید. در همین حکومت اسلامی بود که قتل عام زندانیان سیاسی به دستورآیت الله خمینی ابعاد فاجعه باری پیدا کرد؛ و ادبیات زندان با چنین بذرهای خونین، درفرهنگ ایران منزلتی پیدا کرد. که در یررسی های آتی درهمین فصل بازهم به این موضوع برمیگردم. نخستین روایت ازمهدی اصلانی ست. مهدی، با اشاره به داستان روزملاقات ، حوادث را تعریف میکند. خواننده احساس میکند دارد قصه میخواند. قصه ای که دربند بندش عشق به آزادی وغم اسارت موج میزند. مادر با برادرش امیر به ملاقات مهدی به زندان رفته اند. « داش امیر برادر بزرگم که حکم پدری برمن دارد همراه با مادرم که به سختی قدم برمیدارد از دور نمایان میشوند. دست تکان میدهم و به کابین و تلفن اشاره میکنم. یعنی که هی! داداشٍ هی! مادر من اینجام. بی توجه به اشارات من از جلوی کابین عبور میکنند و به جست و جو مشغول. یعنی مادر و برادرم مرا نشناخته اند؟ مگر میشود؟ شده است دیگر. آنها تا ته سالن ملاقات میروند ودربرگشت و این باربا دقت بیشتر وبا تآکید برتک چهره ها برمیگردند. اضطراب درچهره شان موج میزند. پیش خود لابد گفته اند پس مهدی کو؟ دربازگشت اما داش امیر با تکان دادن سر و اشارات من شناسایی ام! میکند. مادر اما کم مانده است پس بیافتد. سکندری میخورد و درحال افتادن برادرم به کمک اش میشتابد به زور می خندم و ازدرون درحال انفجارم. فرصت گریستن اما نیست. مادرم میگوید "چه به روزت آوردند نه نه؟ ببم چه کارت کردند؟ چرا اینطوری شدی؟ کجا می خوابی؟ تشک داری؟ ای نه نه ات برات بمیره. این چه بلایی بود سرخودت آوردی؟ ..."صص۱-٣۲ بیچاره مادرها! همهی مادرهای دنیا. همهی مادرهای زندانیان؛ که بارسنگین غم واندوه جهان را بردوش میکشند. حالِ مادرمهدی، زبانِ حالِ همهی مادران زندانیان است وزخم جگرسوزآنها، که جگرگوشه هایشان درچنگال فقها به اسارت اند . ۲ ملاقات درزندان از خانم مینا انتظاری خانم انتظاری با توضیحی گذرا ازسرکوب ها و اعدام های هولناک سال ۶۰ در زندان خاطره ای را روایت میکند که ازدل سنگی وفاجعهی جنایت های وحشیانهی اهل عمائم، هرخواننده و شنونده، غرق حیرت میشود. «توی بند ما دو دختردانش آموز سال آخرسال دبیرستان به نام های "مریم عبدالرحیم کاشی" و همکلاسی اش "مهناز" بودند که در۱٨ شهریور به اتهام هواداری از مجاهدین خلق ومشکوک به شرکت درتظاهرات خیابان ولیعصر تهران دستگیر و به شدت با کابل شکنجه شده بودند دویار دبستانی که هردو زیرحکم اعدام قرار داشتند وهمیشه باهم بودند، بچه های مقاوم و با انگیزه ای بودند ودرکارهای داخل بند هم شرکت فعال داشتند. عصر یکی ازروزهای دی ماه ۶۰ بود که ازبلندگوی بند ۲۴۰نام تعدادی ازبچه ها و ازجمله مریم و مهناز را خواندند که برای خروج ازبندآماده باشند.درآن ایام وقتی بچه هارا با تمام وسایلشان که معمولا بک کیسه پلاستیکی بیشتر نمیشد، به خصوص حوالی غروب ازبند میبردند، عموما پیامی جزاعدام نداشت. اتفاقا درآن دوره عمده اعدام های اوین در پشت بند ما انجام میگرفت. حدود ساعت ٨-۹ شب بود که باصدای مهیبی همچون فروریختن تعداد زیادی تیرآهن ازتریلی، جوخهی اعدام، کارآن شب خود را با رگبار دسته جمعی آغاز کرد ... تعداد تیرهای خلاص را دردل میشمریم. ٣۵ ... ۵۰... ۶۵ ... ۷۹ ... پس ازماه ها کشتار و شکنجه ... یکی ازگروههای بیست نفره که برای ملاقات خوانده شد نام "مریم عبدالرحیم کاشی" نیز قرارداشت. توی بند مات ومبهوت به همدیگرنگاه کردیم او یک هفته بود که تیرباران شده بود وحالا پدر ومادرمظلومش درآن طرف دیوارها ومیله ها منتظرملاقات عزیزشان بودند. ... ... ولی تصور حال و روز پدر ومادربی پناه که بعد ازماه ها دوندگی با بیتابی چشم انتظار دیدار فرزند دلبندشان بودند وحالا خبر مرگ اورا به همراه کیسه پلاستیکی لباسهایش دریافت میکردند. ... » خانم انتظاری، بادل سوخته، تاب ازدست داذه فریاد میکشد: «... خدایا اینجا دیگر کجاست و در دست چه کسانی گرفتار و اسیر هستیم! راستی آیا روزی دنیا خواهد فهمید که این سیاه دلان تبهکار بااین نسل و با این خلق چه کردند.» ص ٣٨ وخواننده، همدل و هم درد با ده ها مینا های زجردیدهی مقاوم، سرتعظیم به آن زنان ومردان عاشق آزادی که درراه آرمان های انسانی، جان حودرانثار کردند، فرود میآورد و به روانشان درود میفرستد. ٣ خاطرات خانه ی زندگان (٨۵۰ کتاب و مقاله درمورد زندان) باهمنشین بهارازسایت دیدگاه آشناشدم. قلم ش را شناختم. متوجه شدم که زندانی دو رژیم بوده . خوش مینویسد وسالم، ادیب وار مینویسد. قطعا یک ادیب است و کلامش سنجیده. حرمت و فضیلت قلم را میشناسد. مدتی پیش، از او درباره اپرای کوراغلی اثرجاودانهی حاجی بیکوف تحقیق کوتاه اما پرو پیمانه ای خواندم که بعدا درسایت فارسی بی بی سی هم آمده بود، با وسعت فکرش آشنا شدم. این مقدمه را به این جهت آوردم که اول نظرم را گفته باشم وبعد بروم سر مطلب اصلی، وازکار پردردسری که نام ونشان ازعشق وعلاقهی ادیبان پرحوصله دارد را، بگویم. همنشین، پیشاپیش از قول رومن رولان سخن پرمغزی آورده که تکرارش دراین مقال، پند آموز است : «من این روزگاران اسارات بزرگ را، نه درنوحه سرائی برویرانه ها و طلب مصرانه ازآسمان ها، بلکه درگردآوری وآماربرداری های برهم انباشته مان صرف کرده ام. دارائی هائی که هیچ دشمن پیروز نمیتواند از ما برباید، یادمان ها ... بله یادمان ها.» رومن رولان. همنشین، باچنین اعتقادی، ٨۵۰ کتاب ومقاله درمورد زندانیان را وارسیده و درمقاله ای خواندنی به بار فرهنگی آرش و تبعیدیان افزوده است. نویسندهی "خاطرات خانه زندگان" اینگونه سخن آغاز میکند: "دردآوراست که حدیث زندان و زندانی، بخش عمده ای ارتاریخ کشورمارا تشکیل میدهد. اما این واقعیت نشانگر این هم هست که جامعه ما مرداب نیست. رود خروشانی است که سکوت و سکون درآن راه ندارد وسنگ انداختن ها نمیتواند راهش را سدکند." ص ۷۹ . وبعد سیاهه ای به دست میدهد ازآثار مستند دررابطه با ادبیات زندان درداخل، و با اشاره به ادبیات غرب، از تآثیرفضای زندان در ادبیات آن سامان، سخن میگوید. آنگاه با تقسیم بندیِ اسناد وخاطرات زندانیان دردوران های گوناگون، شیرهی جانِ تلاش های خود را به مخاطبین ش منتقل میکند. خاطرات و اسنادی درباره زندانهای دوره پهلوی. خاطرات و اسنادی دربارهی زندان های جمهوری اسلامی تحقیق و بررسی دربارهی زندان زندان درقالب داستان ترانه و سرود زندان زندان درقالب شعر نقد و بررسی برخی ازخاطرات وکتب دربارهی زندان: ا - درمورد کتاب "نه زیستن نه مرگ" ب - درباره کتاب داد و بیداد. پ - درباره کتاب تاریخ زنده ت - درباره مقاله "یا یاد اشرف فدایی" ث – درمورد کتاب پنجاه و سه نفر ج –درباره کتاب "درد زمانه" عمویی چ – درمورد کتاب "زندانی تهران" ح – درمورد کتاب "پرنده نو پرواز" خ – درباره کتاب کتایون آذرلی د – درمورد خاطرات کیانوری ذ – نقدهایی بریاس و داس فرج سرگوهی ر - درمورد حقیقت ساده نقدهایی دیگرشامل کتاب من یک شورشی هستم. بررسی کتاب زندان. در جستجوی رهائی .و ... ز - درمورد کتاب "زیر بونه لاله عباسی" درباره توابین مقالاتی درباره زندان، که درسایت های منتشر شده است. بخش پایانی از سنگین ترین آثار این فصل است . جا دارد از زحمات کارهمنشین بهار و اثرات مثبت کاربیست برگی اش ۹۹- ۷۹ به نیکی یاد کنم. جنبش مبارزاتی زنان درتبعید و مهاجرت نگاهی به تحولات فکری و سیاسی فمینیسم اسلامی اثری ست از خانم هایده مغیثی نویسنده با اشاره به اهداف آیت الله خمینی درحجاب اجباری و پاکسازی اخلاقی زنان، مینویسد : « ... درواقع هجوم ایدئولوژِیک روحانیون و کارگزاران حکومتی پیامدهایی کاملا خلاف انتظاری داشت. زنان به اشکال متنوع و خلاقانه با مفهوم مدل "زنانگی اسلامی" به مبارزه برخاستند. آنان ماهیت واقعی رژِیم انقلابی را به سرعت تشخیص داده و با شهامتی درخور تحسین به طرح های دولت یا درحقیقت به شخص آیت الله برای استقرار رژِیم عدل اسلامی جواب رد دادند ... ... نردیک به سه دهه پس ار انقلاب بهمن، مقاومت زنان علیه تبعیضات جنسی و اجتماعی، اقتصادی و سیاسی همچنان ادامه داشته و خارچشم واپسگرایان است.» ص ۱۲۹ خانم مغیثی حان مطلب را بیان میکند. یادمان نرفته که زنان درهمان اوایل کار ذات رژیم را شناختند. مردان سرگرم شعار بودند که زنان با به کارگرفتن شعور به مبارزه برخاستند. روزی که اوباشان حکومت نوپا درمیدان آزادی، با حملهی وحشیانه، اجتماع بزرگ زنان را برهم زدند. و شرکت کنندگان درآن حرکت اعتراضی کم نظیر را زیر ضربات چوب و شلاق و باطوم لت وپارکردند، هیچ حزب سازمان وگروه سیاسی حاضرنشد از آن حرکت هوشمندانهی زنان پشتیبانی کند، درعوض به پند واندرز ملامت بارشان پرداختند که "حالا چه وقت این حرف هاست!". روزی که مردان خواب آلود، در جذبهی سخنان سحرآمیزآیت الله با شعار های رنگین ش به معاشقه بودند، زنان، یعنی مادران و سازندگان هستیِ بشریت، افکار متحجر آیت الله را خواندند. به افکار عقب مانده ش پی بردند. سکوت مردان درآن یورش سبعانهی رژِیم، برای آیت الله مائدهی آسمانی بود. از بیپناهی زن ها پرده برداشته شد. زنها تنها ماندند. تنها ماندند و کتک خوردند. اما کوتاه نیامدند. آقای خمینی شاد شد با اطمینان خاطر به قلع و قمع پرداخت. ۲ خانم شهین نوائی در «آزادی نه شرقی است، نه عربی، جهانی است گزارشی دارد درآستانهی ٣۰ سالگی فمینستی زنان ایران» نویسنده با اشاره به فعالیت های جهانی زنان فمینیستهای ایرانی در سه دهه گذشته آمار جالبی ارائه داده است. درهمین گزارش آمده است که ۱۶۲ سازمان و گروه و کمیته و مرکز زنان ایرانی درسراسر جهان سرگرم فعالیت هستند. گزارش مستند خانم نوائی، - صفحات ۱۶٣ - ۱۴۷ - گوشه هائی از فعالیت مستمر زنان ایرانی را درصدمین شماره آرش به خوانندگان روایت میکند. ٣ نیره توحیدی : تعامل جهانی - محلی فمینسم درجنبش زنان ایران نویسنده بااشاره به تجربیات خود درکنفرانس جهانی زنان درنایروبی (کنیا) مینویسد: «رودرروشدن زنان از نژادها و اقوام و ملیتها و فرهنگ های مختلف از جهان "سوم" و "جهان دوم" و "جهان اول"، رنگارنگی و تفاوت از پوشش ها و آرایش ها گرفته تا طرز رفتار و تلقی اززن بودن و فمینیسم، روش کار ومبارزه، مسائل زنان و نگرانی ها و اولویتها، برای بسیاری ازشرکت کنندگان تلنگرهایی بودند تا دربرداشتها، تعاریف و روش کار خود بازنگری کنند ... ... حتا شرکت کنندگان به نمایندگی ازجمهوری اسلامی ایران نیر نتوانستند از اثرات حسی و چالش های نظری حاصل از واقعیات متکثر درسبک زندگی، دیدگاه ها و پوشش های مختلف زنان دنیا اجتناب ورزند. » خانم توحیدی سپس انگشت روی مسئلهی حساسی میگذارد که دربیداری آن دسته از زن ها که در چنگال شدیدترین تعصبات مذهبی گرفتارند، تاثیرپذیر است. «حداقل برخی ازآنان متوجه شدند آن الگوی زن اسلامی پیچیده درچادرسیاه که فریاد میزند "جنگ جنگ تا پیروزی" نه تنها با کنفرانسی که یکی از مبانی سه گانه اش صلح بود (ودودیگری برابری و توسعه) ضدیت داشت بلکه تحمیل یک الگوی واخد از زن بودن با یک هویت تک صدایی، تلاشی عبت است.» ص۱۲۴ نویسنده سپس از کنفرانس جهانی رنان درپکن درسال ۱۹۹۵ میلادی که بزرگترین گردهمائی جهانی تاریخ برای مسائل زنان بود سخن میگوید. « مدت ها طول کشید تا نقدهای درونی فمینیسم ، برداشت های اروپا – محور نژاد پرستانه، و ایدئولوژیک محدود ازفمینیسم را تغییر دهد.» مقالهی فوق بسیار سودمند است. اطلاعات تازه ای ازحضور روشهای نژادپرستانه و سلطه جویانه را به خواننده منتقل میکند. درسنجش جامعه ها "خواهریت جهانی" را از دیدگاه نظری به چالش میگیرد. درپایان مقاله یادآور میشود که : «اثرات سازمان ملل و آژانس های مختلف آن روی وضعیت زنان و روندهای فمینیستی درایران را به جرآت میتوان مثبت و سازنده ارزیابی کرد.» ص ۱۶۷ ۴ خانم نجمه موسوی «جنبش زنان درتبعید ازنگاه آرش» را با آماری که با دقت بررسی کرده، با ذکر شماره و تیتر مقاله ها دراین شماره آورده و به سهولتِ کار پژوهشگران دراین باره، یاری رسانده است. خاطره نویسی تبعید و مهاجرت اسدسیف درنخستین صفحهی این فصل، سنگ نبشته های باستانی را بعنوان خاطره نویسی معرفی کرده است. « اگرگزارش های فتوحات داریوش را برسنگ نوشته ها نوعی خاطره نویسی محسوب داریم، میبینیم که ازهمان نخست خاطره نویسی درایران با سیاست درآمیخته است ازحدود صد کتاب که تا پیش ازانقلاب درایران نوشته شده است، این آثار دراکثریت خویش خاطرات سیاسی بوده اند . روند خاطره نویسی اگرچه پس ازانقلاب گسترش یافت و اشکال مختلف همچون "تاریخ شفاهی" نیز برآن افزوده شد. اما سیاست همچنان برخاطره نویسی تسلط دارد.» ص ۱۷۶ ۲ "یهودیان جدید الاسلام مشهد" ازخانم ژاله پیرنظر اثر جالبی ست که برای نخستین بار درمطبوعات خارج ازکشور منتشر میشود. گو اینکه قبلا درایران نامه که برای هرکسی قابل دسترسی نیست، چاپ شده است. مهاجرت به مشهد (۱۷۶۰ – ۱۷۴۰م) برپایهی روایات شفاهی وباورهای تاریخ رایج درمیان یهودیان مشهد درقرن نوزدهم ، اینان ورود اجداد خود و سکونتشان درمشهد را به دوران پادشاهی نادرشاه (۱۷۴۷ – ۱۷٣۶ م) و فرمان وی باز میگردانند. پیش از ورود اینان به مشهد درام دوره، ظاهرا جامعه یهودی دراین شهر وجود نداشت.» ص ۱۷۷ خانم پیرنظر بعد از شرح رفتارهای خصمانه اهالی مشهد با یهودیان، که ازمنطقهی گیلان آن هم به جبر به مشهد کوچانده شده اند، بااشاره به واقعهی "الله داد" برگ ننگین و خونباری از توطئه های روحانیت عوامفریب را یادآور میشود. «درسال پنجم سلطنت محمد شاه قاجار و دردوره صدارت حاجی میرزآقاسی، در روز یازدهم ذیحجه ۱۲۵۵ هجری / ۲۷ مارس ۱٨٣۹، که مصادف با عید قربان بود، شماری ازساکنان شهر ناگهان به محلهی عیدگاه یهودیان مشهد هجوم بردند و به قتل و غارت پرداختند. این هجوم و تعرض که چند ساعت ادامه داشت به کشته شدن حدود ٣٨ تن و مجروح شدن صدها نفر دیگر انجامید. یک کشیش انگلیسی به نام دکثرژوزف وولف که دوبار، یک بار پیش و یک بار پس ازاین واقعه به مشهد سفر کرده و با جمعیت محلهی عیدگاه آشنا بود، شرح ماجرا را بدینگونه آورده است: "زن فقیری (ارمحلهی یهودیان درعیدگاه از زخم دست دست رنج میبرد. پزشک مسلمان شهر به رسم روز تجویز کرد که سگی را بکشد و دست خودرا درخون گرم حیوان شست و شو دهد. زن چنین کرد. ناگهان مردمان به این ادعا که کار زن به قصد تمسخر و اهانت به پیغمبر ایشان بوده است دست به بلوا زدند. دردقایقی ۲۵ یهودی کشته شد. بازماندگان وحشت زده جملگی اسلام آوردند.« ص ۷۹ -۱۷٨ آزار یهودیان درمشهد، تا دوران پهلوی ها نیز کشیده میشود. «درپایان جنگ جهانی دوم درسال ۱٣۲۵ و پس از خروج ارتش شوروی ازمشهد و افزایش مشکلات اقتصادی و سیاسی، باردیگر برخی از مسلمانان مشهد به دنبال بهانه ای به محلهی یهودیان حمله کردند و شماری را مضروب و مجروح ساختند. این رویداد شکیبائی دیرینهی این گروه را ازمیان برد آن گونه که بسیاری ازاعضای آن مشهدرا برای همیشه ترک کردد یادرتهران ساکن شدند یا ازایران خارج شدند.» ص ۱٨۱ ٣ در همین فصل، خانم سهیم دربارهی خاطره نویسی یهودیان ایرانی مصاحبه ای دارد که دربارهی یهود ستیزی عوام و توطئه های متعصبان مذهبی، اطلاعات بیشتری در اختیار مخاطبین گذاشته است. همچنین دربارهی آثار و خاطرات مشفق همدانی، هما سرشار داود ادهمی و کتاب سرگذشت کاشان یهودیان و نشریات تازه به زبان انگلیسی، و از آن جمله، اثر خانم رویا حکاکیان سخن گفته است. داستان نویسی و نقد و پژوهش ادبی تبعید و مهاجرت بهروز شیدا با «چهارکلام» شروع میکند. اما وقتی به سراغ برگ های آرش صد میروی و برمیگردی به فهرست برگ آغازین دفتر، فروتنی بهروز پشت ذهن ات قد میکشد. مسئولیتِ سنگین او را وقتی درمییابیم که با کمی دقت، دراین دفتر نزدیک به ۶۰۰ صفحه ای با ۱۶۴ نویسنده وشاعروهنرمند قلمزن، دقیقا ۱۵۰برگ با ۴٣ نویسنده یعنی یک چهارم کل دفتر و به همان تعداد هم نویسنده؛ درتدوین و تکمیل همین فصل بردوش بهروز بوده است که درکمال شایستگی و دقت انجام داده است. در بررسی این فصل پربار نیز با کمال علاقه ای که به مطالعهی اثار همهی عزیزان دارم منهای یکی که آن هم اجبارا باید تحمیلش را تحمل کنم چاره ای ندارم، تنها به بررسی چنداثراکتفا میکنم. امید است که خوانندگان آرش با مطالعهی نظرات ودید گاه های نویسندگانی که دراین شماره ودراین فصل آمده است با محتوا وکیفیت فرهنگِ تبعیدیان، بهتر و بیشترآشنا شوند. «ازآواره گی تا تبعید» نخستین اثر فصل "چهارکلام" است به قلم رضا دانشور. مینویسد: «تبعید درقدم اول آواره گی است. تجربه ی باختن است. ناپدیدشدن وغیاب رنگها، عطرها و صداهائی که درآن بالیده ای ناگهان ناپدید میشوند. وتوشاید برای نخستین بار به "خودت" تقلیل پیدا میکنی و چه کسی میتواند تصورش را بکند که چه اندک است آنچه به آن تقلیل یافته ای. این تجربه ی نخست، تناقض نخست را نیزباخود دارد: کشف اندازه ی ارزش آنچه احاطه ات کرده بود و خلوت خاصت را ساخته بود، که حالا، ازآن خلع شده ای.» ص ۱۹۴ ۲ هومن عزیزی در«پس از پنج سال غربت»، چند کتاب را بررسی کر ده است: «ادبیات داستانی درخارج ازکشور، درهردو حیطه ای داستان کوتاه ورمان، پربار و موفق است. باخروج از کشور و خواندن برخی آثار نویسندگانی چون رضا دانشور، رضا قاسمی، مهشید امیرشاهی که درداخل موفق به خواندن آنها نشده بودم، تصویر قدرتمندی ازادبیات خارج از مرزها در ذهنم ایجادشد. فضای غرب تآثیرخود را به روشنی بربخش بزرگی از ادبیات داستانی خارج ازکشور نشان میدهد. ... ... درداستان های کوتاه نویسندگانی مانند رضا شهرستانی، کوشیار پارسی پور، مهستی شاهرخی بود که درفرم و گاه تآثیر زیستن درزبان بیگانه و آشنائی با نحله های ادبیات غرب را یافتم. ... ... مهشید امیرشاهی بهترین آثارش را درخارج ازکشورنوشته است او اگرچه درسال های موردنظر من کم کارتر بوده است اما اثری که دردهه ۹۰ میلادی منتشر کرده است از او چهره ای ماندگار در ادبیات ایران ساخته است. آثاری مانند "درسفر" و "مادران و دختران۱و۲و٣" او را درادبیات فارسی تثبیت کرده است.» ص ۱۹۷ عزیزی پس ازاشاره به آثار تنی چند ازنویسندگان، تآملی دارد درآثار رضا قاسمی. واضافه میکند که: «ازمیان این کتابهای رضاقاسمی "چاه بابل" مرا بیشتر مسحور کرد.» همو گشت وگذاری دارد در "مرائی کافراست" و"بادنماها و شلاق ها" ازنسیم خاکسار. "گسل" از ساسان قهرمان. "گزارش یک روز معمولی" ازرضا شهرستانی. نویسنده سپس اشاره ای دارد به نقد و پژوهش درخارج ازکشور. درباره منتقدان، به درستی مینویسد: «درمیان منتقدانی که درخارج ازکشور مینویسند بیش ازهمه آثار بهروز شیدا، مهدی استعدادی شاد و ملیحه تیره گل را مطالعه کرده ام وشاید بتوانم اعتراف کنم که برای نخستین بار نقدرا به عنوان ابزاری که به عنوان نویسنده یا شاعر به آن نیاز داشته ام، که به عنوان متنی لذت بخش یافته ام.» صص ۹۹ - ۱۹٨ ٣ "کافه استانبول" داستانی ست ازخانم شهلا شفیق، در٣ بخش، درزمانهای متفاوت، در رستورانی درپاریس، که درمحلهی پرلاشز به بار مینشیند. انتخاب "استانبول" که دیرگاهی ست گذرگاه تبعیدیانِ ایرانی است و پرلاشز آخرین اقامتگاهِ تاریکِ آنان . وخانم شفیق، هوشمندانه، درگزینش محل و سرفصل داستان – استانبول و پرلاشز – دردِ تبعید، وپایان غم انگیز دربدری را روایت میکند. یادم نمیرود آن روز که درمراسم خاکسپاری ییلمازگونی کارگردان برجستهی کرد در پرلاشز جمع شده بودیم. ساعدی، با دیدن سنگ قبرها که کلمهی "اوف" درپسوند اسم ها حک شده بود، با تعجب گفت اینجا چقدر روس دفن شده؟ طیفور بطحائی – هرکجای جهان که هست بسلامت بادا – گفت اینها همان تبعیدیان انقلاب اکتبراند که موقتا آمده بودند به پاریس. ولی آنقدرماندند وماندگار شدند که همینجا به خاک رفتند. شاید نوه هایشان هم بین همین ها هستند. بعد با لبخندی آمیخته به تآسف گفت: چنین سرنوشتی درانتظارماست! طولی نکشید که ساعدی همان جا به خاک آرمید وبعد پرویزاوصیاء و دیگرانی چند! داستان خانم شفیق را دنبال میکنم. « در رستوران باز می شود ومرد میانسالی به داخل میآید. کت و شلوار کهنه اما تمیزی به تن دارد وکتابی زیربغل. سلانه سلانه به طرف پیشخوان میاید و با عبور ازکنار میزها به حاضران سلام میکند. گارسون جوان ازپشت پیشخوان میگوید "سلام رئیس! ... می روم آشپزخانه." مرد کتاب را روی میز کنار قفسه میگذارد و بعدازبرانداز کردن میزها با قدم های کند به سوی زن میآید. ... ... گارسون پشت میز کنار قفسه مینشیند وکتاب را پیش میکشد ومشغول خواندن میشود ... ... زن میپرسد "چی میخوانید؟" ... "ژیل دولوز منطق معنا!" " ژِیل دولوز؟ به ترکی؟" گارسون تآیید میکند. ... ... بردیوارهای سالن تابلوها پیکرهای محو زن های برهنه را نمایش میدهد. و کنارآن تکه های کوچک گلیم ترکی و تار به دیوار زده اند بالای پیشخوان عکس بزرگی به چشم میخورد. زن به عکس اشاره میکند ."وازاینجا میآیید؟" درعکس چند مرد با لباس و سربند کردی میانه ی مرغزاری ایستاده و پسربچه ی کوچکی پیش پای آن ها نشسته همگی با لبخند به دوربین چشم دوخته اند. گارسون جوان با هیجان به عکس اشاره میکند" نه! ... آنجا من! من! کرد!" با اشاره ای دیگر به گارسون میانسال "او کرد نه! ترک!" ... ... گارسون میانسال میگوید "خودم خواسته ام که ازوطن وخانواده جاکن شوم." ... هرروز پیش ازآمدن به اینجا میروم باغ روبرو" ص ۲- ۲۰۱ باغ روبرو گورستان پرلاشز است. دروازهی تاریکیهای جهان ابدی، آخرین منزلگاه تبعیدیان. ... .... ... ... ... کافه استانبول شلوغ است ... ... گیتی میگوید هیچ فکرنمیکردم رقص عربی این همه تماشاگرداشته باشد! ... ... ... در رستوران باز می شود وگارسون میانسال با زنی که بلوز و دامن بلند مشگی پوشیده وارد میشود. (آن دو باهم نامزد هستند) موهای مشگی زن که جعد ملایمی برآن انداخته تا نزدیک کمر میرسد وچشم های درشت تیره رنگش در صورت پریده رنگ بی آرایش انگار بی خوابی کشیده باشد گود افتاده است. ... ... گارسون میانسال با همان کندی معمول به طرف آن ها میآید. برلبخند همیشگی اش رنگ ملالی آشکار نشسته است. خم میشود و به آهستگی میگوید: "امشب رقص آسیا ازهمیشه زیباتر خواهد بود. ... ... ... امشب رقاصه ما فقط برای خودش خواهد رقصید! امروز صبح ازترکیه خبرمرگ مادرش را به او داده اند. ... ... برگشتن اش نشدنی ست نه به کردستان و نه به خانواده اش!" ... ... ... چراغ ها یکباره خاموش میشود. هیاهوی سالن بالا میگیرد و دقیقه ای بعد با روشنی چراغ ها به آنی فرومینشیند. آسیا در میانه سالن ایستاده بی تکان با سری راست گرفته و دست های بلند وکشیده دوسوی بدن آویخته. هاله ای شرابی از پولک های رنگارنگ لباسش ساطع است ... ... موهایش برصورت ریخته و سر پائین دارد. ... ... نوای موسیقی قطع میشود. "میخواهم بیش ازشروع از همه شما عذر بخواهم. امشب سر هیچ میزی نخواهم نشست و پول قبول نخواهم کرد. امشب فقط میرقصم! رقصی که اسم آن را رقص عاشق ها گذاشته ام." بااشاره دست آسیا نوای موسیقی بر میخیزد. نوای تاری که گاه دراوج گیری خود تند و شاد میشود و گاه به ملایمتی حزن انگیز میگراید. ... ... مشتریها ساکت و مسحور به رقاصه چشم دوخته اند. هنگامی که آسیا ازمیانه صحنه ناپدید میشود همچنان ساکت برجا میمانند. انگار مراسم عبادت باشد کسی تکان نمیخورد. درکافه باز میشود ومرد سیاه چرده ی لاغری با دسته گل سرخی در بغل وارد میشود با گیجی به جمعیت ساکت مینگرد ... ... ... ... دمی بعد آسیا لباس پوشیده کنار پیشخوان ظاهر میشود. و به اتفاق گارسون میانسال به سوی درخروجی کافه میروند. همچنانکه پیش میآید مشتری ها برمیخیزند و شاخه های گل رابه سوی زن درازمیکنند. هنگامی که به آستانه درمیرسند زن میایستد با آغوشی پرازگل سرخ به جانب سالن برمیگردد. با دست بوسه ای برای جمع میفرستد سرفرود میآورد و همراه گارسون میانسال ازآستانه میگذرد و ناپدید میشود.» ص ۲۰۵ خانم شفیق، با آفریدن داستانی بسیار زیبا و گیرا، گسترهی رنج و اندوه تبعیدیان را با مهارتی کم نظیرشرح میدهد. "کافه استانبول" نه تنها ازبهترین داستانهای این دفتر است بلکه بجرآت میتوان گفت ازشاخص ترین داستان های کوتاهِ تبعیدی هاست. « چشم به صفحه با شما گشتی درسریال های سیمای جمهوری اسلامی» بهروز شیدا، از سریال هایی که درجمهوری اسلامی ساخته شده، گزارش جالبی دارد با اطلاعات تازه که در اختیار خوانندگانِ این دفتر گذاشته است. همو با گروه بندی ۵۱ سریال : سریال های تاریخی . سریال های طنز. سریال های تعلیمی و تفکیک هریک از آنها، با ذکر نام فیلمها، کاربسیار سخت و مشکلی انجام داده است. بهروز نگاهی دارد به کتاب "ریخت شناسی حکایت های عامیانه" اثرولادیمیر پراب. باتوضیح تئوری او و "ساختاری که کارکردها را تشخیص میدهد." نویسنده، با صبر و حوصلهی بسیار، اگرهم بگویم عارفانه، اغراق نگفته ام. تحمل وشکیبائی میخواهد آن همه فیلها را تماشاکردن با حال وهوا و موضوع، با جریان های فکری و تکنیکی گوناگون و بعد گفتن ونوشتن ومعرفی هریک آنها وتنهاعشق وعلاقه است که انسان پرشوری را به چنین پژوهشی وامیدارد؛ وخواننده، دلشادازمطالعهی وبهره گیری ازاین همه اطلاعات، جز درود و حرمت به بهروز چه دارد که نثارش کند. ۴ ادبیات داستانی درتبعید. از اسدسیف اسدسیف با اشاره به نقش زبان وکتاب، نگاهی دارد به آمار تبعیدیان درسطح جهانی. مینویسد: «آمار تبعیدیان دنیا را نزدیک به ده میلیون برآورد میکنند. ... دررابطه با مهاجران وتبعیدیان ایرانی بین دو تا چهارمیلیون تخمین میزنند» با این مقدمهی آماری بحث ادبیات درتبعید را میگشاید. از میزان بالای انتشارات نشریه و کتاب ایرانی در سراسر جهان سخن میگوید. « ... چاپ و نشر دربین ایرانیان گسترده تراز مهاجرین ملیت های دیگراست. هر روز دهها نشریه و کتاب به زبان فارسی در سراسر جهان منتشر میشود واین در حالی است که به زبان های دیگر داخل کشور ایران چون آذربایجانی و کردی نیز آثار قابل توجهی انشار مییابد. اینها اسناد عاشقان زنده ای است که ایستایی نمی شناسند به این زبان عشق میورزند. میخوانند ومیجویند و مینویسند. میآموزند ویاد میدهند. شعر میسرایند وداستان و رمان و نشریه به چاپ میرسانند واین روند همچنان سیرصعودی دارد.» اسد، با ارائهی آماری ازانتشارات ایرانیان درخارج ازکشور، و مقایسهی آن با کتب منتشرشده در داخل مینویسد: « ... درایران ۶٣ میلیونی برای هریک میلیون نفر جمعیت ۱۹٣ عنوان کتاب درسال چاپ میشود، این مقدار دربین ایرانیان خارج ازکشور با احتساب سه میلیون ایرانی، به ازای هریک میلیون نفر، تقریبا همین تعداد (تقریبا بیست برابر) عنوان کتاب است. ص ۲٣۵ اسد، عدهی داستان نویسان و رمان نویسان ایرانی، در خارج ازکشوررا به ۵۰۰ نفر تخمین میزند و بانگاهِ مثبت به کارنامهی تبعیدیان ومهاجران ایرانی، معتقد است که: «ادبیات خارج ازکشور به موازات ادبیات داخل، درحال جستجو وکشف دید وبیان تازه و همچنین دستیابی به هویت فردی و خودشناسی است. ادبیات تبعید درعین حال تاریخ است. تاریخ آغشته به ادبیات و ادبیاتی متآثر از تاریخ. تقریبا درتمامی آثار تبعید، سیاست و تاریخ و یا سایه هایی ازآنها درکنار هم دیده میشود.» به تجربهی شخصی، صحت نطریهی اسد سیف را تآیید میکنم. بیشتر آثار تبعیدیان با سیاست و تاریخ درهم تنیده، حتا درشعرِشاعران وهنرمندان، رابطهی تنگاتنگی بین نحله های ادبی- سیاسی وهنری به وضوح قابل توجه است. ۵ "هفتخوان درگذر اهالی امروز" ازمهدی استعدادی شاد را ازآن جهت برگزیدم که هم تآییدی باشدبه گفته های اسد سیف دربارهی آغشته بودن آثار تبعیدیان به سیاست و تاریخ ، هم اینکه محتوای نوشتهی مهدی که از پیشامد (فوت یکی ازخویشاوندان) مایه گرفته را پر مایه وفلسفی دیدم برای وارسیدن. مهدی، با چنین شمایی قهرمان داستان را معرفی میکند: «خویشاوند درگذشته، تحصیل کرده آلمان، پس ازتحصیلات به ایران بازگشته بود تا با عشق دورهی جوانی خود ازدواج کند. این زناشویی بیش ازچهاردهه عمرکرده و سه فرزند ثمره داشته است. فرزندانی که سپس آلمان آمده و به تحصیل پرداخته اند. این آخرین سفرخویشاوند ما، مثل سال های پیش، به قصد دیدار فرزندان صورت گرفته بود. اویی که، با بیماری بد مداوا شده درایران، اینجا به آخرخط رسید وجان سپرد.» ص۲۴۹ چندین نشانه مشخص اززندگانی شخص درگذشته مرابسوی شاهنامه برد.(تاریخ) . ... ... ... او که زاده ی "کیان" را همچون نام خانوادگی برخودداشت، با ایران دختی پیمان همسری بست. این زناشوئی نام فرزندان خودرا به صفت هایی ویژه چون داد و مهر ونیکویی خواند که یادآور اسم و رسم ایران پیش از یورش تازیان است. (سیاست) . همان ص واضافه میکند که «درمراسم یادبود پس ازاشاره به معنای فارسی سوگواری چند مصرع برگزیده ازشاهنامه را همچون رهنمودهایی فعلیت دار بازخوانی کردم. ... ... ... ... ... ... درفاصله های بازخوانی مصراع های یادشده، آنطور که هنر سخنوری حکم میکند سرازکاغذ برمیگرفتم و رو به مخاطبان مراسم آن اندرزهای مهم فردوسی را یادآور میشدم.» همان ص مهدی، آرام آرام، خواننده را به حیطهی بحث اصلی میکشاند: مقولهی "نقد"، که سال هاست، در روشنگری آن میکوشد و مشغلهی ذهنی اوست. «نادانی نسبت به پروژه ی روشنگری و فراموشی وظیفه ی نقادی روشنفکر، البته بارویدادهای پس ازانقلاب اسلامی واختراع پنداره ی "روشنفکردینی" به ایرادهای دیگری منتهی شد. ایرادهایی که بحث روز سیاسی ما را متوجه خود کرده است. منتها این ایرادها فقط ازتاریخ معاصر ما ریشه نگرفته اند. اینها به تنهایی ناشی از فرصت طلبی دوسه دههی اخیرتحصیل کردگانی نبوده است که برای دستیابی به امتیاز و منافع حتا با فاشیسم مذهبی همنوا شدند و بدان خدمت کردند. در واقع ایراد های بی اعتنائی به اهمیت نقد و روشنگری بازتابی از بیداد و نادرستی نظریه پردازی مسلط و قدرتمدار هستند. ... ... بدین ترتیب ما با نظریه پردازی مسلط و بیزار از گفتگویی روبرو هستیم که با خود پسندی بیمارگونه به خرد و عقلانیت اجازهی حضور نداده است.» ص ۲۵۱ نویسنده، در ادامهی بحث با رودررو قراردادن روایت های ابن سینا وسهروردی، به ویژگیهای سه گانهی فردوسی اشاره ای دارد که درسنجش خِرد و احساس قابل تآمل است. «اگربرای فردوسی فاعل شناسا با سه ویژگی خردمندی، بیداری، و روان روشن مشخص میشد، اهل حکمت، همانطوری که پورسینا و سهروردی نمونه های شاخصش هستند، به ویژگی بیداری وزنده بودن برای آموزش فاعل شناسا بسنده کرده اند. کنارگذاشتن ویژگی خردمندی ازسوی ایشان درتعریف عنصرآگاه، انگاری باحضور حکمت ذوقی و تقش شهود وقلب بایستی جبران شود. درحالیکه فردوسی ازگوش و چشم و زبان همچون نگهبان و میانجی فهم و خرد و ساختن گفتمان نام برده است نزد سهروردی تآکید برحضورقلب و حس شهودی و اساس طریقتی ازشناخت حقیقت بدل میگردد.» ۲۵۲ ۶ گزارش "ریشه های ادبیات داستانی و نقد و پژوهش ادبی درنشریات ادبی خارج از کشور" مسعود مافان کار بسیار با ارزشی انجام داده و فهرستی از نشریات ادبی شامل: افسانه - کبود – مکث – کاکتوس – فصل کتاب – سنگ – باران – الفبا. به انضمام: داستان ها، داستان گونه ها، نقدها، مقاله ها که درهمان نشریات به چاپ رسیده را آورده است. برگ های ٣۶ - ٣۲۵ آرش صد، دقت و زحمتِ مسعود مافان را تآیید میکند. ترانه سرائی تبعید و مهاجرت - مقالاتی دررابطه با تبعید و مهاجرت – مروری برتشکیلات چپ درتبعید – تئاتر تبعید و مهاجرت – شعر تبعید ومهاجرت - نشرو انتشارات تبعید و مهاجرت – طنز درتبعید و مهاجرت. از دیگر مباحث این دفتر پربار است. به امید آنکه که دفترهای آتی نیز به همین شایستگیِ فرهنگی هنری و مضمون ویژه، با همفکری و همیاری، اهل ذوق و قلم، به بار فرهنگی تبعیدیان بیفزاید.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home