کتاب سنج- نقد وبررسی ودیگر یادداشتها...

Sunday, July 02, 2006

تاریخ و اندیشه های اسمعیلی در سده های میانه


تنظیم و تدوین از فرهاد دفتری
ترجمه فریدون بدره ای
چاپ اول 1382 تهران نشر فرزان


دربارۀ اندیشه های اسماعیلیان که درتاریخ ایران، بیشتر با حوادث قلعۀ الموت گره خورده است، همانگونه که از سرگذشت قلعۀ الموت روایت ها بر سر زبانهاست، دربارۀ اسماعیلیان نیز اخبار کم و بیش ناخوانا و متضاد زیاد ضبط و ثبت شده است. در برخی کتب تاریخی ازفرقۀ اسماعیلیه به نام شش امامی یاد شده که فرقه ای از شیعیان بودند وتند رو. آنها، امامت موسی کاظم را ردکرده امامت را حق اسماعیل، برادر او میدانند و چون اسماعیل قبل ازفوت امام جعفر صادق ازدنیا رفته، مدعی هستند که امامت از آنِ فرزند او محمد فرزند اسماعیل است که این سخن با سنت های عربی نیز همخوانی دارد. حاملان اندیشۀ اسماعیلی نیزبا توجه به این سنت دیرینه، میگویند موسی کاظم حق برادرزاده اش را غصب کرده است .
راقم این سطور در زمان های گذشته به علت علاقه ای که به حوادث مذهبی – سیاسی و منشاء پاگرفتن قدرت های سیاسی ازطریق فرقه گرائیهای مذهبی، داشتم مدت زمانی مشغلۀ ذهنی ام داستان برآمدن اسماعیلیان و حوادث قلعۀ الموت بود و هرکتابی که درباره الموت و الموتیان به دستم میرسید ورق میزدم قانع نمیشدم آنها را یک فرقۀ مذهبی تلقی کنم افکار محدود و مذهبی ام آدمکشی و قتل و غارت را هضم نمیکرد و رابطۀ آن قدرت نمائی ها را با دینی که گفته میشد منشاء خیر و مهربانی وعدالت است، درنمییافتم. زمانی فرا رسید که در فکر ناپختۀ خود کل آن حوادث را به حساب خیالبافی و جعل تاریخ گذاشتم تا بعدها که دنبال نان و رزق و روزی دو باری گذارم به الموت افتاد ورجب رانندۀ بیرجندی شرکت مرا به آنجا برد وچند روزی را درآن محل گذراندم. با مشاهدۀ قلعه و آثار ویرانیهای اطرافش، حوادث گذشته در اندیشه ام جان گرفت وروایتِ گذشتگان درمیان صخره های سهمگین و هیاهوهای دانشجویان جوان و سرو صدای کلاس های بحث و فحص در گوشم پیچید و روایتِ نامۀ اعتراض آمیز آن طلبه جوان:
«علی ذکرة السلام فرزند بزرگ امید از بزرگان اسماعیلیه که گویا سرپرستی قلعۀ الموت را نیز برعهده داشت، به استادش نجم الدین رودباری نوشت و اعتراض به حدیث یا آیۀ قرآنی دربارۀ سفارش خدا به رسول اکرم درمورد ازدواج با عروسش، و اینکه جبرئیل حامل آیه بوده و سفارش پروردگار عالم را به نبی اکرم میرساند که : دلواپس مباش و با عروس ات ازدواج کن. و جوان طلبه با خشم و عصیان، استادش را مورد خطاب قرار داده مینویسد: مگر خداوند متعال بیکار است در این جهان بزرگ که وسیلۀ زناشوئی و عشقبازی حضرت پیامبر را فراهم آورد این کارها معصیت دارد گفتنش درشآن خدا و رسولش نیست ...» نقل به مضمون. من که قبلا این حکایت را در "سه مکتوب" فتحعلی آخوندزاده خوانده بودم، رگه هائی از آزادگی وشهامت بیان در اظهار عقیده در افکار اسماعیلیان را دریافته بودم و جسارت پرسیدن دربارۀ مسائلی که فکرکردن وگفتن درموردآنها، حرام که نه، بلکه کفر محض بود و سر به تیغ جلاد سپردن! آنهم به دوران چیرگی خلیفۀ مسلمین بغداد، و آنها با تفسیر علوم عقلی و فلسفی یونان سرکارداشتند و مردم را با بینش ودانش آشنا میکردند؛ اسماعیلیه را ازلون دیگری میدیدم. وحالا که سربر آن ویرانه ها داشتم، دنبال صدای آن مبارزان سرسخت در لای لای صخره ها بودم که هریک نشانی درآن قلاع ویران شده ازخود به یادگار داشتند و ازبین رفتند. با این حال میدیدم که الموت هنوز هم حرف میزند.

رسالت اسماعیلیه را نباید تنها ازدیدگاه مذهب وارسید.علاقۀ آنها به بازکردن فضای ذهنی وفکری دانشجویان، یکی از بهترین نمونه ها در مکاتب اسلامی ست. توجه به آموزش وتربیت درست، درک زمانه، تساهل و تسامح از شاخصه های مدرَسان اسماعیلی ست. نقد، به طور قطع ناهمگونیها را نیز مطرح میکند، ازسویی: ازبین بردن مخالفان ایمانی ازطریق قتل نفس، ازسوی دیگر نقد حدیث و آیه های قرآنی ست زیرشمشیرآختۀ خلافت عباسیان. و ازاین منظر باید به اسماعیلیان وافکارش ارج نهاد. گشاده فکری آنها زمانی چشمگیرمیشود که درکنار سختگیری های شدید مذهبی، رواج دانش را محدود به علوم اسلامی نمیکنند و با بهره گیری ازدانش بیگانگان، برای آموختن و یاد گرفتن حد و مرزی قائل نیستند. آنها برخلاف دیگرفرق اسلامی، با سایرادیان مخالفتی ندارند و درتمام متون از اندیشه های ادیان الهی گرفته تا ادیان جهانی قبل از اسلام بهره گیری کرده اند .
فرهاد دفتری درص 79 کتاب : "مختصری درتاریخ اسماعیلیه" مینویسد:
«این تنها اسماعیلیان بودند که در طرح دوری تاریخ خود، ادیان یهودی و مسیحی و نیز شمار دیگری از دین های پیش از اسلام را، چون دین زرتشتی و مزدکی، که هنوز در سرزمینهای ایرانی از اهمیتی نسبی برخوردار بودند، به طور کامل و شامل و علنا گنجانیده بودند.
و اضافه میکند : "نزاریان (اسماعیلیان) که پیوسته درگیر فعالیتهای انقلابی بودند و درمحیطی کاملا خصمانه میزیستند، ادبیات چشمگیری پدید نیاوردند. ... با این همه، نزاریان دارای یک سنت ادبی بودند، و نیز تعالیم خودرا برای جوابگوئی به اوضاع و احوال متغیر دورۀ الموت باز میپرداختند." صص 9 – 8 همان بالا.

کتاب با پیشگفتار ویادداشتهائی درمعرفی هریک ازنویسندگان که در این کتاب اثرشان آمده، با مقدمه ای جامع زیر عنوان: اسماعیلیان و مطالعات اسماعیلی از فرهاد دفتری، در دو بخش تدوین شده است. بخش اول شامل دورۀ قدیم است که پژوهش های 8 محقق را دربر میگیرد. بخش دوم دوره نزاری ست و تحقیقات 7 تن از صاحبنظران، که درمجموع حاوی 15 اثربررسی شده و به ظن قوی گزیده ای ازآخرین تحقیقات است که در اختیارعلاقمندان قرار میگیرد . از محسنات کتاب، نگاهِ مستقل و همه جانبۀ کسانیست که هریک با طرح مسئله ای ویژه، خوانندۀ کتاب را با روایت های تازه آشنا میکنند. در رهگذر این کار فرهنگی - تاریخی، دقت و امعان نظر فرهاد دفتری که با دستچین کردن آثار و اندیشه های پژوهشگرانِ آگاه، گوشه هایی از مبهمات گذشۀ تاریخ وطن را روشن کرده قابل ذکر میباشد. کار شایسته ای که جز عشق و علاقه به صیانت فرهنگ دربازنگری به تاریخ کشور، نمیتوان انگیزۀ دیگری برآن قائل شد. ازهمین رو ست که با اطمینان مینویسد:
" آنچه اکنون ما دربارۀ تاریخ و معتقدات اسماعیلیان سده های میانه میدانیم تا چند دهۀ پیش دانسته نبود؛ و این امرِ خیلی ساده به خاطر آن بود که دربارۀ اسماعیلیان تقریبا منحصرا برمبنای منابع و شرح هائی که غیراسماعیلیان - که اغلب نسبت به آنها نظری دشمنانه داشتند – نوشته بودند بررسی و مطالعه میشد. به خصوص سنیان اهل جدل، که سرآغازشان ابن رزام، مردی بود که درنیمۀ اول قرن چهارم/ دهم فعالیت داشت، شروع به جعل مدارکی کردند که در رد و ا بطال برخی از زمینه های عقیدتی اسماعیلیان کمک میکرد." صص 20 -21
دفتری، علاوه برشرح افکار مغرضانه و سخنانِ خصمانۀ آن عده صاحبنطران اسلامی ، از موج دشمنی ها و جدل ها و آلوده فکری های اروپائیان و مسیحیان نیز گفتنی های بسیاری را روایت میکند.
" اروپائیان دوران جنگهای صلیبی و روزگاران بعد نیز داستان های خیال انگیز و افسانه وارخود را براتهامات و مجادلات ضد اسماعیلی مسلمان افزودند. اروپای سده های میانه، با آنکه صلیبیان با عده ای از جوامع اسلامی درخاور نزدیک تماس حاصل کرده بودند، تقریبا درنادانی کامل از اسلام و تقسیمات درونی آن از جمله نهضتِ تشیع باقی مانده بود." ص 22
از مطالب کتاب چنین برمیآید که اواخر قرن نوزدهم، با بررسی و پیگیری تازه ای که توسط چند تن از مستشرقین شروع شده بود، آشنائی با اندیشه های اسماعیلیان بسترِ جدیدی را برای ادامۀ پژوهش ها آماده میسازد و حاصل کار محققان در قرن بیستم تحقق پیدا میکند. به روایت کتاب، باشکل گیری چند انجمن در کشور های گوناگون : «انجمن اسماعیلی بمبئی»، «موسسۀ مطالعات اسماعیلی لندن» و «انجمن اسماعیلیه پاکستان» آثار خطی و دستنوشته های اسماعیلیان را از گوشه و کنارجمع آوری و درکانون ویژه ای جمع آوری میشود.
" ... مجموعۀ دستنویسهای آثار اسماعیلی موسسه که به زبانهای عربی، فارسی وگجراتی است بالغ بر 1300 مجلد میشود، و شامل مجموعه هائی است که قبلا درتملک «انجمن اسماعیلی بمبئی» و«انجمن اسماعیلیه پاکستان» بوده است. این مجموعه بزرگترین مجموعه از نوع خود در مغرب زمین است. " ص 26
دفتری مینویسد: "دراین میان بازیابی و بررسی منابع و آثار اصیل اسماعیلی مبنایی محققانه برای مطالعات اسماعیلی گذاشت و این تحولی بود که درواقع انقلابی دراین زمینه از میدان مطالعات اسلامی پدید آورد ... ... کوشش منظم و اصولی ایوانوف در شناسائی، بازیابی، ومطالعۀ دستنویسهای اسماعیلی منجر به پیدایش « انجمن اسماعیلی بمبئی» درسال 1946، تحت زعامت سر سلطان محمد شاه، آقاخان سوم ( 1877 - 1957 ) ، چهل و هشتمین امام اسماعیلیان نزاری، گردید. ایوانوف نسخه های خطی فراوانی برای کتابخانۀ انجمن به دست آورد و نیز متون متعددی از آثار و تک نگاشته های اسماعیلی را در سلسله انتشارات انجمن به چاپ رسانید. " صص 24 - 25.
این تاریجچۀ مفید و با ارزش که از پا گرفتن انجمن ها برای شناسائی بخشی از تحولات فرهنگی – مذهبی، آن هم در بین ملل اسلامی و خارج از مرزهای جغرافیائی ویژه ای خبر میدهد، بیشتراز آن جهت قابل تآمل است که در بازآفرینی تاریخ، احیای فرهنگِ نسل های گذشته، شرح حوادثِ روزگاران سپری شده؛ عشق ممتد به میراثهای بومی و صیانتِ هویت مشترک مردمان را نیز توضیح میدهد.

دراین بررسی کوتاه نگاهی خواهیم داشت به فصولی از آن مباحث که با خاطره های تاریخی ومذهبی ایرانی ها درهم آمیخته و هنوز خیلی از حوادث گذشته برای عده ای روشن نیست. دراین باره میتوان به نخستین پژوهش این کتاب، تحت عنوان: "فاطمیان و قرمطیان بحرین" به قلم ویلفرد مادلونگ. اشاره کرد.
در قرن سوم وچهارم هجری در دوران خلافت عباسیان، به دنبال یک سلسله درگیری های خونین مستمر در بحرین، توسط قرمطیان، که گروهی از انقلابیون سرسخت مسلمان در رهبری آن جنبش بودند، برعلیه خلافت بغداد سر به شورش نهادند. و طولی نکشید که دولت مقتدری در بحرین تشکیل دادند.
. " قرمطیان قیام خود علیه نظام موجود را با اعلام حکومت مهدی - امام مهتدی باللهی از خاندان پیامبر که میبایست برجهان فرمانروائی کند و عدل و انصاف و نظم را درآن مستقر سازد توجیه میکردند. بیست سالی بعد از استقرار دولت قرمطیان بحرین یک انقلابی دیگر که مدعی بود امام منتظر از اهل بیت پیامبر است خلافتی دیگر به نام خلافت فاطمی را در رقاده، نزدیک قیروان بنیان گذاشت. اقدامات مکرر برای فتح مصر و تبلیغات شدید ضد عباسی نشان از جدی بودن این ادعا داشت." ص38.
پیشگامان هردوجنبش در بحرین و مصر، از پیروان مکتب تشیع بوده اند. هم قرمطیان هم فاطمیان با مدعای ایمان به پیشوائی وامامت امام زمان که از زمانِ ظهورش اثری در دست نبود، تشکیل دولت دادند و قدرت سیاسی را به دست گرفتند. میدانیم که امام زمان از دودمان پیامبراسلام است و به باور شیعه به فرمان الهی روزی باید ظهور کنند. اما هرگزمعلوم نشده در کجا وچگونه و درچه زمانی دیدگانِ همیشه درانتظار شیعیان به جمال حضرت روشن خواهد شد؟ ولی از آن جائی که دلهای همیشه پر امید شیعیان، لبریز از مهر امام غایب است، از انتظار طولانی برای ظهورحضرت، پیوسته درمناسکِ عارفانه ای به سر میبرند.
بنا به روایت ها، هیچکس جز خدای متعال از اسرار ظهور امام زمان هیچ چیز نمیداند. دردایرۀ ابهامات و پیچیدگیهای فراوان، شیعه بارامانت اهداف نهائی امام زمان را برعهده دارد وبیش ازهزارسال است که پیشوایان مذهبی شیعه به نیابت از حضرت، با تمهیداتی در قالب تفکرات و احکام فقهی - حکومتی، امور شیعیان را اداره میکنند. مسئولیت نمایندگی درغیبت امام ، ایجاب میکند تا روح انقلابی و اهداف خیزش شیعه؛ همیشه به حالت آماده باش و بیدار، پایدار بماند و با مظاهر فساد مبارزه کند. از نظرگاه تاریخی، ایران شرایط بسیار مساعد برای پرورش ذوق وسلیقۀ استقبال پرشکوه از آخرین امام شیعیان را داراست. با توجه به سابقه مبارزۀ اسماعیلیه درکشور، و نزدیک به پانصدسال بعد به کمال رسیدن اهداف آنها درکلیتِ اندیشه های صفویه، خاطره های قومی ایرانیان، در خاندان نبوت تبلور پیدا کرد. ذهنیتِ ناجی پرستِ ایرانیها را به طرزشگفت انگیزی با روایتِ ظهور امام مهدی موعود گره زد و درهم آمیخت. درسال 1357 با ظهورآیت الله خمینی درصحنه سیاسی کشورآن هم در شکوفاترین دوران اقتصادی، مذهب تشیع، از شاخصه های فرهنگی ایرانیان شد و مهر تآیید بر آمال چندین قرنی مردم را عینیت بخشید.
اینکه در میان مسلمانها، خمیرمایۀ اصلی ِ اختلاف اهل تسنن با شیعه و بالا گرفتن موج جدال های خونین در منطقه و به ویژه بعد ازصفویان، گذشته از علاقۀ عاشقانه به خاندان نبوت، دراثبات وجود امام زمان تمرکزپیدا کرده قابل تآمل است وهنوزمعلوم نیست آن حضرت از چه توانائیها و برجستگی های ویژه ای برخوردارند که در طول 15 قرن حاکمیت اسلام، جامۀ عمل نپوشیده و تا به امروز درپشت پرده پنهان مانده است؟
غرض این است که: شیعه درطول تاریخ به دنبال حاکمیت سیاسی بوده و با اتکاء به خوی همیشه معترض ش که آبشخور اصلی آن واقعه کربلاست، با هشیاری وتیزبینی به بهترین وجه ازآن سود برده، با چنگ انداختن به روح و ایمان مردم؛ به قدرت سیاسی چیره شده است. در واقع: تلاش های مقتدرانۀ اسماعیلیه، نخستین حرکت سیاسی در تاریخ اسلام است که به اقتدار سیاسی شیعه درایران منتهی شده است. استمرار تلاش ها، فارغ ازشکست ها و پیروزی ها، اندیشۀ حکمرانی و سنت اقتدارگرایانۀ اسماعیلیه را که آمیزۀ التقاطی مذهب وقدرت قاهررا در ذات و گوهر خود به همراه دارد، حینِ مطالعه برای خواننده قابل تمیز است .
لشگرکشی غافلگیرکنندۀ قرمطیان درسال 317 هجری به مکه وقتل عام وحشتناک حاجیان ومکیان وگماشتگان خلافت عباسی و ربودن حجرالاسود از خانه خدا، قرآن سوزی و ویرانی و ملوث کردن مکه و توهین به خداوند کعبه، دستگاه پر آوازۀ عباسی را چنان وحشت زده کرد و در تنگنای سیاسی قرار داد که بنا به قول نویسنده:
" تنها معجزه ای از افتادن بغداد به دست آنها (قرمطیان) جلوگیری کرد. ... خلیفه حتا جرئت آن نداشت که برای باز گرفتن حجر انگشتی بجنباند. تنها 22 سال بعد آنها حجرالاسود را داوطلبانه، با گرفتن فدیه ای هنگفت، به جای خود باز آوردند. .. ؟ " صص 37 – 38.



هدف آن حمله خونین تصرف مکه بود. که تا اندازه ای هم موفق شدند .اما بزرگترین ضربه که از این حمله به حیثیت خلافت عباسی وارد آمد، توهین بیسابقه ای بود که حقارتِ قدرت دارالخلافه را عریان کرد و آسیب پذیری پرطمطراق خلافت بغداد را در نزد مسلمین جهان به نمایش گذاشت.
" قاضی ابوبکر باقلانی میگفت اینان به ظاهر وانمود میکنند که برمذهب شیعه هستند و در باطن جز به بی دینی محض نمیپردازند." ص 38
رابطه قرمطیان با فاطمیان نیز پایدار نمیماند. گهگاهی درنوسان و بیشتر به دوران سردرگمی و منازعات قومی شباهت دارد، جنگ و آشتی و دودلی، شک و تردید. بارها قهر و بازگشت همچنان ادامه دارد.
" بعدها رابطۀ میان قرمطیان و فاطمیان را این واقعیت تعیین کرد که آنها امامت فاطمیان را قبول نداشتند، بلکه درانتظار رجعت امام محمد ابن اسماعیل بودند اما هنگامی که انتظارشان برنیامد و امام غایبشان درتاریخی که قرار بود ظهور کند ظاهر نشد ... ..." ص – 39 – 40
صفحاتی چند، دراین بخش به نا امنی ها وجنگ های قبیله ای و قتل و غارت شهرها میپردازد. جنگ بین فاطمیان و قرمطیان را شرح میدهد آن هم هریک از قول پژوهشگری :
" قرمطیان وارد رمله شدند و دوروز تمام شهررا غارت کردند. سرانجام اهالی شهر بادادن مبلغ 125000دینار مصری، به عنوان خونبهای خویش، از مهلکه جان بدر بردند و قرمطیان شهررا ترک کردند. ... " ص53
این هم شنیدنی ست : " درسال 316 / 928، مرد جوانی از مردم اصفهان، ظاهرا از تبار پادشاهان ایران، به قرمطیان بحرین پیوست. ... ابوطاهر زمام حکومت را به وی سپرد. این اصفهانی برای مدتی کوتاه از قدرت مطلقه ای برخوردار بود و فرمان به کارهای بیرحمانه فراوان داد و بسیاری از مردمان صاحب نفوذ را کشت..." ص 67
این بخش کتاب با این روایت به پایانش نزدیک میشود.
" ... مذهب قرمطی، از همان آغاز به برآمدن قریب الوقوع موعود منتطری اصرار داشت حتا اعتقاد بر این بود که زمان دقیق آمدن اورا از روی گردش ستارگان میتوان تعیین کرد؛ این اعتقاد چنان استوار بود که با پیدایش مرد اصفهانی که نظام دولت قرمطیان در بحرین را از بنیاد تکان داده بود به شکستی مفتضحانه منجر شد ...» ص 77
بخش دوم دورۀ نزاری : حسن صباح و سرآغاز جنبش اسماعیلی نزاری بحث جامع و دقیقی است از فرهاد دفتری .
نویسنده، جنبش اسماعیلی و وابستگی آنها به فرهنگ ایران و تمایلات شدید شان به مبارزه با حکومت سلجوقیان را زیر ذره بین میبرد و مینویسد :
" ... و از همان آغاز، زبان فارسی به عنوان زبان دینی اسماعیلیان نزاری ایرانی به کار رفت. در حقیقت جنبه های مهم مخالفت اسماعیلیان ایران با سلجوقیان را میتوان به پیشینه هایی در سنتهای کهن تر مخالفتهای دینی در سرزمینهای ایرانی رد گیری کرد. ...
جریان های فکری و دینی – سیاسی و جنبش های فرقه ای مختلف در سراسر دوران عباسی و روزگار بعد ازآن در سرزمینهای ایرانی ادامه داشت. همۀ این جنبشها و جریانها مخالف دستگاه خلافت موجود بودند، وحال آنکه چندتایی ارآنها احساسات آشکار ضدعربی، ضد ترکی یا حتی ضد اسلامی داشتند که ریشه در سنتهای مخالف ایرانی داشت. ... اما از میان جنبش های ستیزه جوی دینی – سیاسی مختلف، این جنبش شیعی بود که مستمرترین تآثیر را برجهان ایرانی گذاشت. تمام شاخه های مهم شیعه، تا دهه های واپسین قرن سوم/ نهم، از جمله امامیه، زیدیه، و اسماعیلیه پیروانی در جهان ایرانی یافته و جوامعی درآنجا تشکیل داده بودند. ... درمیان خود اسماعیلیان، جوامع ایرانی از همان آغاز مشخصاتی پیدا کردند که آنها را از جوامع اسماعیلی سرزمین های عرب جدا میساخت. ... " صص227 - 226
"استقرار حکومت ترکان بر سرزمین های ایرانی جلو رستاخیز سریع فرهنگ فارسی و احساسات "ملی" ایرانی را گرفت. ... سلجوقیان ترک بیگانه بودند و حکومتشان به شدت مورد نفرت و بیزاری ایرانیان بود. احساسات ضد ترک جماعت ایرانیان در نتیجه هرج و مرج و خساراتی که ترکمانان در روستاها و شهرها پدید میآوردند شدت گرفت؛ این ترکمانان، که موفقیت و پیروزی سلجوقیان آنهارا به سوی ایران میکشید، به صورت امواج پی در پی از آسیای مرکزی کوچ میکردند. ... زمینه یه سرعت برای ظهور یک جنبش انقلابی ضد سلجوقی، که مقدر بود رهبری آن را حسن صباح به دست گیرد، آماده میشد." صص 229 - 228
" ... حسن صباح در نیمه دهه 440/ 1050، در شهر قم دریک خانواده شیعی دوازده امامی به دنیا آمد، پدرش ابن محمد ابن جعفر ابن حسین ابن محمد ابن صباح حمِیری نام داشت، از اهالی کوفه بود و ادعا میکرد اصل و نسبش حمیری یمنی است که از کوفه به قم مهاجرت کرده بود."
بر حسب خبر فوق نخستین پایه گذاران تشیع درایران، اعراب ساکن ایران بوده اند. بنا براین، ادعای مبارزۀ مردم با بیگانگان متجاوزمانند سلطنت سلجوقیان ترک، سئوال برانگیز میشود. وقتی اعراب داخل کشور، رهبری مردم ایران را به دست دارند، پیشاپیش انگیزه های مخالفت و دشمنی مردم و پیشوایان مذهب، روشن میشود. وقایع از پرده بیرون میافتد. مخدوش بودن اهداف ملیگرائی و بیگانه ستیزی ایرانیان، پررنگ ترمیشود. فصل تازه ای از تفکر اجتماعی و ساده اندیشی های دیرینه گشوده میشود.
بازگو کردن این مسئله ار آن جا اهمیت دارد که با توجه به اسناد تاریخی و به ویژه کتیبه های بیستون و تخت جمشید نه تنها ترکان حتا "سکا" ها را که در همسایگی چین بوده اند، نمیتوان غیرایرانی خواند. در بند 6 کتیبه بیستون " هرات، خوارزم، سغد، گندار، سک، ثتگوش، رخج .... " جزو سر زمین ایران آمده است.
حال، با نادیده گرفتن روایت کتیبه ها وحوادث چند قرنی از آن به بعد: ( دوران پرعظمت ایران باستان تا هجوم عرب و برآمدن اسلام )، به این پیام اسلام هم باید توجه کرد که یکی از مبانی دین اسلام، زدودن آثار و علائق ملی ست و از این منطر، سیاه و سفید، عرب وعجم، ترک و اسپانیولی یکسانند. نگاهِ پیشوایان اسماعلیه به سلجوقیان را باید در سنجش قدرت سیاسی وارسید نه از دیدِ مذهب تشیع؛ و به ویژه متکلمان اسماعیلیه، که از قدرت فکری بازتر و گسترده تری برخوردار بودند و درحوزۀ بحث وجدل به منطق و استدلالات عقلی تکیه داشتند تا احکام خشک و چه بسا بی پایۀ علوم نقلی و تعصبات خشک و خالی در تعلقات خاکی و قومی. بی تردید بودند ایرانیانی در بین اسماعیلیان، که اندیشه های ملیگرائی را هم در سر داشتند. خیلی هم طبیعی ست که بخشی، با افکار وطن خواهی با وابستگیهای موروثی دراندیشۀ تجدید عظمت ایران باستان بوده باشند ؛ اما حکم نهائی بر کلیت این اندیشه کمی قابل تردید است.
در مجموع، این اثر، تاریخ فراز و فرود اسماعیلیه و قدرت گرفتن مبانی تشیع است وروایتگربخشی از تاریخ مقاومت مردم ایران درمقابل چیرگی بیگانگانِ متجاوز. ولی دراختلاط دوعنصر ناهمگون باهم ، مذهب، بالقوه جلا مییابد و آرمان ها و اهداف ملیگرائی، رنگ میبازد. روانِ جامعه عریان میشود.
اصولا درسنت اسلامی، ملیگرائی و وطن پرستی و این قبیل مقولاتِ برخاسته از احساسات ناسیونالیستی، اگرچه کفرهم نباشد؛ مذموم و خلاف شرع شناخته شده است. برهمین باور بود که در اوایل انقلاب 57 آقای خمینی ملی گرایان و به ویژه شخص دکتر مصدق را بارها با شدید ترین شماتت ها مورد خشم وعتاب قرارداد. علنا گفت که ملی گرائی خلاف اسلام است. درستش هم همان است که آقای خمینی گفتند. اسلام یک امت واحدی ست درسراسر کرۀ خاکی فارغ از مرزهای جغرافیائی و نژاد و زبان و رنگ و جنسیت. بعید به نظرمیرسد که اندیشمندان بزرگ اسماعیلیه با آن همه تسلط علمی – فقهی، به این مسئله اشراف نداشته باشند!
عنصر ایرانی بودن این جنبش با توجه به عشق مفرط به تشیع، ومخلوط کردن دوعنصر متضاد، نه تنها شکستِ آن نهضت بزرگ را یاد آور میشود، بل که : روایت سرگردانی ِ اندیشۀ اجتماعی و معلق ماندن وگیجِی ِ جامعه ای را نقل میکند که در شیفتگی به دین تحمیلی بیگانه، دنبال هویت ملی خود دست و پا میزند. این درست است که مردم در واکنش به دین با تقویت گرایش های شیعه گری، بخشی از عناصر ایرانی را با تشیع درهم آمیختند وخشم و نفرت خودرا با زشتکاریها و لعن ودشنام خلفا آشکارکردند؛ اما تسلط جابرانه احکام دینی تا بدانجا نافذ بود که استقلال احکام عقلی را زیر نفوذ روایتهای سراپا مغشوش احکام نقلی، به حاشیه راند و با تمهیداتی کاملا مهجور؛ فقاهت دینی جایگزین حکمت و علوم عقلی گردید. پایان کار اسماعیلیان" بعد از 166سال حکومت" به شکست انجامید و چهارقرن بعد، حاصل کارشان با چیرگی مذهب شیعۀ دوازده امامی نصیب صفویان گردید. آنها با کشتاری وسیع زیر شمشیر آخته قدرت قاهر، تشیع را به مردم ایران پذیراندند؛ و اسلام برای همیشه در منطقه دو پاره گردید.
سرشتِ دینِ اسلام با مکتوب آسمانی در تبیین نفس خدای یگانه شکل گرفته وآفریدگار هستی تکلیف انسان را در سراسر جهان به حوادث روزمرگی روشن کرده است. با توجه به این امر، اجتماعی که قرنها با فرهنگ های گوناگون دریک گسترۀ جغرافیائی محدود باهم زیسته اند، دین مشترک، حلقۀ ارتباط و سِپَر حفاظتِ همۀ آنهاست که پیشوایان وحامیان دین و مذهب ازآن پاسداری میکنند. اسلام چنین قدرت پرتوان را برای پیشوایان دین فراهم ساخته و در سنجش قدرتِ بین حکومت و مذهب، اختیار و قدرت نهائی را به آنان واگذار کرده است. بنگرید به فلسفۀ جهاد و مبانی آن حکم شرعی که آخرین سخن وفرمان را پیشوایان دینی صادر میکنند. درچنین فضای دینی سخت است اهداف ملی، قومی و بومی را دنبال کردن آن هم از طریقِ زبان و کتاب خدا. زبان و کتابی که به قوم ویژه ای تعلق دارد و امتیازات آمرانۀ خود را به رخ میکشد. آن وقت چگونه میتوان با آنهمه اختلاف های عمیقِ فرهنگی، تحقق آمال ملی را از صافی ِ مذهبی گذراند که در آن کوچکترین حق و اختیاری به کسی واگذار نشده است جز اطاعت و بندگی مطلق. در چنین بستر تنگ و تاریک است که برخی از عقلا و اندیشمندان مذهبی ، با تیزبینی و درایت کم نظیر با نزدیک شدن به آستانۀ قدرت غالب پیش میروند وبا درنظرگرفتن رفاه و امنیت مردم به گسترش علم و دانش یاری میرسانند. خواجه نصیرالدین طوسی نمونه برحسته ای از این دانشمندان است.
حمید دباشی در بخش 13 همین کتاب در شرح احوال خواجه نصیر مینویسد:
"خواجه نصیرالدین طوسی (597 – 672/ 1201 – 1274) هنوز درنیشابور بود و داشت تحصیلات خود را به اتمام میرسانید که مغولان به خراسان تاختند. فرار سلطان محمد خوارزمشاه از جلو حملۀ آنان منطقۀ پر ثروت شمال شرقی ایران را بی دفاع به دست مهاجمان مغول انداخت." ص 286
خراسان زیر پای مغولان ویران میشود. اهل فضل در قلاع ناحیه قهستان به اسماعیلیه پناه میبرند و آنجا مخفی میشوند. با این حال، جلسات درس دایر است و بحث و فحص توسط دانشمندانی که درآن قلاع گرد آمده اند ادامه دارد. " ... و هریک مطلوبات فکری و عقلی خود را دنبال میکرده اند. ... دوره ای که خواجه نصیر با اسماعیلیان به سر میبرد، که تقریبا سی سالی تاسال 654 / 1256 به درازا کشید، یکی از دوره های به ویژه پرثمر زندگی او بود . .... سالی که اسماعیلیان به مغولان تسلیم شدند.
خواجه نصیر طوسی واسطۀ تسهیل تسلیم شدن رکن الدین خورشاه .... آخرین فرمانروای اسماعیلی الموت، به هولاکوخان بود؛ و به این طریق ... در سن پنجاه و هفت سالگی به خدمت خان مغول درآمد. وی در فتح بغداد و انهدام خلافت عباسی تیز همراه هولاکو بود. خواجه، چون از بغداد بازگشت، به تآسیس رصدخانه مراغه، که یک نهاد عالی علمی و یکی از بزرگترین دستاوردهای فکری درایران سده های میانه بود اقدام کرد. پس از مرگ هولاکو، خواجه به خدمت اباقاخان ... درآمد و به تحقیقات علمی و فلسفی خود ادامه داد. خواجه نصیر، که در دورۀ ایلخانیان سمت وزارت نیز داشت، در 18 ذوالحجه 672 / 25 ژوئن 1274 درگذشت. " ص 288 - 287.
نتیجه گیری دباشی از رفتار و منش های خواجه نصیر طوسی، ممکن است خلاف میل برخی ها باشد اما نمیتوان این واقعیت را انکار کرد که در آن دوران خوف و وحشت، با دشمن جاهل و آدمخوار عاقلانه ترین راهی ست که خواجه انتخاب میکند. اینکه مغول و بعدها وارثان و جانشینان مغول ها در فرهنگ ایران غلتیدند و آثار بسیار با ارزشی در گوشه و کنار کشور به وجود آوردند، زنده ترین گواهی ست از تدبیر و سیاست مداری خواجه طوسی .اگر شیوۀ دیگری پیش میگرفت، هرگز در جلب و جذب مغولان و یا درآفرینش آن همه آثار موفق نمیشد.
عده ای را عقیده براین است که خواجه با هدایت هولاکو به بغداد در انهدام خلافت عباسی، انتقام اسماعلیه را از سنیان گرفته که آن همه کارشکنی ها وتهمت و افترا بر آنها بسته بودند تا کشتارهای هولناک و ویرانی قلاع و آتش سوزانِ کتابخانه ها تا شکست و نابودی اسماعیلیان.
فرهاد دفتری، در تنطیم و تدوین این اثر روش جالب ومدبرانه ای پیش گرفته که نه تنها باب سئوال، بلکه مباحث زیادی در بیشتر زمینه ها را باز گذاشته است و این نشان میدهد که پژوهش ها ادامه دارد. این اعتماد سازی قابل درک است و احترام به وفاداری مخاطبین ش را گوشزد میکند.
در پایان این بررسی بودم که به اثری دیگر از فرهاد دفتری دسترسی پیدا کردم. ازغفلت خودم نادم شدم. با دریغ باید بگویم که ای کاش کتاب « "مختصری در تاریخ اسماعیلیه" ترجمۀ فریدون بدره ای نشرفرزان» را قبلا میخواندم و معرفی میکردم که چنین نشد. امیدوارم فرصتی باشد برای بررسی این اثرعمیق که تصویر گویائی ست از تاریخ "همیشه کم گفته شدۀ اسماعیلیه"، و مولف با دقت کم نظیرتنظیم و دراختیار هموطنان گذارده است.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home